به گزارش قدس آنلاین، فرزند اول خانواده است، در سوم آبان ماه سال ۱۳۳۹ در شهرستان بیرجند به دنیا آمد. پدرش در کودکی یتیم شده بود و زندگی سختی داشتند، او از همان کودکی برای فراگیری قرآن به مکتب خانه رفت. آنقدر با دوستان و مکتبی ها و بچه های کوچه با اخلاق بود که همه در کوچه او را مرد اخلاق می دانستند.
علی در سال ۱۳۴۵ دوران ابتدایی را در مدرسه پرویز (شهید چمران کنونی) بیرجند شروع کرد و در سال ۱۳۵۰ به پایان رسانید. کودکی آرام و ساکت بود. علی جزو پایه ثابت های مسجد و دوره قران بود، صدای خوبی داشت و گاها مداحی هم می کرد اما ذوق و استعداد او در شاعری نمایان بود. خودش هم شعر می سرود و هم می خواند.
در سال ۱۳۵۱ دوره راهنمایی را در مدرسه فرزان بیرجند شروع کرد و در سال ۱۳۵۴ به پایان رسانید و در سال ۱۳۵۴ دوره متوسّطه را در هنرستان کوروش(امام خمینی(ره)) آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸ با اخذ مدرک در رشته اتومکانیک تحصیلات خود را به پایان رساند. بعد از اتمام دوره متوسّطه، در سال ۱۳۵۷ تحصیل خود را در رشته کاردانی مکانیک آغاز کرد که بعد از گذراندن یک ترم، ترک تحصیل این دوران مصادف با اوج گیری انقلاب اسلامی بود. او که در این دوران در پخش اعلامیه و عکس حضرت امام(ره) فعّالیّت می کرد، توسط ساواک مورد تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد.
شهید «علی صمدیان» همان نوجوانی که بارها به دلیل تحرکات انقلاب و حضور در تجمعات علیه رژیم شاهنشاهی تا مرز شهادت پیش رفت، سخنران خوبی بود و معمولا در راهپیمایی ها میدان دار می شد. او پسر باهوش و زیرکی بود و در دانشگاه و مدرسه معمولا جزو برترین های کلاس بود. «اقدس سیاری» مادر شهید صمدیان می گوید: «علی دوران ابتدایی را در مدرسه فرزان گذراند، معلم ها خیلی از درس خواندن و ادب او راضی بودند، او شاعر بود و خیلی وقت ها بر روی بلیط اتوبوس حتی شعر می نوشت. همیشه در اوایل انقلاب نوارهای آن موقع که از امام(ره) و شهید مطهری بود را پیاده سازی می کرد و به صورت نشریه برای بقیه افراد می فرستاد».
«محمود جلایری» دوست شهید و همرزم علی که از همان دوران کودکی با هم بودند، می گوید: «علی در فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی حضور فعالی داشت، یک مرتبه در مشهد برای گرفتن عکس و علامیه های امام خمینی (ره) به منزل آیت الله شیرازی رفتیم، در برگشت ماموران ساواک ما را دستگیر کردند و بردند در یک مکان تاریک و ناآشنایی، بعد هم با «باتوم» به جانمان افتادند که مدح شاه کنید، اما یک کلمه هم از زبانمان بیرون نیامد.»
وی ادامه می دهد: «علی بعد از پیروزی انقلاب وارد کمیته شد و سپس به سپاه پیوست و در آنجا مسئولیت کارهای فرهنگی و عقیدتی را بر عهده داشت، بعد هم با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت».
مادر شهید صمدیان با اشاره به اینکه پسرم ماشین و موتور بیت المال را سوار نمی شد و قبل از ازدواج حتی حقوق هم نمی گرفت، می افزاید: «شب ها علی به همراه برخی از دوستان خود به مزار شهدا می رفت و آنجا زیارت عاشورا می خواندند، به یکی از دوستان خود گفته بود که او را کجا دفن خواهند کرد، همان جا همیشه عاشورا می خواند و گریه می کرد».
