تحولات لبنان و فلسطین

رسانه‌ها و شخصیت‌های خارجی روایت‌های بسیاری در مورد فقر و گرانی در ایران در دوران پهلوی دارند که در این گزارش به بخشی‌هایی از آن گزارش‌ها اشاره شده است.

روایت خارجی‌ها از فقر و گرانی در دوران پهلوی

به گزارش قدس آنلاین تشریح وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم در دوران پهلوی نیازمند رجوع به آمارها و گزارش‌های منتشر شده در رسانه‌های داخلی و خارج از کشور است. در این گزارش تلاش شده با استناد به برخی گزارش‌های منتشر شده در کتب، مجلات و روزنامه خارجی، وضعیت زندگی مردم در آن دوران بررسی شود.

مجله‌ی آلمانی «اشپیگل» در سال 1952 میلادی (1331 هجری شمسی) و در شماره 34 به ارائه‌ی گزارشی تحلیلی و میدانی از ایران پرداخت. در بخشی از این گزارش آمده است: «از صدها کلبه‌ی پر از شپش و فقیرانه‌ی منطقه 10 تهران واقع در جنوب شهر، هر شب بوی تریاک به بیرون می‌خزد و با بوی نفرت‌انگیز جوی‌های شهر مخلوط می‌شود. وضعیت آب آشامیدنی، دفع زباله و کانال‌های پایتخت میلیون نفری ایران بدین‌گونه است. آب این جوی‌ها بوی ادرار می‌دهد، زباله‌ها به شدت فاسد شده‌اند و تعفن حاصل از مدفوع و فضولات انسانی و حیوانی، مشام را آزار می‌دهد... تخمین زده می‌شود که دو سوم مردم ایران، تریاک مصرف می‌کنند... بیماری سل، پیامد نوعی بهره‌کشی عمومی و بی‌رحمانه از نیروهای کار است. کودکان 5 ساله و زنان جوان و 30 ساله مانند پیرزنانی فرتوت و بدون دندان می‌شوند و شمار بالایی از کارگران، غالبا ده تا دوازده ساعت از روز را در فضاهای بدون نور کارگاه‌ها و کاروانسراهایی که قالی‌بافی نام دارند کار می‌کنند. همین کارگران فقیر و بیمار یکی از نفیس‌ترین و گران‌قیمت‌ترین فرش‌های جهان را می‌بافند.»[1]

گزارش فوق مربوط به 11 سال پس از سقوط رضاشاه است. از این رو به نظر می‌رسد این وضعیت دنباله آشفتگی اقتصادی مردم در دوران رضاشاه است. ایران در دهه‌ی بیست، شاهد قحطی نان و گرسنگی عمومی بود. این وضعیت چنان در کشور گسترش یافت که موجب شورش مردم شد. 

در همین زمان آمریکایی‌ها نیز در ایران حضور داشتند. آنها در خیابان امیرآباد، یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه‌داران آمریکایی بود. روزانه به هر کدام یک بسته به عنوان جیره‌ی غذایی می‌دادند که برای مصرف پنج‌شش نفر، کافی بود و در هر یک از این بسته‌ها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان، ویتامین مورد نیاز روزانه، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب، وجود داشت.

تقریبا در تمام کشور، وضعیت به همین شکل بود. از خرمشهر در جنوب ایران که مردم فقیرش از ته‌مانده و مازاد غذای آمریکایی‌ها استفاده می‌کردند تا مردم ساری در شمال کشور که توان تهیه‌ی بیش از دو وعده غذا در روز را نداشتند و آن وعده‌ها نیز از مقداری نان خشک و ماست، فراتر نمی‌رفت![2]

نیکی آر کدی در کتاب ریشه‌های انقلاب در خصوص دهه‌ی پنجاه شمسی نوشته است:  «با وجود افزایش شدید قیمت نفت و درآمد حکومت، هیچ اثر مثبتی در وضعیت زندگی و معیشت مردم به وجود نیامد. روستاییان فلک‌زده که امکان ادامه‌ی زندگی در زادگاه خود را نداشتند به شهرها سرازیر شدند تا بلکه به زندگی بهتری دست پیدا کنند که نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد، بلکه سبب ایجاد حاشیه‌نشیی و زاغه‌نشینی در اطراف شهرها و پیامدهای اجتماعی فراوانی شد.»[4] بیش از 40 درصد خانوارهای شهری، در یک اتاق زندگی می‌کردند و قدرت تهیه‌ی خانه‌ای بزرگتر را نداشتند. برخی افزایش حقوق‌ها در این دوران، چون متناسب با کاهش قدرت خرید مردم در طول سالهای گذشته نبود، نتوانست هیچ تغییر محسوسی برای قشر ضعیف جامعه، به وجود آورد. مینو صمیمی از نزدیکان دربار پهلوی، درباره‌ وضع کارگران در سال 54 می‌گوید: «در سال 1354 شاه دستور داد دستمزد کارگران در 21 واحد بزرگ صنعتی کشور، تا 30 درصد اضافه شود، و در سال بعد نیز، اکثر کارگران، مبلغی به اندازه‌ حقوق یک ماه خود به عنوان عیدی، در نوروز 1355 دریافت داشتند. لیکن علی‌رغم افزایش درآمد طبقات مزدبگیر، هیچ بهبودی در معیشت آنها پدید نیامد؛ و اکثراً در شرایط سخت، به زندگی ادامه می‌دادند.»[5]

