عمومیت و فراگیری همه کارگزاران نظام در دولت اسلامی
در تعریف دیگر این طور میگویند که نظام یک کلیت است که ساختارها و سازوکارهای جزئی آن، همان دولت اسلامی میشود. این ساختارها و سازوکارها را چه کسی میسازد، باز همان دولتمردانی که فعل و قول و رفتار و کنش و منش آنها بر اساس اسلام است. این خیلی تعریف ساده و بسیطی به نظر میرسد ولی واقعیت این است که پیچیدگیهای فنی خاصی دارد. مثلاً آنجایی که ما در مورد نقش مردم صحبت میکنیم و میگوییم نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر مردمسالاری دینی است و حرکت مردمی است، دولت اسلامی چرا تا این حد اهمیت پیدا میکند؟ دلیل این است که ما در مرحله انقلاب میتوانیم بدون دولت اسلامی حرکت کنیم و نظام را بدون داشتن دولت شکل دهیم ولی ساختن جامعه و تمدن اسلامی بدون دولت اسلامی ممکن نیست. دولت اسلامی جایی ایستاده که حلقه وصل است. حالا در کنار این وقتی ما از رابطه امام و امت صحبت میکنیم اتفاقاً باز هم مهمترین رکن حلقه وصل امام و امت، همین دولت اسلامی است.
اقناع، مهمترین مؤلفه دولت اسلامی
به نظرم مهمترین مؤلفه دولت اسلامی، اتفاقاً ذیل عنصر اقناع قابل بررسی است. وقتی شما میگویید که قول و فعل یا کنش و منش باید اسلامی باشد دارید از اقناع حرف میزنید.
به هر حال شما در یک نظام اسلامی قرار گرفتهاید و میخواهید اسلام را به صحنه اجتماع و سیاست بیاورید و سیاستتان را ذیل تفکر اسلامی صورتبندی کنید بنابراین یکسری عناصری دارید که این عناصر باید باور بشوند.
حالا سؤال میشود برای اینکه یک مسئله اقناعپذیر باشد باید چه مؤلفههایی داشته باشد؟ یکی از مؤلفههایش این است که چه کسی آن را بیان میکند. مردمی که حرکت انقلاب اسلامی را رقم میزنند مبتنی بر یکسری از باورها این کار را میکنند و شما یک امام خمینی دارید که اولاً خودش یک اقناعپذیری دارد، یعنی شخصیت فارغ از چیزی که بیان میکند، اقناعپذیر است دوماً مسائلی که بیان میکند، خود آن مسائل، اقناعپذیری دارند یعنی وقتی که شما حرف از عدالت میزنید، خودش اقناعپذیری دارد. سومین مؤلفه نحوه بیان مسئله است. بنابراین برای شکلگیری اقناع باید هم خودِ مسئله اقناعپذیری داشته باشد، هم درست بیان شود و هم کسی که آن را بیان میکند شایستگی و صلاحیت گفتن یا انجام آن را داشته باشد. در تجربه انقلاب اسلامی این سه در کنار همدیگر، اقناع عمومی را در جامعه ایجاد کرده و منجر به حرکت انقلاب اسلامی شد.
نخستین لایه اقناعپذیری باید در خود دولت شکل بگیرد
پس از شکلگیری نظام اسلامی، حالا برای اینکه این حرکت را توسعه ببخشیم، نیاز به یک حرکت بزرگتری داریم. مثلاً اگر شکلگیری تمدن اسلامی یک اراده ۱۰۰درصدی میخواهد، مرحله نخست که خودش انقلاب اسلامی باشد برآیند یک اراده مثلاً ۴۰ یا ۵۰ درصدی است، دولت اسلامی باید به ۶۰ یا ۷۰ برسد و برای جامعهسازی به ۸۰ و ۹۰ برسد. هر چه پیش میرویم این اراده عمومی درجه به درجه بیشتر شود. زمانی که شما جامعه اسلامی را شکل میدهید یعنی اینکه تقریباً این اراده به یک درجه خیلی خوبی رسیده و دیگر جامعه تقریباً کارش را انجام داده است. چه زمانی میتواند این کار را انجام دهد؟ زمانی که درجه اقناع در جامعه بالاتر رفته باشد یعنی آدمهای بیشتری اقناع شده باشند و با یک طیب خاطر و اطمینان بیشتری کنار هم جمع شوند و بتوانند یک وحدتی را برای حرکت شکل دهند.
به تعبیری ارادهها باید روی همدیگر جمع شوند. طبیعی است که دولت اسلامی باید این عنصر اقناعپذیری را به دنبال خودش بکشد. وقتی که از کنش و منش و رفتار حرف میزنیم یعنی اینکه اولاً آقای دولت خودت در درجه اول، این اقناعپذیری را داشته باش. در مؤلفههای دولت اسلامی بحث استکبارستیزی و عدالت و اعتقاد به مردم است، خوب اولاً خودِ دولت باید همه این ویژگیها را داشته باشد. دولتی که نسبت به استکبارستیزی باوری ندارد و اصلاً استکبار را به معنای استکباریاش نمیفهمد و از او به ابرقدرت تعبیر میکند که باید خود را با آن تنظیم کند، چنین دولتی دیگر توان اقناعپذیری نسبت به شعارهای انقلاب را از دست میدهد. به تعبیری بین دولت اسلامی و انقلاب اسلامی شکاف صورت میگیرد. یا مثلاً وقتی که شما ببینید حول این کارگزاران تفرعن وجود دارد، نخستین فهمی که از اینها برای آدم به وجود میآید این تفرعن و فاصله است. این تفرعن در لایه کارگزاران خیلی مهم است. چنین کسی دیگر نمیتواند از حزب جهانی مستضعفان حرف بزند.