سیاری با بیان اینکه ما بعد از مدت ها فهمیدیم که علی نماز شب میخوانده است، می گوید: «وقتی برای نماز شب بلند می شد کسی به هیچ وجه متوجه نمی شد، آنقدر گریه می کرد که مهر او خیس می شد، هرگز نماز شب را ترک نکرد و می گفت مادر جانم یک وقت خبر نبرید برای فامیل که پسر ما نماز شب می خواند. دوشنبه و پنج شنبه ها را روزه می گرفت و یک دوره شبانه زیارت عاشورا راه اندازی کرده بود که هر هفته منزل یک نفر برگزار می شد».
«حسن صمدیان» برادر و همرزم شهید است، او که خاطرات زیادی با برادر شهیدش دارد، می گوید: «قبل از عملیّات کربلای یک، عملیّاتی انجام شد که موّفقیّت آمیز نبود. در آن عملیّات ترکشی به کمر علی خورده بود. سحرگاه موقع برگشتن از عملیّات، دیدم یک نفر پشت خاکریز دراز کشیده است متوجّه برادرم شدم که دستش را به کمرش گرفته است. جلو رفتم و از او خواستم که با هم به اورژانس برویم، اما قبول نکرد».
وی با بیان اینکه بزرگترین آرزوی علی این بود که به فیض شهادت نائل شود، او در نامه هایی که می فرستاد یا صحبت هایی که با دوستان داشت همیشه می گفت: «برام دعا کنید تا شهید شوم»، می گوید: «علی پسر بزرگ خانه بود و رفتار و کردار او آنقدر خوب بود که برای ما همیشه یک الگو بود».
شهید صمدیان در دانشگاه فنی و حرفه ای مشهد نیز همواره به عنوان الگوی اخلاق معروف بود. او که جبهه را در آن برهه از زمان مهمتر از تحصیل می بیند، درس را با وجود اینکه دانشجوی ممتاز دانشگاه بوده است، رها می کند و به جبهه باز می گردد.
«محمد صمدیان» پدر شهید که حالا چند سالی است به فرزند شهیدش پیوسته است، در خاطره ای از شهید گفته بود: «در زمان عملیّات کربلای یک بود که امام(ره) فرمان دادند، مهران باید آزاد شود. علی در آن موقع می خواست به مکّه برود و به خاطر همین پیام امام(ره) از رفتن به مکّه منصرف شد و به جبهه رفت و بعد از چند هفته با حج مقبول بر روی دستان هم رزمانش در مشهد مقدس به زیارت امام رضا(علیه السلام) رفت و بعد هم به بیرجند برگشت».
علی سرانجام در ۱۱ تیر ۱۳۶۵، در عملیّات کربلای یک و در جبهه مهران به آرزوی رسید و به سایر همرزمانش پیوست. «محمود جلایری» همرزم و پسرخاله شهید در مورد نحوه شهادت علی چنین می گوید: «پس از اینکه گردان کوثر در منطقه مهران عملیّات کرد و شهر مهران را آزاد کرد، باید منطقه پاکسازی میشد تا عراقی هایی که در سنگرهایشان باقی مانده بودند، به اسارت در آیند. در حین پاکسازی یک سرباز دشمن که داخل سنگر مخفی شده بود، از پشت علی را به رگبار بست و به شهادت رساند.»
شهید صمدیان در بخشی از وصیّت نامه خود خطاب به مردم می نویسد: «و امّا شما ای امّت حزب اللّه، که تاریخ به سان شما را به جز در یک برهه از صدر اسلام سراغ ندارد، بدانید تنها ریسمان محکم، پیوند با ولایت فقیه است و سپردن تمام هستی خویش به او که راه را یافته و شما را با خود همراه کرده است. خدایا، عمرم فدای یک لحظه بودن امام؛ پس خود را به او بسپارید. دل به دنیا نبندید که خانه دل را خراب می کند. خانه دل را با ذکر خدا آباد کنید و مهیّا شوید برای یاری اسلام در جبهه ها که این دیار عاشق می طلبد. گوش فرا دهید به بیانات امام امت که فرمودند: امروز حفظ جمهوری اسلامی از نماز واجبتر است. امروز حفظ جمهوری اسلامی در ادامه جنگ و کسب پیروزی اسلام و مسلمین است که دنیا بدان چشم امید بسته است.»
مزار شهید علی صمدیان در گلزار شهدای قطعه یک بیرجند واقع شده است.
منبع: شبستان
انتهای پیام/
نظر شما