تحولات منطقه

امام حسن عسکری (ع) خطاب به حکیمه‌خاتون فرمود عمه جان، امشب، شب نیمه شعبان است و همانا خداوند متعال در امشب حجت خود را که حجت او در زمین است آشکار می‌کند.

کیفیت ولادت امام زمان (عج) / آیه‌ای که امام در هفت‌روزگی خواند
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، شیخ صدوق در جلد دوم کتاب «کمال‌الدین و تمام‌النعمة» از زبان بانو حکیمه‌خاتون روایتی را دربارۀ کیفیت ولادت امام عصر (عج) و برخی رویدادهای مربوط به شب نیمۀ شعبان به شرح ذیل نقل می‌کند.

حکیمه‌  (سلام‌الله علیها) دختر امام جواد (ع) می‌گوید: امام حسن عسکری (ع) به من پیام داد که امشب برای افطار نزد ما بیا و چون به حضورش رسیدم، فرمود: عمه جان، امشب، شب نیمه شعبان است و همانا خداوند متعال در امشب حجت خود را که حجت او در زمین است آشکار می‌کند.

حکیمه می‌گوید: از امام حسن پرسیدم مادرش کیست؟ فرمود: نرجس است. گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند که هیچ نشانه‌ای در او نیست. فرمود: همچنان است که به تو گفتم.

همین که من سلام دادم و نشستم، نرجس آمد که کفش مرا از پایم بیرون آورد و به من گفت: ای بانوی من، حالت چگونه است و روز را چگونه به شام رسانده‌ای؟ گفتم تو بانوی من و بانوی خاندان منی. از این سخن من شگفت کرد و گفت: عمه جان چه خبر است؟ گفتم: دخترکم، همانا که خداوند امشب به تو پسری خواهد بخشید که سرور این جهان و آن جهان است. نرجس از این سخن خجل شد. آن شب من نماز عشای خود را خواندم و به بستر رفتم و دراز کشیدم و در دل شب برای نماز شب برخاستم و چون از نماز شب فارغ شدم، او همچنان خوابیده بود و هیچ نشانی از زایمان نداشت. پس از نماز شب اندکی نشستم و دوباره در بستر خود دراز کشیدم و سپس با اضطراب برخاستم و او همچنان خواب بود و آنگاه برخاست و نماز خواند و خوابید. من برای اینکه از طلوع سپیده دم آگاه شوم، از حجره بیرون آمدم و متوجه شدم سپیدۀ نخستین همچون دم گرگ آشکار شده است و نرجس همچنان خفته بود. در این حال شک و تردید کردم.

امام حسن عسکری از همان‌جا که نشسته بود خطاب به من فرمود: ای عمه، شتاب نکن که فرمان خداوند نزدیک شده است. من نشستم و سوره‌های الم، سجده و یاسین را شروع به خواندن کردم. در همان حال، نرجس ترسان از خواب برخاست. من خود را کنار او رساندم و گفتم: در پناه نام خدا باشی و پرسیدم آیا چیزی احساس می‌کنی؟ گفت: بله. گفتم خاطر آسوده دار و خوشدل باش که همان است که به تو گفته بودم.

حکیمه می‌گوید در این هنگام رخوتی من و نرجس را فرا گرفت و من از صدای گریه و نفس کشیدن سرور خودم (امام قائم) به خود آمدم و جامه را کنار زدم و او را دیدم که در حال سجده است و پیشانی و کف دست و زانو و پنجه‌های پایش را بر خاک قرار داده است. او را در آغوش کشیدم و دیدم بسیار پاک و پاکیزه است. در همین هنگام امام حسن عسکری با صدای بلند به من فرمود: عمه جان، پسرم را پیش من بیاور و او را نزد پدر بردم. یک دست خود را در پشت و یک دست را زیر تهیگاه کودک قرار داد و پاهای او را روی سینه خویش نهاد و سپس زبان خود را در دهان طفل قرار داد و دست بر چشم‌های طفل و گوش‌ها و مفاصل او کشید و فرمود: پسرکم، سخن بگو. طفل زبان گشود و گفت: گواهی می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می‌دهم که محمد بنده و رسول خداست. سپس بر امیرالمؤمنین علی (ع) و دیگر امامان درود فرستاد و پس از آنکه بر پدر خویش درود فرستاد، از سخن گفتن باز ایستاد.

امام حسن عسکری به من فرمود: عمه جان، او را نزد مادرش ببر تا بر او سلام دهد و سپس او را نزد من برگردان. طفل را نزد مادرش بردم و زمانی که به مادر خود سلام داد، او را نزد پدر برگرداندم و کنار او قرار دادم. امام حسن (ع) به من فرمود: عمه جان، روز هفتم نزد ما بیایی.

حکیمه می‌گوید: فردای آن روز که برای عرض سلام به حضور امام حسن آمدم، چون جامه را از گهواره کنار زدم که سرور خود را ببینم، او را ندیدم. به ایشان گفتم: فدایت شوم، سرور من کجاست؟ فرمود: عمه جان، او را به همان سپردیم که مادر موسی پسرش را به او سپرد.

حکیمه می‌گوید: روز هفتم آمدم و سلام دادم و نشستم. فرمود: پسرم را نزد من بیاور و من سرورم را که در جامه و پارچه پیچیده بود به حضور ایشان آوردم و با او همان گونه رفتار کرد که در روز نخست رفتار فرموده بود و زبان خود را در دهان کودک نهاد و گویی به طفل شیر یا عسل می‌داد و سپس به او فرمود: پسرکم، سخن بگو، و او گواهی به یگانگی خداوند داد و سپس بر پیامبر و امیرالمؤمنین و امامان دیگر درود فرستاد و پس از درود فرستادن بر پدر خود، اندکی درنگ فرمود و سپس این آیه را تلاوت کرد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ * وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُون‌ (قصص ۵ و ۶) و ما اراده کردیم که بر آن طایفه مستضعف در آن سرزمین منت نهاده و آنها را امامان خلق قرار دهیم و وارث ملک و جاه فرعونیان کنیم و در زمین بر آنها قدرت و تمکین بخشیم و به چشم فرعون و هامان و لشکریان ایشان آنچه را که از آن اندیشناک و ترسان بودند بنماییم.»

منبع: تسنیم

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.