تحولات لبنان و فلسطین

امروز مصادف با روز پاسدار است و مانند تمام سال‌ها از شکل‌گیری سپاه و اعضای سپاه پاسداران روایت‌های مختلفی گفته می‌شود که البته کمترین کار برای قدردانی از این افراد است.

قصه نخستین  پاسدارهای  روستایی

اما این بار می‌خواهیم به بهانه روز پاسدار از کسان دیگری صحبت کنیم که هر چند در ابتدا به نام دیگری سازماندهی شدند اما بعدها با سپاه و نیروی انتظامی ادغام شدند ولی نام یگان آن‌ها هنوز در خاطر بسیاری از میانسالان کشورمان مانده است؛ نیرویی تحت عنوان کمیته انقلاب اسلامی که به نوعی در آن سال‌ها مأموریت‌های متنوعی داشت. به سراغ یکی از اعضای این نیرو رفتیم که در یک روستا کمیته انقلاب اسلامی تشکیل داده بودند. حسینعلی ظریف نشاط از اهالی روستای خرم‌آباد تربت‌جام است که جزو هسته مرکزی نخستین کمیته انقلابی در یک روستا، به شمار می‌رود.

 در مورد اینکه چرا باید کمیته انقلاب در آن برهه حساس در یک روستا شکل بگیرد می‌پرسم. بهترین پاسخ، تصویری است که مصاحبه‌شونده از آن روزها می‌دهد و می‌گوید: «پیش از انقلاب اتوبوس‌ها تا قبل از رسیدن به روستای خرم‌آباد عکس شاه را جلو اتوبوس می‌زدند و همین که می‌خواستند به روستا برسند جایش را با عکس امام عوض می‌کردند».

