یکی از مباحث عمده و اساسی در اندیشه سیاسی اسلام بحث از اخلاق سیاسی و حضور آموزههای سیاسی-اجتماعی در حوزه رفتار، گفتار و کردار شهروندان و کارگزاران نظام اسلامی است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: اِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق؛ اینکه آن حضرت برانگیخته شده تا مکارم اخلاقی را کامل و خصلتهای پسندیده اخلاقی را تمام سازد، نشاندهنده عظمت و بزرگی جایگاه اخلاق در بعثت پیامبر است. همانطور که خداوند در حق ایشان فرمود: إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ؛ این موارد نشاندهنده جایگاه والای اخلاق در اندیشه اسلامی است.اما مهم این است عرصهها و ساحتهای مختلف اخلاق به قلمرو فردی محدود نشود و بتوان بحثها و بزرگواریهای اخلاقی را در تمام ساحتهای زندگی سیاسی و اجتماعی شهروند مسلمان مشاهده کنیم. آنچه امروزه بیش از هر چیزی جامعه اسلامی ما به آن نیاز دارد، حضور اخلاق در عرصه سیاست، گفتار، کردار، رفتار، رابطه شهروندان با یکدیگر، روابط شهروندان با کارگزاران نظام اسلامی و رابطه کارگزاران با شهروندان است.
یکی از واقعیتهای تلخ جامعه اسلامی ما این است که نتوانستیم آنگونه که شایسته نظام اسلامی است، اخلاق را در روابط خود جاری و ساری کنیم. چه بسیار دروغها، تهمتها، توهینها و افراط گراییها که بهنام انجام وظیفه اتفاق افتاده و آموزههای اخلاقی اسلامی را زیر پا گذاشته است.ما باید بیش از هرچیزی به یاد داشته باشیم اگر اخلاق امری فردی است، آنگاه کامل میشود که حضور و بروز سیاسی اجتماعی داشته باشد. اگر باور داشته باشیم اخلاق صرفاً یک امر فردی است و من وقتی وارد سیاست میشوم میتوانم همه دستورهای اخلاقی و الهی را زیر پا بگذارم، بزرگترین اشتباه است.
گاهی میبینیم فرد در حوزه فردی، زندگی خوبی دارد ولی وقتی وارد قلمرو اعمال قدرت میشود، بسیاری از آموزههای اخلاقی پیامبر اکرم و اندیشه سیاسی اسلامی را زیرپا میگذارد، آنگونه که گاه آدم از شنیدن برخی رفتارها خجل و شرمنده میشود.
ما نمیخواهیم از اخلاق ابزاری در خدمت سیاست و قدرتورزی بسازیم. موضوع مهم و اساسی در اندیشه سیاسی اسلام این است که سیاست و قدرت نظام اسلامی و کارگزاران نظام اسلامی در خدمت اخلاق درآیند و تمام امور حول اخلاق بچرخد. اینجاست که باید صحبت از سیاست اخلاقی کرد. سیاستی اخلاقی است که ارزشهای اسلامی را رعایت میکند؛ اخلاق بنا نیست خدمتگزار سیاست باشد و سیاستمداران از اخلاق برای توجیه رفتارهای خودشان استفاده کنند، بلکه قدرتمندان هستند که باید رفتار خود را با سنجهای بهنام اخلاق منظم سازند. بنابراین در اخلاق سیاسی اسلام، عدالت و تقوا حضوری پررنگ دارد. اگر اخلاق را واشکافیم میتوانیم بگوییم یکی از عناصر اصلی و بنیادین آن، عدالت است. مگر میتوان از اخلاق بدون عدالت صحبت کرد؟ اگر حاکم و کارگزاری عدالت را در روابط خود با دیگران از دست داد، اخلاق را از دست داده و اگر حاکمی به استبداد رو آورد و با ستم و ناداوری و نابرابری رفتار خود را تنظیم کرد از دامنه اخلاق بیرون رفته است. میتوانیم بگوییم میان اخلاق، عدالت و سیاست نوعی رابطه و پیوند تکمیلی و تعاملی وجود دارد و آنچه مهم و اساسی است نهادینه کردن عدالت در میان کارگزاران نظام اسلامی است. آنگاه که عدالت در حکمرانی اخلاقی برجسته شود میتوانیم بگوییم احیای حقوق شهروندان، دوری از خودکامگی، احتیاط در رفتار و گفتار، اعتدال در نوع روابط حاکمان و مردم و کارگزاران میتواند حاکم شود و فرایند اعمال قدرت و حرکت آن به سمت سعادت و کمال است.
نظر شما