شما وقتی حرف میزنید باید آن حرف به شما بخورد یعنی از یک دهان و مجموعهای بیرون بیاید که خودشان به آن قائل باشند اگرنه بدل به یک کاریکاتور میشود و دیگر مردم این حرف را نمیشنوند هر چند که خود مسئله اقناعپذیری داشته باشد. ما الان ممکن است فرد یا افرادی را در مجموعه این دولت هم داشته باشیم ولی اینکه به یک کلیتی بدل شده باشد که همه در برآیند این را داشته باشند وجود ندارد. همان چیزی که در دولت نهم شما مقداری آن را احساس میکردید. باز هم تأکید میکنم که فقط دولت نیست به همان نسبت مجلسها را نیز میتوانیم نسبت به همدیگر تفکیک کنیم. مثلاً شما وقتی که میگویید این مجلس، یک مجلس انقلابی است یعنی باید پارامترهای دولت اسلامی با این مجلس انطباق داشته باشد. ماجرای تحویل دناپلاس به مجلسیها که سروصدا کرد از این جهت اهمیت داشت که نخستین بار نبود که این ماشینها داده میشد و در دورههای قبل نیز داشتیم اما چرا یک باره بیشتر سروصدا میکند؟ چون شما ذیل یک عنوانی به اسم انقلابی وارد مجلس شدید و به تبع آن باید یک اقناعپذیری داشته باشید. چرا پیگیری شفافیت از این مجلس برای ما مهمتر است؟ به خاطر همین برچسبهاست.
رتوریک و وظیفه اتصال بدنه اجتماعی به انقلاب اسلامی
ما تنها زمانی میتوانیم بدنه اجتماعی را به انقلاب اسلامی متصل نگه داریم که همان مؤلفههای خوب در دولتهای بعدی بدون داشتن آن مؤلفههای بد بازسازی شود. دولت اسلامی دولتی است که برای مردم پذیرش دارد. وقتی با افرادی که در انتخابات مشارکت نکردند نیز صحبت میکردیم وقتی میپرسیدیم چرا شرکت نمیکنید در صورتی که عنادی هم نداشتند یا وقتی از آنها در خصوص کاندیداهای انقلابی میپرسیدیم، میگفتند آره ولی معلوم نیست که آنها بتوانند انجام دهند. یعنی من قانع نمیشوم که اینها کسانی باشند که بتوانند این کار را بکنند. حرفها قشنگ است و مشکلی با حرفها نداریم. خودِ این آدم اقناعپذیر است ولی آیا دولت میتواند۵۰- ۴۰ آدم در کابینهاش بچیند که بتوانند این کار را با همدیگر انجام دهند. به تعبیری وقتی شما با مردم حرف میزنید میبینید که بحران دارد دور آدمها و نه دور مسائل میچرخد. خیلی از مسائل اقناعپذیری خودشان را دارند. شاید خیلی از موارد هم اقناعپذیریشان کمرنگ شده باشد که مثلاً ما در مورد خودِ حجاب امروزه دچار مسئله شدهایم ولی بر سر بسیاری از مسائل همچون عدالت چنین اتفاقی نیفتاده است. چه کسی هست که بتواند خودِ این عدالت را پیاده کند. اینجا دقیقاً بحث رتوریک است یعنی اینکه آن فرد، هم بتواند درست مسئله را بیان کند و هم خودش این اقناعپذیری را داشته باشد. مثلاً رتوریک خودِ رهبری این طور است که هم در بیان کلام و هم در کنش و منش و سبک زندگی و رفتار یکسری حرفها از این آدم شنیده میشود. یعنی حتی وقتی در لایه دشمنان جمهوری اسلامی و منتقدان نظام قرار میگیرند، بعضاً میبینید که حساب خود رهبری را یک دفعه جدا میکنند یا میگویند که باز حالا شانس آوردهایم که چنین شخصی بالای سر اینها هست. به همین جهت یک چیزهایی را به خود ایشان نمیتوانید نسبت بدهید؛ چرا که این اقناع به شدت در ایشان جدی است و به باور رسیده است.
نباید رتوریک را با خطابه اشتباه گرفت
میخواهم بگویم که مسئله رتوریک را نباید با خطابه اشتباه کرد و این طور معنا شود که طرف باید صرفاً خوب حرف بزند. اتفاقاً در این مورد آقای روحانی خیلی خوب حرف میزند. مشکل این است حرفی که زده میشود به قدری با میدان فاصله دارد که اعتماد عمومی را منهدم کرده است. شما وقتی آن قدر با اطمینان صحبت کردید که چنین و چنان میشود و این قدر کف میدان با آن صحبتها فاصله دارد، مردم این طور حس نمیکنند که تو تلاش کردی و نشد، بلکه قصه این است که تو هیچ کاری نکردی و این چنین شد. در واقع شما یک رئیسجمهور خطیب را دارید که در لایه طرح مسئله و بیان مسئله قوی عمل کرده است ولی در مقام کنش این قدر فاصله وجود دارد، اعتماد عمومی از بین رفته و همان حرفهای خوب نیز دیگر شنیده نمیشود.
نظر شما