اُرزگانی در سال 62 از افغانستان به ایران آمد و تا سال 73 در ایران بود. در آن سالها طرحی اجباری در مشهد پیاده میشد که باید مهاجران افغانستانی به افغانستان برمیگشتند. امروز به سراغ این هنرمند رفتهایم تا با او درباره ورودش به عالم هنر و مسائلی که با آن دست به گریبان است گفتوگو کنیم. در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
شما چندین سال است که در ایران هستید، چطور شد هنر خوشنویسی را در ایران ادامه دادید؟
وقتی به مشهد آمدم، روبهروی میدان بار رضوی با دوستان ایرانی یک مغازه تابلوسازی داشتیم که به یکباره آمدند کارت شناسایی من را قیچی کردند و گفتند شما تا یک ماه فرصت دارید از ایران خارج شوید برای همین سال 73 به افغانستان برگشتیم. متأسفانه پس از مدتی که آنجا بودیم سر و کله طالبان پیدا شد و آنها هم به محض پیدایش شروع به تجسس کردند. بهخصوص نسبت به ما که از ایران برگشته بودیم حساسیت بیشتری داشتند و مدام سراغ ما میآمدند. در همان شرایط بودیم که یکی از دوستان به ما اطلاع داد اگر طی یکی دو روز از کشور خارج نشوید، دوباره به سراغ شما میآیند. ساعت 12 شب بود که ما از مرز خارج شدیم و بعد فهمیدیم طالبان به خانه ما رفته و دست خالی برگشته است. یادم است حدود 500 کتاب از ایران به افغانستان برده بودیم که پدرم آنها را در زمین چال کرد و زیر زمین نابود شدند.
چه کتابهایی با خودتان برده بودید؟
کتابهایی که آن زمان بیشتر مطالعه میکردند کتابهای دکتر شریعتی، استاد مطهری و... بودند. بخشی از کتابها هم کتابهای خوشنویسی بود که هنگام فرار از دست طالبان همه آنها را با دستپاچگی زیر خاک چال کردیم و به ایران برگشتیم.
چه شد به سمت هنر خوشنویسی رفتید؟
معلم هنرم به نام آقای اشراف خط خوبی داشت و من به واسطه ایشان به خط علاقهمند شدم. یک بار هم استاد غلامرضا موسوی به مدرسه عباسقلیخان آمد و برای طلاب آنجا کلاس برگزار کرد من هم در همان کلاسها شرکت کردم که موجب شد علاقهام به خوشنویسی بیشتر شود. پس از آن در انجمن خوشنویسان مشهد نامنویسی و از کلاسهای استاد رسول مرادی استفاده کردم.
ادامه تحصیل هم دادید؟
در آن زمان تحصیل در دانشگاه برای مهاجران ممکن نبود و کسانی که تا کلاس دوازدهم درس میخواندند حق شرکت در کنکور را نداشتند. من هم پیش از اینکه دیپلم بگیرم با خودم گفتم این دیپلم به چه درد من میخورد وقتی نمیتوانم در دانشگاه شرکت کنم؟ برای همین پیش از دیپلم به فکر کار افتادم و با دوستانی که در انجمن با هم آشنا شده بودیم، مغازه تابلوسازی باز کردیم. به خاطر همین شرایط نتوانستم درس را ادامه دهم اما سعی کردم خوشنویسی را به صورت جدی پیگیری کنم. تا سال 73 از انجمن خوشنویسان مشهد استفاده کردم، وقتی دوباره از افغانستان به ایران آمدم در انجمن خوشنویسان تهران ثبتنام و به مدت چهار سال به صورت حرفهای کار کردم و ادامه دادم. دورهای در کلاسهای فوق ممتاز استاد امیرخانی شرکت کردم. در این سالها هم در بخش آموزش فعال بودم و هم در نمایشگاههایی که برگزار میشد حضور داشتم.
