مثلاً یک دهانه آتشفشانی ۶۰ کیلومتری در نیمکره جنوبی ماه به نام خواجه نصیرالدین طوسی نامگذاری شده است. یک خرده سیاره که توسط ستارهشناس روسی، نیکلای استفانویچ چرنیخ در ۱۹۷۹ کشف شد هم به اسم این دانشمند ایرانی نامیده شده است. در سال ۲۰۱۳ میلادی هم گوگل، به مناسبت هشتصد و دوازدهمین سالگرد تولد خواجهنصیر و برای شناساندن این میراث ارزشمند انسانی به جهان، طراحی لوگوی اصلی خودش را تغییر داد تا تصویر خواجهنصیر را در آن بگنجاند. البته همان زمان در کشورهای عربی چندین کمپین مجازی علیه گوگل راه افتاد که اعضای آن معتقد بودند خواجهنصیر متعلق به اعراب است. ما ایرانیها هم در گرماگرم همه این اتفاقها دست روی دست گذاشته بودیم تا کشورهای دیگر، خواجهنصیر را هم مانند مولوی به نفع خودشان مصادره کنند!
جای خالی آقای دانشمند در ادبیات و هنر
تمام محتوایی که در حوزه زندگینامه و آثار خواجه نصیرالدین طوسی در کشورمان تولید شده، در تعدادی انیمیشن کودکانه، مقاله دانشگاهی و برنامه رادیویی خلاصه میشود و خبری از تولیدات بزرگ سینمایی، کتابهای فاخر و محتواهای مجازی که بخواهد خواجه نصیرالدین طوسی را نه به مردم جهان، بلکه به مردم خودمان بشناساند، نیست.
اگر از خیلیهایمان درباره این دانشمند بزرگ بپرسند، احتمالاً تنها پاسخمان این است که او همه چیز دان بوده و به واسطه رصدخانهای که در مراغه ساخته، لابد ستارهشناس قابلی هم به حساب میآمده است؛ اگر خیلی زور بزنیم تاریخ تولد او که در کشورمان به عنوان روز «مهندس» نامگذاری شده است را هم چاشنی اطلاعات اندکمان از خواجهنصیر میکنیم! اما واقعیت آن است که این دانشمند ایرانی در کنار مهارتهای گستردهاش در ریاضیات، پزشکی، نجوم و...، ادیب، شاعر و نویسنده قابلی هم بوده است. البته ناگفته نماند که خواجهنصیر در عرفان و اسلامشناسی هم دستی بر آتش داشته است.
سیاهترین دوران تاریخ
تاریخ ایران را اگر به هزار قسمت هم تقسیم کنیم، باز خیلی از تاریخنگارها میگویند بدترین و سیاهترین دوره در این سرزمین مربوط به دوران حمله مغولها و آشفتگیهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی پس از آن است. حالا تصورش را بکنید در این دوره تاریخی که همه به فکر آموختن فنون نظامی و دربردن جانشان از چنگال مغولها هستند، کودکی که روز و شبش را با کتاب پر میکند، پا به عرصه هستی گذاشته و میخواهد نامش را در تاریخ سرزمینی که سیاهترین روزهای تاریخش را میگذراند، جاودانه کند.
«محمد بن حسن طوسی» دقیقاً همان کودک پرجنب و جوش است که چند دقیقه مانده به طلوع آفتاب روز شنبه، پنجم اسفند سال ۵۷۹ در توس به دنیا آمد. اگرچه پدرش اصرار داشت نامش را «محمد» بگذارند اما در سالهای بعدی زندگیاش القاب گوناگونی مثل ابوجعفر حسن بن ابیبکر، خواجه نصیرالدین طوسی و... پشت نامش قرار گرفت تا دیگر هیچ کس او را به نام «محمد» نشناسد.
سؤالهایی می پرسد که پاسخش را نمیدانم!
روزهای کودکی و نوجوانی محمد در شهر توس سپری شد. داییاش «نورالدین علی بن محمد شیعی» که از دانشمندان نامور در ریاضیات، حکمت و منطق بود، مسئولیت تربیت او را به عهده گرفت اما پس از مدت کوتاهی، به پدرِ محمد گفت که دیگر نمیتواند مسئولیت آموزش به او را بر عهده داشته باشد. پدر محمد که تصور میکرد شیطنتهای پسرش، استاد را کلافه کرده، به نورالدین علی بن محمد شیعی قول داد که رفتار پسرش را اصلاح کند اما محمد شیعی این طور پاسخ داد: «من آنچه میدانستم به او آموختم اما اکنون سؤالهایی میکند که گاه پاسخش را نمیدانم!».
