این پژوهشگر آمریکایی ۵۰ساله ساکن لسآنجلس، دارای فعالیت سیاسی و یکی از نامزدهای ورود به کنگره آمریکا در انتخابات گذشته بود. هیکس دو کتاب درباره اسرار پشتپرده دولت آمریکا از ۱۱سپتامبر منتشر کرده و همچنین یک نوازنده و رهبر گروه هنری Rebel Moon است. او پیش از این، برای شرکت در «کنفرانس افق نو» به ایران آمده؛ سفری که او را به زیر ذرهبین افبیآی کشاند تا جایی که وقتی برای شرکت در کنفرانس افق نو بیروت دعوت شد، بههمراه چندین نفر دیگر از فعالان آمریکایی ممنوعالخروج گردید. هیکس درباره این اقدام افبیآی میگوید: «این اقدام نقض فاحش حقوق اصلی من در آزادی بیان، مذهب و حق اجتماع و اقدامات صلحطلبانه بود». حالا که آبهای انتخابات آمریکا از آسیاب افتاده و همه حتی ترامپ به آنچه میخواستند رسیدند سراغ هیکس رفته و از او درباره ظهور و بروز اجتماعی این اتفاقات پرسیدهایم.
گروههای معترضی که در طول انتخابات آمریکا به خیابانها آمدند و برخی از آنها هم به ترامپ رأی دادند چه نسبتی با گروههای سیاسی موجود در آمریکا دارند؟ آیا این گروهها اساساً نظام حاکم بر آمریکا را قبول دارند یا اینکه از فرصت انتخابات برای ابراز مخالفتهای بنیادینشان استفاده کردند؟
آنها همه در یک گروه قرار دارند و «رأیدهندگان جمهوریخواه» نامیده میشوند؛ کسانی که تمایل دارند از یک فرم بسیار عقبمانده و البته منحرفشده از مسیحیت پیروی کنند که به خشونت و قدرت ایمان دارد. خندهدار است، ولی واقعیت امروز همین است زیرا اگر زندگی و سخنان حضرت عیسی ناصری(ع) را مطالعه کنید او بهوضوح مخالف قدرت، ملیگرایی و خشونت بوده است. او مخالف ادیان سطحی و استقرار فریسیان بود [فریسیان گروهی سیاسی، اجتماعی و فکری در بین یهودیان که پس از آزاد شدن آنها توسط کوروش، نضج گرفتند، در مقابل فریسیان، گروهی دیگر بهنام صدوقیان قرار دارد]. همچنین اوانجلیستها هم یکی از گروههای رأیدهنده جمهوریخواه هستند.
در کنار اینها هم افرادی وجود دارند که چنان درگیر تئوریهای بیپایه توطئه شدهاند که ارتباط خود را با واقعیت از دست دادهاند. در بسیاری موارد، آنها یک نقش اپوزیسیون را بازی میکنند. دعا و تمرینات ذهنی (مثل مدیتیشن) شما را به آنچه واقعی است متصل میکند. این دو روش به انسان کمک میکند «همه چیز را به خدا بسپارید». این شیوهها سبب تقویت روحیه سخاوت و دلسوزی شما میشود. بهنظر میرسد افرادی که به توطئه اعتقاد پیدا کردهاند، باورهای خود در مورد واقعیت را بر اساس دیدگاه خودشان تنظیم کردهاند؛ حال آنکه نمیدانند این دیدگاهها توسط فاکسنیوز و گروههایی که از نظر علمی چندان قدرتی ندارند، تنظیم شده است. من به عنوان کسی که دو کتاب درباره تاریخچه حملات ۱۱سپتامبر نوشته است، ادعا میکنم رسانهها و گروههای غیرعلمی و غیرمتقن افکار این عده را تنظیم میکنند. البته مخالف نظریههای توطئه نیستم، بهشرط اینکه مبتنی بر واقعیتها باشند. اگر تئوری توطئه پایهای در واقعیت داشته باشد، انسان میتواند بهنحو مناسب و درستی نظریه خودش را تنظیم کند.
