بدون تردید این تلاش را نباید صرفاً محدود به بازه انتخابات دانست؛ چرا که این مسئله به عنوان یک نقطه ضعف جدی دولت، در هشت سال اخیر تشدید شده و بحرانهای جدی را نیز در سطوح حاکمیتی به وجود آورد.
ما در خصوص لوازم گفتوگوی درست میان دولت و مردم با اسماعیل نوده فراهانی دانش آموخته دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران که معاونت فرهنگی مرکز پژوهشهای مجلس را نیز در کارنامه دارد، پرسیدهایم که در ادامه پاسخ تفصیلی ایشان را مشاهده میکنید.
هر دو دولت قبلی ضعف گفتوگو داشتند
در جامعه اسلامی تخاطب با مردم و مشارکت دادن آن ها باید به نحوی باشد که مردم احساس کنند ما خیر مردم و حتی رقبای سیاسیمان را میخواهیم و به این منظور اخلاق و تقوا را نیز رعایت کنیم. این شرط اول گفتوگو با مردم هست. شاخص بعدی این است که شما خودتان فکر کنید و تصمیم بگیرید و از اینکه تصمیمتان را در معرض دید مردم بگذارید و در پیشگاه ملت از آن دفاع کنید، ابایی نداشته باشید.
رؤسای جمهور قبلی این کار را نمیکردند. دولت آقای روحانی دولت نخبه ها بود و با نخبه ها نیز گفتوگو میکرد. آقای روحانی در خارج از کشور نیز دیپلماسی عمومی نداشت؛ یعنی با مردم جهان نمی توانست صحبت کند، همانگونه که با مردم خودش نیز گفتوگویی نداشت. از آن طرف نیز آقای احمدینژاد مدام دیگری درست میکرد و گفتوگوی او با مردم گفتوگوی مدرن بود؛ یعنی یارگیری میکرد، نظم را به هم میزد و قدرت اجتماعی برای خودش تولید میکرد. این مدل گفتوگو اگرچه قدرت تولید میکند، ولی گفتوگوی جامعه اسلامی نیست. بنابراین من معتقدم هر دو دولتی که از آن ها نام بردم، ضعف گفتوگو داشتند، یکی در حال تولید گسست و انرژی گرفتن از گسستها بود و دیگری نیز صرفاً با نخبه ها گفتوگو داشت و نمی توانست با مردم ارتباط بگیرد. در کنار این نمونه ها ما رهبری را داریم که با مردم و همزمان با نخبه ها گفتوگو میکند و در عین حال جامعه را دچار گسست نمیکند و از گسلها قدرت نمیگیرد. اتفاقاً رهبری از پوشاندن گسلهاست که قدرت را تولید میکند یعنی این تولید قدرت در گفتوگوی رهبری کاملاً متفاوت از بقیه و در مقایسه با آن دو کارآمد تر ،انسانی تر و اسلامی تر است. شما میبینید که رهبری همانگونه که با مسئولان سیاست خارجی کشورهای خارجی صحبت میکنند، همانگونه نیز با مردم کشورهای دیگر حرف میزنند. حتی گاهی این گفتوگو با عمل جمع میشود که همین تجربه واکسن زدن رهبری گفتوگوی عملی با مردم جامعه خودمان و مردم در بیرون از مرزهای ملی و با نخبگان بود. باید به این قضیه فکر کرد گفتوگویی که ما درباره آن حرف میزنیم، چگونه باید به سمتی برود که بتواند قدرت را در وحدت و با پوشاندن گسلها تولید کند.
در این انتخابات گسلهای موجود فعال نشد
در خصوص انتخابات اخیر هم باید بگویم به نظرم خوشبختانه مجموعه ای از شرایط ما را به سمتی برد که در این انتخابات خیلی آن گسلهای موجود فعال نشد. حالا بخشی از این ماجرا مربوط به رویههای قبل از انتخابات بود. سوای آن، رهبری نیز در سخنرانیهایی که در روزهای منتهی به انتخابات داشتند، عملاً نامزدها را از اینکه به حوزه سیاست خارجی و فضای مجازی ورود کنند، برحذر داشتند. بازتاب این خواسته ایشان را در آن نامزدهایی که خودشان را اصولگرا میدانستند، مستقیماً مشاهده کردیم و در سؤالاتی که صدا و سیما نیز از نامزدها پرسید در صحنه به طور غیرمستقیم بود. نتیجه این شد که عملاً این دو بستر که برای ایجاد شکافهای بیشتر آماده بودند، خیلی فعال نشدند.
وقتی که شما دو قطبی ندارید، هیجان کاذب و غیرعقلانی شکل نمی گیرد. چون هیجان بهوجود نیامده، یک عده ای ترغیب نشدند تا بیایند و رأی بدهند. شما در فضای هیجانی میتوانید ۱۵-۱۰درصد را با ایجاد دو قطبی و بدوبیراه گفتن و متهم کردن پای کار آورید. این کنار رفتن هیجان منجر به این شد که مشارکت مثل دفعههای قبل نباشد. رهبری برای انتخابات لفظ حماسی را به کار بردند و دکتر کچوئیان نیز در مصاحبه با KHAMENEI.IR آن را توضیح دادند ولی اگر از من بپرسید من میگویم که این لحظه، لحظه بدی نیست. نمی توانیم بگوییم لحظه باشکوهی است اما لحظه بدی نیست به جهت اینکه این سکوت بر فضای کنار رفتن هیجان، عقلانیت را بالا برد.
آن عقلانیت چیست ؟ کسانی که در جامعه رشته ارتباطات میخوانند از روز اول با دهکده جهانی ، آن کسانی که علوم سیاسی میخوانند با جهانی شدن و کسانی که مثلاً اقتصاد میخوانند با نظام جهانی بازار شروع میکنند. مجموعه این گفتارها به ذهنیت کسانی که این ها را میخوانند میگوید که تو باید به این نظام جهانی و دهکده به عنوان نظم مستقر بپیوندی تا بتوانی از منافع آن استفاده کنی. جامعه ایرانی نیز بنا براین ادعا و نزاع، هشت سال با آقای روحانی همراهی کرد ولی بعد متوجه شد واقعیت عینی یعنی رفتار آمریکا با برساخت ذهنی و اندوختههایش همخوان نیست. وقتی عدم همخوانی پیش میآید جامعه سردرگم و مستأصل میشود. ابتدا به دنبال متهم میگردد اما وقتی هیجان فرونشست با خودش می گوید که عقل ما می گفت برو و مذاکره کن چرا که به نتیجه میرسید ولی واقعیت میگوید که ما مذاکره کردیم و به نتیجه نرسیدیم، در چنین وضعیتی چیز دیگری به ذهن من نمیرسد. بنابراین عدم مشارکت این دسته در انتخابات یعنی رأی ممتنع؛ یعنی چیزی به ذهن من نمیرسد و شمایی که جریان رقیب هستی برو تا ببینم چکار میخواهی بکنی. وقتی که شما جلو هیجان را گرفتید، این ها عقلشان به این رسیده که فعلاً رأی ممتنع بدهند. البته از این رأی ممتنع به معنای وظیفه سنگین برای دولت جدید میرسیم.
نظر شما