نخستین برخورد من با نام «محمود کیانوش» در کودکی بود، در مجلات و کتابهای درسی دبستانی که از ایران میآمد یا در سفرهایی که داشتیم تهیه میکردیم. محمود کیانوش از نامهای پرتکرار در آن کتابها و مجلات بود، با شعرهایی که بسیار دوست داشتم.
در اوایل دهه ۷۰ یک دوره آموزش ادبیات کودک برای فرهنگیان در مشهد گذاشته بودند، از دورههای آموزش ضمن خدمت که در آموزش و پرورش رایج است. جناب مصطفی محدثی از همکاران آن دوره بود و من را هم ایشان به مسئولان آن معرفی کرده بود. من مانده بودم که درباره ادبیات کودک چه بگویم، در حالی که هیچ شناخت و مطالعهای ندارم. دوستان کتاب «شعر کودک در ایران» محمود کیانوش را معرفی کردند و به راستی آن کتاب، همه آن دوره من را ساخت. چقدر از این کتاب ارزشمند بهره بردم و چقدر آموختم و چقدر برای آن دوره آموزشی از آن استفاده کردم.
در یکی از سالهای دهه ۸۰ بود که تلفنی به من شد از خارج. تلفن را برداشتم. گفت: «من محمود کیانوش هستم». حیرتزده شدم. من؟ محمود کیانوش؟ آن هم از لندن؟ ایشان گویا یک مطلب درباره شعر افغانستان یا ادبیات کودک و نوجوان افغانستان (درست به خاطرم نیست) از من خواست برای انتشار در جایی. با ایمیل به هم مرتبط شدیم و برایم شگفتآور بود که کسی در آن سن با امکانات جدید ارتباطی آشناست. بسیار خونگرم و مهربان بود و بسیار با احترام برخورد کرد نسبت به من که شاید نیمی از سن او را داشتم. در حین صحبت از ناراحتی چشم شکایت کرد و اینکه نشانی ایمیل یا چنین چیزی را به زحمت توانسته بود بخواند.
جناب سیداحمد میرزاده، شاعر و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان کتابی در نقد آثار پژوهشی در مورد کودک و نوجوان نوشته بود و بخش قابل توجهی از آن کتاب به نقد کتاب «شعر کودک در ایران» محمود کیانوش اختصاص داشت. باز همان شاعر دوران کودکی من پیش چشمم قرار گرفت.
و امروز، خبر درگذشت محمود کیانوش را شنیدم، کسی که هر چند گاهبهگاه، ولی در طول نزدیک به ۴۵ سال با نام و آثار او ارتباط داشتم. روحش شاد.
نظر شما