اما همه این گروهها از نظر ترامپ، ابزاری برای ایجاد فرقهای شخصی بودند و هستند. او در این فرقه، مردم را بهواقعیتی دعوت میکرد که فقط با «خواست و اراده» او ایجاد شده بود. ترامپ هیچ سندی درزمینه سرقت انتخابات نداشت و ادعا هم نمیکرد سندی درباره این موضوع دارد. این بیشتر شبیه یک «فرقه شخصی» بود که ترامپ در آن بسیار تلاش کرد برای خود واقعیتی درست کند، آنهم تنها با القای یک باور که این واقعیت وجود دارد و برای موفق شدن در این کار تلاش بسیاری هم کرد. او یک آیین یکنفره ایجاد کرد که خودش در مرکز بود؛ شبیه کاری که سامری در عهد عتیق انجام داد. او شبیه یک بت طلایی در میانه فرقه خودش قرار گرفته است، اما یادمان باشد همانطور که سامری ماندگار نبود، ترامپ هم مانند گوساله طلایی او ماندگار نشد. ببینید اکنون کجاست؟!
اسم برخی گروههایی جدید در این دوره بر سر زبانها افتاد؛ گروههای مثل کیو انان یا آنتیفا. این گروهها چه سابقهای در ایالات متحده دارند؟ آیا از خاستگاههای اجتماعی محکمی برخوردارند و مبانی عمیقی دارند؟
[با خنده] در ابتدا بگویم هر بار که این پرسش مطرح میشود، حس میکنم بهمن توهین شده است. چطور جرئت کردی طرفداران کیو (Q-anon) و آنتیفا را در یک جمله قرار دهی!؟ واقعیت این است که این دو گروه در رسانههای غربی ایالات متحده سر و صدای عجیبی ایجاد کردهاند، اما متأسفانه رسانهها دربرابر هر دو کلیشهای و سطحی رفتار میکنند. بهویژه رسانههای ایالات متحده من را بسیار آزار میدهند، چرا که با همان عباراتی که درباره آنتیفا صحبت میکنند به طرفداران کیو (Q-anon) اشاره مینمایند.
طرفداران کیو در ۲۰۱۷ آغاز بهکار کردند، آنها با جوانی دیوانه در ارتباط هستند که در یک سالن پیتزافروشی در واشنگتن دیسی، اقدام به تیراندازی کرد زیرا بهنحو عجیب و احمقانهای معتقد بود در آن مکان یک گروه منحرف جنسی که از کودکان سوءاستفاده میکنند وجود دارد. آنان معتقدند یک حلقه شیطانپرست منحرف در مرکز حزب دموکرات وجود دارد. اما واقعیت این است که در محافل طبقه حاکم در آمریکا سابقه طولانی از انحراف جنسی وجود دارد. در کلیسای کاتولیک یک مشکل بزرگ همین نوع از انحراف جنسی است که هنوز کاملاً آشکار نشده. هرچند روزنامهنگارهایی مانند آنها که در مجموعه بوستون گلوب کار میکنند، همانطور که در فیلم Spotlight نشان داده شده، کمک میکنند این معضل برای همه روشن شود.
البته جفری اپستین [یکی از سرمایهداران مشهور که در قاچاق و بهرهگیری جنسی از کودکان نقش جدی داشت] نیز هست که به نوعی با سرویسهای مخفی و شاید هم اطلاعات اسرائیل ارتباط داشت. او مطمئناً به کلینتونها و دیگر بخشهای حزب دموکرات نزدیک بود. اما اینکه او محکوم شد و سپس بهطرز مرموزی درگذشت، نشان میدهد مردم ترجیح میدهند بهجای اینکه یک مسئله اخلاقی را بهطور جدید در این کشور نشان دهند و حل کنند، بهراههای دیگری متوسل شوند و معضل را بپوشانند.