کمبود کالاهای اساسی در این دهه، یکی دیگر از مشکلات جدی کشور بود که با وجود درآمدهای هنگفت نفتی، اقدامی برای حل آن انجام نمی‌شد و شاه معتقد بود که مردم باید یاد بگیرند تا بدون آنها زندگی کنند![6] در همین راستا، فرانسیس فیتزجرالد، نویسنده‌ی معروف آمریکایی -که برادرزاده‌ی سفیر امریکا نیز بود- وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» ارزیابی می‌کرد و می‌گفت: «وضعیت ایران به طور کلی، به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»[7]

بیشتر بخوانید

قطع برق هم یکی دیگر از معضلات پایتخت ایران در آن دوران بود. پرویز راجی -آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن- می‌گوید: «موقعی که به تهران رسیدم در هتل هیلتون، برای اولین بار به خاموشی برق برخوردم که در ساعت شش و نیم بعد از ظهر آغاز شد و به مدت چهار ساعت تمام ادامه یافت. در طول این مدت، هیچ نقطه‌ای از شهر برق نداشت ... در نگاهی که از بالکن هتل به شهر تهران انداختم، صف دراز اتومبیل‌ها را دیدم که به علت خاموشی چراغ‌های راهنمایی، در خیابان‌ها از حرکت بازمانده‌اند و با به صدادرآوردن بوق‌های خود، نسبت به خاموشی برق، اعتراض می‌کردند. من هم در این موقع، برای اینکه از شدت ناراحتی خود بکاهم رو به مشروب آوردم ولی چون بر اثر گرما تمام یخ‌ها آب شده بود ناچار گیلاسی را از ودکای گرم پر کردم و لاجرعه سر کشیدم.» راجی در ادامه می‌نویسد: «خاموشی‌های برق در ایران، رژیم را به سرگیجه دچار ساخته و سبب نارضایتی فراوانی در بین مردم شده است. تا جایی‌که دیگر هیچ‌کس، وعده‌های پشت سرهم رژیم را در مورد اینکه «افزایش مخارج تسلیحاتی، اثری در کاستن از فعالیت در بهبود زندگی مردم ندارد» باور نمی‌کند. هم‌اکنون، مردم در ایران، به شدت از کمبود روشنایی برق و عدم توانایی در استفاده از تهویه و یخچال در بحبوحه‌ی گرما، عذاب می‌کشند و احساس می‌کنند بودجه‌ای که می‌بایست صرف تأمین رفاه آنها شده باشد، به خرید جنگ‌افزار اختصاص یافته است.»[8]

در همین رابطه، آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران می‌گوید: «زمان زیادی طول نکشید که فهمیدم سیاست‌های شاه، هرچه که برای مردم به ارمغان آورده باشد، آسایش و خوشبختی به همراه نداشته است؛ حداقل در رابطه با مردم تهران که چنین بود.»[9]

نویسنده: رضا رستمی

پی‌نوشت:
[1] ایران در 65 سال قبل: عطر تریاک، بوی فقر
http://tarikhirani.ir/fa/news/6053
[2] اوضاع معیشتی مردم ایران در دهه 20
http://www.irdc.ir/fa/news/5578
[3] روایت دربار از وضعیت معیشت مردم در دوران پهلوی
http://www.irdc.ir/fa/news/210
[4] نیکی آر کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: علم، ص 302
[5] مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، تهران، اطلاعات، صص 174 ـ 175
[6] اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 2،‌ ص 501
[7] ایران بدتر از سوریه!
https://www.mashreghnews.ir/news/1169723
[8] خدمتگزار تخت طاووس (خاطرات پرویز راجی)، تهران: اطلاعات، ص 9 و 95
[9] روایت یک سقوط از زبان آنتونی پارسونز
https://www.irna.ir/news/83904445

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.