نقل است که کنیزی از کنیزان مأمون میگوید: ما را به دربار مأمون روانه کرده بودند. در آنجا در بهشتی از خوردنیها، نوشیدنیها، عطرها و پول فراوان به سر میبردیم تا اینکه مأمون مرا به علیبنموسیالرضا(ع) بخشید. چون به خانه امام درآمدم، تمام آن نعمتها از دست رفت... .
از این نقل تاریخی مسئله همسانزیستی امام با مردم در جامعه اسلامی استنباط میشود که در یک نگاه کلی چند اثر سازنده دارد.
نخست اینکه این روش زندگی، خود به زمینهای اساسی برای مبارزه با فقر بدل میشود. چرا؟ چون حاکم اسلامی، حال بینوایان را با گوشت و پوست خود حس میکند. از این رهگذر است که آنان احساس نزدیکی و یگانگی میکنند. مضاف بر اینکه طبقات اشراف و سرمایهدار اگر حاکم را با زندگی ساده و فقیرانه ببینند به او نزدیک نمیشوند و از او دل میکنند.به آن معنا که زمامدار در طبقه فقیر باقی میماند و پایگاه اجتماعی خود را پس از تکیه بر مقام حاکمیت بالا نمیبرد و با گرایش های رفاهطلبانه و تشکیل زندگی تجملی، با طبقات اشراف و مستکبر همسطح نمیشود. در نتیجه حاکم هیچگاه از بینوایان دور نمیماند.
در شرایط زیست مردمی و دور از تشریفات است که رابطه مردمی حاکم با مردم برقرار میشود و پایدار میماند، همگان امکان مییابند به او دسترسی پیدا کنند و مشکلاتشان را در میان بگذارند. به همین دلیل است که حاکم اسلامی باید زیستی همسان محرومان داشته باشد تا ندای فقیران و گرسنگان به گوشش برسد. این اصل از حدیثی از امام رضا(ع) درباره نوع رابطه امام و امت نیز استنباط میشود؛ آنجا که فرمود:«حاکم برادر مهربان و پدر و یا مادر مهربان است. اینها همسطحی و همسانی دقیق امام و حاکم با مردم را اثبات میکند، چرا که مشخص است نمیشود مثلاً پدر و مادر در رفاه باشند و برادر یا فرزندشان را در محرومیت رها کنند». حاکم نیز چون مادر که نسبت به کودک خود ایثار دارد و لقمه را از دهان خود میگیرد و در دهان کودک میگذارد، نسبت به ملت خود ایثارگری میکند.
نظر شما