جامعه ایران به دلیل برخورداری از میراث معنوی و سرمایههای مادی خود قابلیتهای بالایی برای تمدنسازی دارد. با حجتالاسلام دکتر رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا درباره این ظرفیتهای تمدنی و ملزومات پیشرفت کشور گفتوگو کردهایم که حاصل آن را در ادامه میخوانید.
آقای دکتر با این بحث آغاز کنیم که اصلاً صحبت کردن از تمدن یا دستیابی به تمدن از منظر پیشرفت، چه ضرورتی دارد؟
انسان بهطبع یا بهاضطرار موجودی مدنی است و نمیتواند زندگی اجتماعی را کنار بگذارد؛ از طرف دیگر، میل به رشد و کمال، جلو رفتن، استقلال و خوداتکایی و سبقت گرفتن از انسانها و جوامع دیگر، چه از حیث مادی و چه معنوی در انسان و جامعه انسانی هست، بنابراین تلاش میکند با تقویت فرهنگ خود و با بهرهگیری از علم و تکنیک، پیوسته رشد کند. این رشد مادی و معنوی اگر از سطح عادی عبور کرده و به سطح عالی برسد و جنبههای نوآورانه و ممتاز پیدا کند، موجب خلق تمدن میشود. البته تمدن ذومراتب است و همه تمدنها از یک درجه برخوردار نیستند.
نرمافزار تحقق این تمدن چه باید باشد که تضمینکننده پیشرفت همهجانبه کشور باشد؟
از نظر من نرمافزار هر تمدنی فرهنگ است. اگر فرهنگ ضعیف باشد و نتواند ظرفیتها و استعدادهای یک جامعه را به فعلیت برساند، تمدن بزرگی شکل نخواهد گرفت. من همیشه عرض میکنم لازمه قرار گرفتن در مسیر تمدنسازی، ارتقای فرهنگ و معالجه بیماریهای فرهنگی است. با فرهنگ ضعیف، آفتزده و بیمار نمیتوان به سمت تمدنسازی حرکت کرد. البته منظور من از فرهنگ فقط فرهنگ عمومی و سبک زندگی نیست. تربیت، معرفت، دانش، زبان و ادبیات، هنر، سنتها و آیینها، همه اینها در بطن فرهنگ قرار دارند و زمانی که از فرهنگ سخن میگوییم، منظور همه عناصر محدثه و مبقیه فرهنگ است.
ما از فرهنگ اسلامی برخورداریم که فرهنگ ایرانی را هم در آغوش گرفته است. البته فرهنگ ایرانی هم به فرهنگ اسلامی خدمات بزرگی کرده اما کاملاً متأثر از فرهنگ مترقی و معقول اسلامی است. بنابراین، نه تنها میان فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی مغایرتی نیست بلکه این دو فرهنگ در طول تاریخ با هم پیوند خورده و یک فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی-ایرانی را به وجود آوردهاند. این فرهنگ برای به حرکت در آوردن جامعه اسلامی، آزاد کردن ظرفیتها، روشن و هموارسازی مسیر و درنهایت خلق یک تمدن عظیم انسانی-الهی از استعداد فوقالعادهای برخوردار است. ممکن است فرهنگ ما با آفتها و بیماریهایی هم روبهرو باشد، اما سرجمع نقاط قوتش بر نقاط ضعفش غلبه دارد.
در سخنرانی اخیرتان از آسیبی بهنام ماندن در دوگانه سنت و مدرنیته و ناتوانی عالَم اسلامی در برهم زدن این دوگانه و ضرورت ایجاد راه سومی حرف زدید.
عرض من این است که ما در یک سده اخیر، دائم در دوراهه سنت و مدرنیته سرگردان بودهایم. عدهای به رفتن به سوی سنت و قهر با مدرنیته و عدهای دیگر به رفتن به سوی مدرنیته و قهر با سنت اصرار دارند. در این بین یا راه سومی ایجاد نشده یا اگر هم ایجاد شده از قدرت لازم برای سوقدهی فراگیر مردم بهویژه نخبگان به سمت خود برخوردار نبوده است. البته من شخصاً اعتقاد دارم این راه بهوسیله انقلاب اسلامی پدید آمده است اما هنوز نتوانستهایم با سرمایهگذاریهای هوشمندانه و کنار گذاشتن برخی کجفکریها یا کجرفتاریها، آن را به یک اتوبان سراسری تبدیل کنیم. نه اینکه توان آن را نداشته باشیم؛ خیر، ناهوشیاری به خرج میدهیم و فرصتها را میسوزانیم.
