در روزهای اخیر انتشار خبری از سوی خبرگزاری رویترز در مورد وجود یک ضمیمه پنهان در توافق دوحه که بر اساس آن طالبان مسئولیت حمایت و دفاع از پایگاههای آمریکایی را در برابر حملات سایر گروهها برعهده داشتهاند، حساسیتها و کنجکاویهایی را نسبت به سطح روابط واشنگتن و طالبان برانگیخته است. در کنار این موضوع واکنش طالبان در برابر تأخیر خروج نیروهای آمریکایی نیز در نوع خود جالب توجه است؛ اگر چه طالبان ناخشنودی خود را از این تغییر با حملهای محدود و شاید نمادین به فرودگاه قندهار به نمایش گذاشت، اما اقدامات نهایی را به تصمیمات رهبرانی موکول کرد که اکنون مشغول مذاکره و چانهزنی با ایالات متحده هستند. در چنین شرایطی بلینکن، وزیر خارجه دولت بایدن در مصاحبه اخیرش اعلام کرد: خروج نظامیان آمریکایی به معنی خروج کامل ایالات متحده از افغانستان نیست و این کشور به حمایت اقتصادی، انسانی و توسعه در افغانستان ادامه خواهد داد.
مجموعه این اخبار و تحولات میتواند ما را به سوی چند نتیجهگیری در مورد روابط طالبان و آمریکا سوق دهد.
نخست، مذاکرات و توافقات پنهانی انجام گرفته و یا در حال انجام میان دو طرف نشاندهنده این است که تضاد و دشمنی طالبان با ایالات متحده جنبه ایدئولوژیکی و ریشهای ندارد و آنها بدین لحاظ در نقطهای متمایز از القاعده قرار میگیرند. حمدالله محب، مشاور امنیت ملی دولت کابل همین نکته را دستمایه حمله خود به طالبان قرار میدهد: «چنین موضوعی [حفاظت از پایگاههای آمریکایی توسط طالبان] در صورت درستی تعجبآور نیست، زیرا طالبان یک گروه قدرتطلب هستند و برای کسب قدرت دست به هر اقدامی میزنند». پیشینه سیاسی طالبان و مذاکرات آنها با شرکتهای نفتی آمریکایی پیش از حادثه یازدهم سپتامبر، دقیقاً موید همین نکته است.
نکته دوم اینکه به نظر میرسد هم طالبان و هم واشنگتن روی همکاریهای وسیع اقتصادی و حتی شاید سیاسی با یکدیگر در آینده حساب ویژهای باز کردهاند. در همین راستا اظهارات چند روز پیش سهیل شاهین، سخنگوی طالبان در خور توجه است: ما به آمریکاییهای در حال خروج میگوییم شما جنگ بیمعنایی را پیش بردید و هزینه آن را پرداخت کردید و ما نیز برای آزادی خود فداکاریهای زیادی کردیم؛ اگر شما یک فصل جدید از کمک به افغانها در بازسازی کشور آغاز کنید، افغانها از آن قدردانی خواهند کرد». همزمانی این اظهارات با مواضع بلینکن میتواند از هماهنگی دو طرف در این زمینه خبر دهد. البته طبیعی است هر یک از آنها برای این همکاری اهداف متفاوتی را مدنظر قرار دادهاند؛ طالبان میخواهند در صورت مشارکت در قدرت و یا قبضه کامل آن، با بهبود اوضاع و کسب رضایتمندی مردم، موقعیت خود را تثبیت کنند و ایالات متحده علاوه بر منافع اقتصادی، میخواهد ابزار اعمال فشار بر طالبان و تداوم نقشآفرینی در افغانستان را فراهم سازد.
نکته سوم و پایانی به روابط القاعده و طالبان بازمیگردد. اظهارات اخیر هیلاری کلینتون و لیزا رایس نشان میدهد هنوز هم در آمریکا و جهان غرب نسبت به تحرکات القاعده نگرانیهای جدی وجود دارد. اگر اطلاعات شبکه سی ان ان در مورد مصاحبه با دو عضو ارشد القاعده درست بوده و القاعده تصمیم گرفته باشد با خروج آمریکاییها به کمک طالبان فعالیت خود را سرو سامان دهد، آن وقت طالبان هستند که باید برای حفظ روابط با آمریکا و در واقع داشتن آیندهای روشنتر در صحنه سیاسی افغانستان، تکلیف نهایی خود را با این گروه مشخص کنند. هر چند این کار با توجه به درهم تنیدگی طالبان و القاعده دشوار است، اما نباید فراموش کرد واشنگتن هم مانند گذشته از این جهت بر طالبان فشار وارد نخواهد کرد و تنها به علنی نبودن تحرکات و همکاریهای القاعده و آسیب نزدن آنها به منافع ایالات متحده در این کشور قناعت خواهد کرد.
نظر شما