فقط در ایران نمایشگاه داشتهاید یا در افغانستان و دیگر کشورها هم نمایشگاه برگزار کردهاید؟
یکی از مشکلاتی که ما مهاجران در ایران داریم این است که نمیتوانیم از ایران خارج شویم که این هم به ضرر ماست و هم به ضرر دوستان ایرانی، چون ما میتوانیم سفیران بسیار خوبی برای دولت ایران باشیم. به کشورهای خارجی برویم و نمایشگاه بزنیم آنجا میگوییم از امکانات دولت ایران استفاده کردیم و به این سطح رسیدیم. متأسفانه به این مسائل که به سود خود نظام جمهوری اسلامی ایران هم هست هیچ توجهی نمیشود.
ما همانطور که نمیتوانیم به خارج سفر کنیم، حق حضور در بسیاری از استانهای کشور را هم نداریم. حدود 14 استان ممنوعه برای ما تعیین شده که بیتردید موجب میشود نتوانیم در بسیاری از جشنوارهها و نمایشگاهها و برنامههایی که در این استانها برگزار میشود شرکت کنیم.
موارد زیادی اتفاق افتاده که کارهای ما در این استانها برگزیده شده و جایزه برده اما خودمان حق حضور در آن استانها را نداشتیم. اینها سیاستهای غلطی است که کشورهای همزبان را از یکدیگر دور میکند و موجب به وجود آمدن مشکلات متعدد میشود.
در طول 40 سال گذشته دولت جمهوری اسلامی هزینه زیادی برای تربیت و رشد 3، 4 میلیون مهاجر متقبل شده است. بخش زیادی از این مهاجران امروز به مرحلهای رسیدهاند که باید از علم و دانش و هنر آنها استفاده شود. چرا یک مهاجر که مدرک دکترا دارد در ایران اجازه کار نداشته باشد؟ همین آدم وقتی از ایران خارج میشود علیه ایران حرف میزند. به نظر من باید این مشکلات را رفع کرد.
مانند دانشآموزان مهاجری که امسال نفرات اول و پنجم المپیاد ریاضی شده بودند و از آینده شغلی خودشان در ایران ترس داشتند؟
بله، بسیاری از دانشآموزان افغانستانی در مسابقات مختلف برگزیده میشوند اما کارشان دیده نمیشود و کنار گذاشته میشوند. من به عنوان کسی که 37 سال در ایران زندگی کردهام باید بگویم من هم زیر همان پرچمی سینه زدهام که شما سینه زدهاید. نباید فرقی بین ما باشد. درست است که اینجا من را به عنوان یک شهروند به حساب نمیآورند، اما من خودم را کاملاً ایرانی میدانم. درست است که من در جای دیگری به دنیا آمدهام اما من در ایران رشد کردهام و بزرگ شدهام.
با توجه به نکاتی که گفتید، هنرمندان خوشنویس مهاجر چه مشکلاتی دارند؟
هنر خوشنویسی هنر دیریابی است. خیلیها وارد این هنر میشوند اما تعداد کمی از آنها به انتها میرسند. این مشکلات در بین مهاجران بیشتر است، چراکه آنها سختیهای معیشتی بیشتری دارند. من 25 سال است به این هنر مشغولم اما در ایران به صورت قانونی حق داشتن یک آموزشگاه یا یک گالری ندارم. یک هنرمند جوان وقتی میبیند من به عنوان پیشکسوت هنرمندان مهاجر هنوز نمیتوانم آموزشگاه مستقل داشته باشم و برای امرار معاش باید به سر ساختمان بیایم و کار کارگری کنم، خود به خود از خوشنویسی و هنر دور میشود. اکنون چه کسی باور میکند من که مدرک فوق ممتاز از انجمن خوشنویسان ایران دارم، روزها بنایی، کار ساختمانی، رنگکاری و کاشیکاری انجام میدهم و شب تا صبح قلمنی دست میگیرم و خطاطی میکنم. این نوع زندگی برای هنرمند سخت است.
نظر شما