آشتی با امر مدرن توسط انقلاب چگونه اتفاق میافتد؟ چگونه میتوان آن را ضمیمه انقلاب اسلامی کرد؟
ما به دنبال آشتی با مدرنیته نیستیم؛ آشتی با مدرنیته یعنی هضم شدن در تمدن غربی. نباید از نظر دور داشت که مضرات مدرنیته بیش از فواید آن است. باید راه سومی را بهوجود بیاوریم که ضمن استفاده از مزایای سنت و مدرنیته، حرفهای تازهای برای پیشرفت و تعالی انسان عرضه کند و مهمتر از همه، قدرت به ثمر نشاندن این حرفها را در عمل داشته باشد. از نظر بنده در این عصر، تا راه سوم ایجاد و به بزرگراه تبدیل نشود، شکلگیری تمدن نوین اسلامی منتفی است.
به بحث تمدنسازی برگردیم، در یک تمدن میتوان در لایههای نظاممند آن مثلاً معماری، شهرسازی، پوشش و تا سطح حکمرانی و... انطباق با نرمافزار آن تمدن را دید. امروز در جامعه ایرانی که ظاهر آن در تمام مظاهری که در بالا اشاره شد شبه غربی و به نوعی جامعه مصرفی است، میتوان به تمدنسازی امید داشت؟
من با نظر جنابعالی مخالفم. جامعه ما با چالشهایی در زمینه مصرفزدگی یا غربزدگی روبهرو است اما به جامعهای مصرفزده و شبهغربی تبدیل نشده؛ علاوه بر این، ما در نظرسنجیها و مطالعات میدانی شاهد درد و رنج مردم از آغشته شدن زندگیها به سبک زندگی غربی هستیم. تقریباً ۸۰ درصد مردم در ایران از تحولاتی که در اثر تحمیل سبک زندگی غرب، ماشینزدگی، فردگرایی و... در زندگیشان رخ داده، رضایت ندارند و دنبال راهی برای خلاص شدن از این وضعیت میگردند. البته این شرایط مختص ایران نیست؛ در همه دنیا میتوان دلزدگی مردم از وضعیت بغرنجی که تمدن غرب در چند سده اخیر بهوجود آورده را دید. تمدن غرب مزیتهایی برای رفاه انسانها داشته و قدرت مادی انسان را افزایش داده اما انسان را از خیلی از داشتههای ارزنده انسانیاش محروم کرده است. بدون تردید تداوم این وضع برای انسانها ممکن نیست. محیط زیست در حال نابودی است؛ بیماریهای فراگیر رمقها را گرفته؛ نه تنها جنگها و درگیریها کم نشده بلکه افزایش هم پیدا کرده؛ مدیریت جهانی منطق خودش را از دست داده و قلدری جای آن را گرفته؛ فقر و گرسنگی در حال گسترش است، فرهنگ به عنوان ارزشمندترین سرمایه انسان روز به روز مبتذلتر میشود؛ تفکر و عُمقاندیشی با بشر خداحافظی کرده؛ مفاسد اخلاقی از حد گذشته، نیهیلیسم برخی از انسانها را با بنبست روبهرو کرده و بسیاری مشکلات دیگر که بدون تردید عمده آن، محصول تمدن غربی است.
در بحث کارکردهای اجتماعی، غربیها ایدهآل خود را که آزادی است در مفهوم سکولار آن در جامعه خود بسط دادهاند.