اما آنتیفا؛ این جریان اگرچه قدیمیتر و پرطرفدارتر است اما امروزه توسط جناح راست، تبدیل به فرقهای شیطانپرست شده است. آنتیفا اساساً یک جنبش اخلاقی است که به اقدام مستقیم اعتقاد دارد.
اغلب افراد تصور میکنند آنتیفا یک پدیده جدید است، اما مدتهاست که وجود دارد. اگر کمی به قبل برگردیم در دهه ۹۰ گروهی وجود داشت که با اقدامهای ضدنژادپرستی شناخته میشد. بیشتر آنها راکرهای پانک و آنارشیست بودند که میگفتند از رویارویی مستقیم با قاتلان نازیست و فاشیستها ترسی ندارند و با آنها مقابله میکنند. من با گروههای ضدفاشیست کار کردهام و از آنها حمایت میکنم. با اینحال این روزها، تغییر روش دادهام و از تئوری عدم خشونت پیروی میکنم و فکر میکنم این کار مؤثرتر است.
به نظر، آنچه در دوره انتخابات آمریکا در این کشور اتفاق افتاد روی دیگری از نارضایتیهای اجتماعی بود. به این معنا که تجمعات و اعتراضات چیزی متفاوت از جنبش سیاهان یا حتی جنبش ۹۹درصدی بود. نظر شما در این باره چیست؟
بله درست است. بهتازگی مطالعاتی توسط اقتصاددانان در صندوق بینالمللی پول انجام شده که میگوید در طول تاریخ، همهگیریها منجر به ناآرامیهای اجتماعی شده که یکی از نمونههای مطالعاتی آنها پاریس بوده است. در سال ۱۸۳۲ شیوع وبا منجر به قیام پاریس شد و ویکتور هوگو در رمان بینوایان درباره آن نوشت. همهگیری در آمریکا هم شکافهای اجتماعی را بزرگتر و گسستها و نارساییهای بالقوه و موجود درون سرمایهداری را بالفعل کرد و در معرض دید قرار داد. در نتیجه نبود مراقبتهای بهداشتی، ارتباطات انسانی، نبود قدرت سیاسی و دیگر معضلات، مردم احساس ناتوانی میکنند و عصبانیت آنها میتواند از راههای مختلف ظاهر شود. در مورد حادثه حمله به کنگره آمریکا که در ۶ ژانویه رخ داد هم باید گفت یک حادثه غمناک بود، چرا که در نتیجه عصبانیت و سردرگمی مردمی که پر از نفرت بودند اتفاق افتاد. یک دیکتاتور که نمیخواست کاخ سفید را ترک کند آنها را هدایت و خشم را در میانشان ایجاد کرد.
بله شما درست میگویید. حدود نیمی از جمهوریخواهان از اعتراض ۶ ژانویه حمایت کردند. اما این سؤال مطرح میشود که آیا این افراد اساساً سیستم سیاسی آمریکا را میپذیرند یا اینکه از فرصت انتخابات برای بیان مخالفتهای بنیادین خود استفاده کردند.
در یک نگاه تاریخی باید بدانید پدیده ترامپیسم توسط جریان اصلی و مرکزی جمهوریخواهان آغاز و همگانی شد. دیگر نامزدهای حزب ابتدا فکر کردند ترامپ یک شوخی است و چندان به او اهمیت نداند، سپس متوجه شدند انگار او توانایی برنده شدن در انتخابات را دارد، بنابراین برخی از آنها پس از آنکه او را مسخره کرده بودند برگشتند و با او متحد شدند. افرادی مانند سناتور تد کروز اینچنین عمل کردند. اما من بهعنوان شخصی که مدتهاست در فضای سیاسی آمریکا فعال است، فکر نمیکنم کسی هرگز دوباره به ترامپ احترام بگذارد.
