ازبکان آمده بودند تا مانند دفعات پیش، به شهر بتازند، زائران حرم رضوی را از دم تیغ بگذرانند و نذوراتی را که به آستان قدس تقدیم شده بود، غارت کنند. در خانههای شهر، کودکان از ترس میلرزیدند و زنان در مخفیگاههایی که از قبل ساخته شده بود، به دنبال مأمنی میگشتند. خاطره حمله شیبکخان ازبک که سالها پیش، در عهد شاهاسماعیل یکم صفوی بر مشهد مسلط شد، هنوز از خاطر مشهدیها پاک نشده بود؛ حالا از زمانی که دودمان صفوی، شیبکخان را از حریم مشهد مقدس رانده بودند، سالها میگذشت و دوران پسر او، شاه تهماسب یکم فرارسیده و او هم در غرب، مشغول دفع حملات عثمانیها بود.
پس تکلیف چیست؟ در برابر این نفرت افسارگسیخته که میسوزاند و از بین میبرد، چه میتوان کرد؟
در میان آن تاریکی، بانویی برخاست که تاریخ با بیرحمی، حتی نام او را به خاطر نسپرده است؛ بانویی که او را به اسم همسر «صوفیان خلیفه» میشناسیم و فرماندهی ایستادگی شهر در برابر ازبکان را برعهده گرفت.
مقدمه آن دفاع بزرگ
مشهد از دوره صفوی و به طور مشخص از عهد شاه تهماسب یکم، دارای برج و بارو شد. تا پیش از آن تنها بر گرد حرم مطهر حصاری معمولی وجود داشت و هنگام حمله دشمنان، کار به نبرد خیابانی میکشید که فرجامش، معمولاً شکست مدافعان شهر بود. وقتی ازبکان در سال ۹۳۸ هـ.ق دوباره به سمت مشهد سرازیر شدند، به آن دیوار بلند برخوردند؛ دیواری که شهر را از غارتگری آنها نجات داد؛ اما در آن وقت، تهماسب یکم خود را به مشهد رسانده بود و ازبکان از بیم لشکریان قزلباش به سوی شمالشرق گریختند. در آن زمان، فرماندهی پیشقراولان سپاه ایران، بر عهده صوفیان خلیفه روملو، یکی از سرداران دلیر شاه تهماسب صفوی بود. صوفیان خلیفه به پاس خدمتش در نبرد با ازبکان، به حکومت خراسان منصوب و در شهر مشهد ماندگار شد. اما کمتر از دو سال بعد، عبیدالله خان ازبک از فرصت هجوم سلطان سلیم عثمانی به مرزهای غربی ایران استفاده کرد و به هرات و مشهد تاخت. خبر حمله به هرات، به صوفیان خلیفه رسید. او سپاهی آراست و به سرعت عازم این شهر شد؛ غافل از اینکه ازبکان، پس از حرکت او، به سمت مشهد خواهند تاخت. خلاصه آنکه صوفیان خلیفه به هرات رسید، اما این شهر به محاصره ازبکان درآمد و او نتوانست آنها را از حریم شهر براند. چند روز بعد، چند صد کیلومتر آن طرفتر، نگهبانان باروی شهر مشهد، سیاهی بزرگی را در دوردستها تشخیص دادند؛ لشکریان ازبک مانند مور و ملخ به دشت مشهد ریخت؛ دفاع بسیار سخت بود. بدون فرمانده، امکان نداشت کاری پیش برود.
ظهور یک بانوی قهرمان
درست در همین زمان بود که همسر صوفیان خلیفه وارد میدان شد. ظاهراً حاکم مسئولیت اداره شهر را در نبود خود، به همسرش تفویض کرده بود. این امر نشان میدهد که همسر صوفیان خلیفه، ویژگیهای شخصیتی منحصر به فردی داشته است. وقتی سربازان زیر حملات مداوم ازبکها، توان خود را تحلیل رفته میدیدند، ناگهان آن بانوی شجاع، بر فراز بارو حاضر شد و مدیریت دفاع از شهر را شخصاً برعهده گرفت. طولی نکشید که گروههایی از مردم مشهد نیز، برای دفاع از حریم حرم و نجات مال و جان و ناموسشان، به حمایت از همسر صوفیان خلیفه برخاستند. معرکهای عجیب به پا شد. ازبکان که خود را در یک قدمی پیروزی میدیدند، ناگاه همه چیز را متغیر یافتند؛ مدافعان شهر، دفاع منظمی را سازمان داده بودند و حتی گاهی از دروازه بیرون میآمدند و در نبرد تن به تن، مهاجمان را به دیار عدم میفرستادند. نبرد خونبار، روزها و ساعتها ادامه یافت و ازبکان هر لحظه ناامیدتر میشدند.
گزارش اسکندر بیگ منشی
اسکندر بیگ منشی، در «عالمآرای عباسی» مینویسد: «همسر حاکم شب و روز بر گرد برج و بارو میگردید و جنود عبید به دروازه جنگ میآوردند و از دست غازیانی که به حکم منکوحه(همسر) صوفیان خلیفه بودند و اهل شهر، زخمهای کاری خورده مراجعت مینمودند.
هرچند ازبکان به نقب و تیر و اسباب قلعهگشایی توسل جستند، سهم غرض ایشان بر هدف مطلوب کارگر نیامد». این گزارش تاریخی، شاید تنها گزارشی باشد که در آن، صحنه فرماندهی همسر صوفیان خلیفه به تصویر کشیده شده است؛ تصویر بانوی مسلمانی که در هنگامه هجوم دشمن، توانست با تدبیر و نظم حیرتانگیز خود، مدافعان شهر را سازماندهی کند. به این ترتیب، ازبکان نتوانستند به شهر مشهد راه یابند و حرمت حریم حرم رضوی را بشکنند. خبر دفاع جانانه مشهد، به گوش صوفیان خلیفه در هرات رسید. او که نمیتوانست همسرش را در آن کارزار سخت تنها بگذارد، با کمک یارانش از هرات بیرون آمد و به سوی مشهد تاخت، اما هنگامی که به نزدیکی «عبدلآباد» نیشابور رسید، در محاصره ازبکانی قرار گرفت که از مشهد دور شده بودند. آنها بیمحابا بر صوفیان خلیفه هجوم بردند و او در این نبرد نابرابر، در خون خود غلتید و کشته شد. با این حال، حماسهای که صوفیان و همسرش در دفاع از مشهد و حریم رضوی به ثمر رساندند، در تاریخ ماند تا مایه افتخار هر ایرانی مسلمان و به ویژه، بانوان شیردل سرزمین ما باشد.
نظر شما