امروز آزادی در غرب به یک شعار دستمالی شده و بیارزش تبدیل شده است. کدام آزادی؟! آزادی ظلم؟ آزادی پایمال کردن حقوق اساسی مردم؟ آزادی تحمیل قرائت آمریکایی از دموکراسی؟ آزادی سانسور سیستماتیک توسط رسانههای وابسته به نظام سرمایهداری؟ آزادی تحمیل فرهنگ منحط غربی به مردم جهان؟ آزادی به حراج گذاشتن کرامت انسانی؟ امروز آزادی در خود غرب هم به یک موجود نایاب تبدیل شده است. شما دانشگاهها را مثال زدید. امروز اگر یک استاد غربی نظری را ابراز کند که برخلاف دکترینهای غربی باشد، نامش در لیست استادان خطرناک قرار میگیرد و با انواع فشارها روبهرو خواهد شد. ماجرای انتشار کتاب ۱۰۱ پروفسور خطرناک در آمریکا و ماجرای ممنوعیت نقد هولوکاست را یادمان نرفته است. ممکن است در ایران هم نابردباریهایی باشد که هست، اما حقیقتاً آزادی برای نقد بنیادهای نظام اسلامی وجود دارد. البته در تمدن نوین اسلامی آزادی، معنایی مترقی دارد و با عدالت و اخلاق پیوند میخورد. در تفکر اسلامی آزادی ظلم، بیمعناست؛ آزادی وقتی آزادی است که با عدالت قابل جمع باشد. ما آزادی غربی را تحریف آزادی میدانیم. البته آنها همان آزادی تحریف شده را هم برنمیتابند.
امروز غرب علیه خیلی از اصول خودش طغیان کرده بنابراین حرف بسیاری از پست مدرنیستها ضرورت برگشت به اصول مدرنیسم است. البته ما امروز با آنچه اسلام درباره آزادی گفته فاصله داریم اما بنای تمدن نوین اسلامی برداشتن گام به گام موانع و بسط و تعمیق آزادیِ حقیقی است.
از آنجا که تمدن هیچگاه دفعی نبوده بلکه تدریجی بوده، چه مؤلفههایی را برای اینکه جامعه نخبگان و عموم مردم ناامید نشوند، باید لحاظ کرد؟
چرا ناامید شوند؟ زمانی مردم ناامید میشوند که گرفتار بیتحرکی و ایستایی شده باشند و غربزدهها جامعه را مانند دوران پهلوی به مردابی بزرگ تبدیل کرده باشند. غربزدهها میخواهند با کشتن هویت ایرانی، ما را دوباره اسیر غرب کنند و این است که ناامیدکننده است. میخواهند خودباوری را از مردم ایران بگیرند؛ میخواهند به اسم توسعه و با تطهیر کلمه وابستگی، در همه چیز ملت ایران را سرسپرده غرب کنند. از نظر من، جامعهای که مقصد روشن و دلخواه دارد؛ جامعهای که به ظرفیتهایش باور دارد؛ جامعهای که رهبر روشنبین و شجاع دارد؛ جامعهای که در حال حرکت به سمت جلو است و حرکت خود را به سوی مقصدش لمس میکند؛ هیچگاه ناامید نمیشود.
لطفاً نمونهای از ظرفیتهایی که امید به تمدنسازی را قوت میبخشد و در متن جامعه ما موجود است را به اجمال بیان کنید.
من در پاسخ به پرسشهای قبلی جنابعالی به برخی ظرفیتهای منحصربهفرد اشاره کردم. مهمترین و در حال، تعیینکنندهترین ظرفیت ما برای تمدنسازی، فرهنگ اسلامی-ایرانی و پیامهای متمایز فرهنگ ما برای زیست فردی و جمعی انسانهاست که البته باید بهطورمستمر ارتقا پیدا کند. یکی دیگر از ظرفیتهای برجسته، نظام مردمسالاری دینی و وحدت کلمه حول اسلام و قدرت علمی و فناوری ایران است. سرزمین وسیع، ثروت مادی بالقوه مانند ذخایر نفتی و گازی و معادن، موقعیت ژئوپلتیکی، جمعیت جوان، سطح سواد خوب مردم، خودباوری و میل فزاینده به پیشرفت جهشی، سابقه تمدنی درخشان، قدرت ارتباط و تعامل با دیگران، وجود زیرساختهای نسبتاً مطلوب، بُنیه اقتصادی بالا، توانایی مواجهه با چالشها و بحرانها و همچنین توانایی کم نظیر دفاعی، از جمله ظرفیتهایی است که میتوان از آنها به عنوان ظرفیتهای تمدنی در ایران امروز تعبیر کرد.
نظر شما