کمیته‌های انقلاب نخستین سازمان نظامی راه‌اندازی شده همزمان با انقلاب در سال ۵۷ است که در ۲۳ بهمن و با پیام امام خمینی(ره) تأسیس شد. نکته‌ای که ماجرای این کمیته روستایی را جذاب‌تر می‌کند این است که کارت‌های صادر شده برای اعضای کمیته در روستا نیز به همین تاریخ صادر شده است؛ یعنی دقیقاً مصادف با انقلاب. از ماجرای شکل‌گیری این کمیته در روستای خرم‌آباد می‌پرسم، اینکه این اتفاق آیا حاصل فرمان و مأموریتی از بالا بوده یا نه، که می‌گوید: برای فهم این قضیه اول باید جایگاه روستا را در آن مقطع در نظر گرفت؛ «روستای خرم‌آباد کانون تجمع طرفداران انقلاب بود یعنی از همه روستاهای اطراف مراسم یا تجمعی اگر می‌خواست باشد در این روستا شکل می‌گرفت. پیش از انقلاب محمدتقی مطهری -که برادر شهید مطهری بود- نیز  در فریمان بود هر کاری که داشت با خرم‌آباد هماهنگ می‌کرد. کارت‌هایی هم که گفتید ۱۲-۱۰ عدد صادر شد که همه با هماهنگی مرحوم آقای طبسی، رئیس کمیته مشهد بود که دفترشان نیز در دفتر حزب ایران نوین در خیابان چمران بود». او درباره ایده شکل‌گیری کمیته روستا هم اضافه می‌کند: «چون خرم‌آباد به شکلی مرز بین انقلابی و ضدانقلابی شناخته می‌شد برخی از جوانان روستا که بعداً هسته مرکزی کمیته خرم‌آباد نیز شدند با آقای محمدرضا داورنیا که اهالی ایشان را به نام شیخ نادی می‌شناسند تشکیل جلسه دادیم. بعد رفتیم مشهد خدمت آقای طبسی و گفتیم که بهتر است پایگاهی برای شناسایی انقلاب از ضدانقلاب‌ها داشته باشیم که ایشان نیز موافقت کردند و کمیته انقلاب اسلامی در روستای خرم‌آباد شکل گرفت». می‌پرسم که در عکس دست اعضای کمیته اسلحه است، این اسلحه‌ها چطور و کی به دست اعضا رسیده است که می‌گوید: «ما از اوایل سال ۵۷ اسلحه داشتیم البته شخصی بود. برنو داشتیم و اسلحه‌های خفیف که از افرادی که غیرمجاز می‌فروختند تهیه کرده بودیم. البته برای این کار به دفتر آیات عظام شیرازی، قمی و مرعشی رفته بودیم و آن‌ها هم ما را راهنمایی کردند. پس از انقلاب هم به ما از طرف ارتش ژ۳ دادند که در عکس هم مشخص است». از قصه شنیدن خبر پیروزی انقلاب برایم حرف می‌زند و می‌گوید: «۲۲ بهمن ما با گروهی به منزل آقای قمی در مشهد رفته بودیم. ما که از انقلاب خبر نداشتیم ولی دیدیم برف پاک‌کن‌ها و چراغ ماشین‌ها روشن است و خبر رسید که تهران تسلیم انقلاب شده است. از همان جا بالگردی به پادگان ارتش در تربت‌جام اعزام شده بود تا خبر را به آن‌ها برساند ولی طیفی از طرفداران متعصب شاه آن‌ها را گرفته بودند. ما همان لحظات منزل آقای قمی بودیم که زنگ زدند و این خبر را به ایشان دادند. همان شب از مشهد عازم تربت‌جام شدیم که دیدم با صحبت و بدون درگیری با ضدانقلاب، این افراد را آزاد و بعد هم فرار کرده بودند و تار و مار شدند». به خاطر اینکه ماجرای کار کردن بدون حقوق و مواجب اعضای کمیته آن هم برای چند ماه را زیاد شنیده بودم، از صحت و سقمش سؤال می‌کنم و می‌شنوم: «اوایل ۲۴ ساعت خدمت می‌کردیم و ۲۴ ساعت استراحت داشتیم. اوایل حقوق چیزی نمی‌دادند و گاهی مرحوم آقای طبسی از نذورات حرم چیزهایی به کمیته‌ها می‌داد. تا ماه‌های ۱۱ و ۱۲ سال ۵۹ که من در کمیته بودم حقوق مستمر و دائمی نداشتیم و هر دو سه ماهی یا بیشتر در حد ۳-۲ هزار تومان از نذورات حرم به کمیته می‌دادند». وقتی از مکان برگزاری جلسات کمیته حرف می‌زند، به نکات جالبی اشاره می‌کند: «اوایل سال ۵۷ به خانه ما می‌آمدند، مثلاً مرحوم آقای شیخ ابوالحسن شیرازی، اولین امام جمعه مشهد چند دفعه به منزل ما آمدند، بعد هم منزل پدر یکی از شهدا می‌رفتیم که منزل آقای سیدایوب اکرمی بود». صحبت‌های آخرمان می‌رود به اینکه به عنوان کمیته انقلاب در روستا چه می‌کردند، می‌گوید: «همه کار. حد و حدود مشخصی نداشت، حتی حوزه استحفاظی‌اش. از رسیدگی به شکایت‌ها و اختلاف‌های خانوادگی تا نزاع، تا سرقت‌هایی که انجام می‌شد یا قاچاق و حتی جلوگیری از عبور و مرور غیرمجاز از مرز».

به عنوان آخرین پرسش از او می‌خواهم اعضای اولیه کمیته را معرفی کند که می‌گوید: «از آنجایی که در پیام امام به سرپرستی یک روحانی بر کمیته تأکید شده بود آقای شیخ نادی که روحانی نیز بود مسئول کمیته بود. بقیه هم حاج غلامرضا حسن‌زاده، کربلایی اسحاق رحیمی، سیداسماعیل حسینی، حاج‌غلامحسین نیکروش، حاج‌حسن غلامی، محمدحسن کامل، حاج‌محمدعیسی سیدی، حسینعلی ظریف نشاط، ایوب اکرمی، حاج‌غلامحسن فیاض، علی‌محمد شربتی، جواد جمشیدی (زاهدی)، حاج‌یوسف بانویی، حاج‌موسی شریفی و حاج‌موسی ترکستانی بودند که امیدوارم کسی از قلم نیفتاده باشد».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.