«نصیرالدین عبدالله بن حمزه» که تبحر ویژهای در علوم رجال، درایه و حدیث داشت به عنوان دومین استاد محمد انتخاب شد اما او هم پس از مدت اندکی از مسئولیتش کنار کشید و به پدر او توصیه کرد که اگر محمد را برای تحصیل به شهر بزرگتری مانند نیشابور ببرد، او در آینده دانشمندی نامی خواهد شد. «مدرسه سراجیه» در نیشابور اوج دوران شکوفایی محمد بود. او در این مدرسه زیر نظر استادانی مانند سراجالدین قمری، فریدالدین داماد نیشابوری، قطبالدین مصری شافعی و عطار نیشابوری پرورش یافت.
البته پس از مدتی نیشابور و مدرسه سراجیه هم کفاف کنجکاویهای بیپایان محمد را نمیداد. همین شد که تصمیم گرفت مدتی به اصفهان برود، چند صباحی را در قم بگذراند و برای آموختن فقه و فلسفه اسلامی مدتی به عراق برود.
۲۶ سال در قهستان
اوضاع آشفته ایران در آن زمان موجب شد تا خواجهنصیر دعوت «ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور» که حاکم قلعه قهستان بود را بپذیرد. قلعه قهستان آن زمان مرکز حکومت اسماعیلیان بود و به همین خاطر برخی از تاریخنگارها مدعی شدهاند خواجهنصیر شیعه اسماعیلی بوده است. اما منابع معتبر تاریخی میگویند خواجهنصیر سکونت در قلعه اسماعیلیها را به قتل عام شدن توسط مغولها ترجیح داده و در ۲۶ سالی که در این قلعه حضور داشته، آزادانه آرای مخالفش درباره عقاید اسماعیلیان را طرح کرده است. خواجهنصیر در سالهای سکونتش در قهستان، کتابهای متعددی از جمله «شرح اشارات ابنسینا»، «تحریر اقلدیس»، «تولی و تبری» و «اخلاق ناصری» و چند کتاب و رساله دیگر را تألیف کرد.
میراثی جاودانه
قلعه اسماعیلیان هم سرانجام مانند سایر نقاط ایران به تصرف مغولها درآمد. در آن روزها بسیاری از دانشمندان ایرانی به کشورهای اطراف مهاجرت کرده بودند و عمده آثار علمی و کتابخانهها توسط مغولان از بین رفته بود. «هلاکوخان» که مسئول فتح قلعه قهستان بود در ابتدا قصد داشت خواجهنصیر را هم مانند خیلیهای دیگر از دم تیغ بگذراند اما در مدت زمان کوتاهی شیفته این دانشمند پرآوازه شد. برخی از منابع تاریخی میگویند خواجهنصیر به واسطه نفوذش در دستگاه حکومتی هلاکوخان، توانست جلو قتل عام هزاران ایرانی را بگیرد. کار حتی به جایی رسیده بود که هلاکوخان چشم بسته از دستورات خواجه ایرانی اطاعت میکرد و بدون مشورت با او، هیچ تصمیمی نمیگرفت، هیچ سفری نمیرفت و هیچ حکمی نمیداد.
خواجه در همان سالها توانست از هلاکوخان حکم ساخت رصدخانه مراغه را بگیرد. در حین ساخت این رصدخانه، او کتابی درباره ستارهشناسی نوشت که بعدها تبدیل به مرجع اصلی دانشمندان اروپایی در علم نجوم شد.
خواجه نصیرالدین طوسی سرانجام در ۱۸ ذیالقعده ۶۷۳ه.ق در حالی که میراثی جاودانه برای نسلهای پس از خودش به یادگار گذاشته بود، چشم از جهان فروبست. او در حرم کاظمین و پایین پای دو امام به خاک سپرده شد و بنا به وصیتش روی سنگ مزارش این آیه قرآن از سوره کهف را نگاشتند: «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصید» «و سگشان (به حالت پاسبانی) دو دست خویش بر درگاه (غار) گشاده بود».
نظر شما