اما یک نکته خوب هم در مورد ترامپ وجود دارد و آن اینکه او استقلال و شهامت داشت تا بهافرادی مانند جب بوش بگوید برادرش با سعودیها ارتباطات عجیب و غریبی دارد و همه باهم در ماجرای ۱۱ سپتامبر درگیر بودهاند. [با خنده] چیزهای خوب خیلی کمی در مورد ترامپ وجود داشت، این یک چیز خوب بود.
در نتیجه این افشاگری برخی افراد در «جنبش حقیقت ۱۱ سپتامبر» تصور کردند ترامپ واقعاً همه اسراری که درون دولت در اینباره وجود دارد را فاش خواهد کرد. در واقع، ترامپ قول داد واقعیت را افشا کند، اما هرگز این کار را نکرد. حقیقت ساده پشت این امتناع ترامپ این است که افشای چنین اسرار عمیق و شیطانی به شهامت اخلاقی زیادی نیاز دارد و شما باید مطمئن شوید خدا با شماست تا بتوانید این کار را انجام دهید. اگر شخصی بخواهد واقعاً اسرار مربوط به حمله ۱۱سپتامبر را افشا کند باید مستقیماً با سازمان سیا و دولت چندلایه آمریکا و متحدان آن در اسرائیل و عربستان سعودی سرشاخ شود. ترامپ این کار را نکرد.
یکی از منتقدان سیا بهتازگی گفت: ترامپ هرگز حتی نفهمید که سیا واقعاً چیست. در زمان نیکسون و ماجرای واترگیت، رئیسجمهور نیکسون قدرت این سازمان را متوجه شد، ولی ترامپ هرگز بهاندازه او متوجه ابعاد قدرت سیا نشد.
نقش شعارهای برتریطلبانه ترامپ در بسیج این نیروها چه بود؟ آیا حالا که ترامپ از صحنه سیاست فاصله گرفته، این گروهها هم از بین خواهند رفت؟ آیا اصلاً ترامپ از صحنه سیاست آمریکا کناره خواهد گرفت؟
ترامپ در دومین دادگاه استیضاح خود با اختلاف اندک، از محکومیت در سنا فرار کرد، بنابراین او میتواند دوباره نامزد انتخابات شود. او در یک زمین گلف جشن گرفت و به مردم گفت حرکت او تازه شروع شده است. بنابراین فکر میکنم او دوباره تلاش خواهد کرد نامزد ریاستجمهوری شود؛ اما اقبال مردم به یک شخص در این کشور بسیار کوتاه و گذراست. بهنظر من بیشتر مردم هرگز اتفاقات ۶ ژانویه را فراموش نمیکنند. امیدوارم مردم آمریکا قیام کنند و ترامپ را بهزمین بکوبند. امیدوارم آمریکاییها حتی اجازه صحبت کردن به او در تجمعات را ندهند و حتی او را «هو» کنند. قطعاً در آینده معترضان به ترامپ از هوادارانش بیشتر خواهند شد.
سندر، بهعنوان سؤال آخر فکر میکنی شکافهای اجتماعی که در چندماه گذشته در آمریکا عیان شد، چگونه در آینده این کشور تأثیر خواهد گذاشت؟
نابرابری در درآمد افزایش مییابد و شکاف ثروتمند و فقیر بیشتر خواهد شد؛ فقرا فقیرتر میشوند و ثروتمندان ثروتمندتر و افراد فوقالعاده ثروتمند حتی از طبقه ثروتمندان هم ثروتمندتر خواهند شد. اما یادمان باشد همهگیریها مشکلاتی را آشکار میکنند که هماکنون وجود دارند. بنابراین موجهای جدید همهگیری حتی اگر بسیار کوچک هم باشند موجب ناآرامی و اختلال بیشتر میشوند و این مفید خواهد بود زیرا تغییر میتواند همهچیز را متزلزل کند. اتفاقات خوب ممکن است از دل موقعیتهای بد بهوجود بیاید.
نظر شما