به گزارش قدس آنلاین، محمد حسین عابدی، از آنچه که برای او و همسرش اتفاق افتاد، صحبت کرد؛ اوایل مرداد ماه در مهر شهر کرج، محمد حسین عابدی به همراه همسرش خانم فاطمه حسینی برای خرید به یکی از فروشگاه های زنجیره ای کرج رفته بودند که متوجه کشف حجاب یک دختر در این فروشگاه شدند، او به وظیفه دینی، اخلاقی و اجتماعی خود عمل کرده و به وی تذکر می دهد و ...
در ادامه اصل ماجرا، وضعیت جسمی و روند پرونده قضایی آنان را از زبان محمدحسین عابدی می خوانیم:
اختصار گزارش
این اتفاق در روز جمعه ۱۴۰۰.۵.۱ در کرج چهار راه مجد فاز چهار مهرشهر رخ داد و علت امر به معروف و نهی از منکر کشف حجاب تعداد نفراتی که درگیر شدند: ۶ نفر بنده و همسرم، مادر و دختر، ضارب، مدیر فروشگاه جامبو.
تشریح حادثه:
جمعه ۱۴۰۰.۵.۱ همراه همسرم در کرج، ساعت ۱۸:۴۵ برای خرید به فروشگاه جامبو واقع در چهار راه مجد فاز چهار مهر شهر کرج رفته بودیم، وارد فروشگاه که شدم مادر و دختری را مشاهده کردم که آن دختر، کشف حجاب کرده بود و به همین دلیل بنده به ایشان گفتم که خانم محترم لطفا حجابتان را رعایت کنید. از همان لحظه ابتدایی که این حرف را به او زدم، مادر و دختر شروع به هوچی گری و فحاشی کردند و دختر به من گفت حرامزاده تو کی هستی که به من می گویی حجابت را رعایت کن و مادر آن خانم به من سیلی زد.
در همین لحظه مدیر فروشگاه جامبو من را از فروشگاه بیرون انداخت. هنگامی که بنده خواستم دوباره وارد فروشگاه شوم، من را تهدید به ضرب و شتم کرد و زمانی که از علت بیرون انداختن خودم سؤال پرسیدم، گفت شما نظم فروشگاه را به هم زدی. هیچ برخوردی با آن دو خانم نشد و آنها راحت به خرید خودشان ادامه دادند و من بیرون فروشگاه ایستادم و با پلیس تماس گرفتم و منتظر آمدن پلیس شدم.
پس از گذشت دقایقی، آن دو خانم از فروشگاه خارج شدند و با دیدن من، مجدّدا شروع به فحاشی، تهدید و ضرب و شتم بنده کردند و به من تهمت زدند که شما به ما دست درازی کردی و من به آنها گفتم که از لحظه ورود من به فروشگاه تا خروج بنده، در دوربین ها ثبت شده است و اگر من دست درازی کرده ام، باید با من برخورد جدی بشود.
سپس همسر بنده به من گفت ترسیده ام و اگر می شود برویم، اما من با رفتن مخالفت کردم، ولی همسرم اصرار کرد و هنگامی که دیدم همسرم دلهره دارد و ترسیده است، رفتن را قبول کردم و با همسرم به سمت ماشین رفتیم. آن دو خانم هنگامی که دیدند ما به سمت ماشین می رویم، دخترخانم به سمت من دوید و من را گرفت و گفت باید بمانی تا پلیس بیاید و من درب ماشین را باز کردم تا سوار شوم و دست من لای درب ماشین بود و او با بستن درب ماشین، از سوار شدنم جلوگیری کرد و چهار انگشت من لای درب ماشین ماند.
مادر آن دخترخانم هم همسر بنده را گرفته بود و می گفت که باید بمانی و مانع از سوار شدن همسرم به ماشین شدند. ما هنگامی که اوضاع را اینگونه دیدیم، قبول کردیم که بمانیم.
در همین فاصله که منتظر آمدن پلیس بودیم که تقریبا ۱۵ دقیقه از تماس اول بنده با پلیس می گذشت و در این میان هم دو دفعه مجددا با پلیس تماس گرفته بودم و خبری نمی شد، ناگهان مردی با قد تقریبا دو متر و هیکلی با یک باتوم انگلیسی به دست، عربده کشان به سمت ما آمد و فریاد می زد که چه کسی به ناموس من حرف زده است و شروع کرد به ضرباتی سنگین بر سر من و این در حالی بود که همان لحظه، همسرم قصد دفاع از من را داشت. با همان ضربه اول سر من شکسته شد و دستم را بالا آورده بودم و فریاد می زدم که بگذار زن من برود، بگذار زن من برود و آن مرد هیچ توجهی نمی کرد و ضربات متعددی را با باتوم بر سر من می کوبید.
او همزمان که بنده و همسرم را مورد ضرب و شتم شدیدی قرار می داد، با ضربات باتومش، به ماشین هم می زد و شیشه های ماشین را خورد می کرد.
من از مردم کمک می خواستم و گفتم یک نفر بیاید و همسر من را ببرد، اما هیچ توجهی نمی کرد و یک نفر هم گفت که خودت هر غلطی کردی بکن، به ما هیچ ربطی ندارد.
زمانی که ضارب همچنان لگدها و مشت و ضربات متعدد باتوم خودش به من و همسرم را ادامه می داد، طاقت همسر بنده به سر آمد و در حالی که دستانش را بالا آورده بود، گفت آقا تو را به حضرت زهرا، نزن، ولی آن آقا هیچ توجهی نمی کرد و ناگهان ضربه ای خشن به بینی و بازوی خانم من زد که موجب شکستگی آن شد. در آن لحظه که من هم سر و صورتم به خاطر پارگی سر، پر از خون شده بود، آن مرد و دو خانم فرار کردند و رفتند.
همسرم که پشتش به من بود، هنگامی که به سمت من برگشت، با دیدن سر و صورت خونی من شوکه شد و حالش به شدت بدتر شد. بعد از اینکه آنها فرار کردند و جمعیت متفرق شد، کلانتری به محل وقوع حادثه رسید و این در حالی بود که فاصله کلانتری محل با محل حادثه از لحاظ مصافتی کمتر از دو کیلومتر بوده و از لحاظ زمانی با ماشین، زیر پنج دقیقه است.
وضعیت جسمانی:
شکستگی بینی فاطمه حسینی همسر بنده، پس از مراجعه به پزشکان متعدد و درمان های نافرجام مختلف، همچنان باقی مانده و این موضوع او را به شدت رنج می داد که در نهایت پزشکان دستور عمل جراحی دادند.
با مراجعه به بیمارستان، به تجویز پزشک متخصص، سر بنده (محمد حسین عابدی) بخیه زده شد. این در حالی است که همچنان پس از گذشت چند هفته، اثراتی همچون سرگیجه، حالت تهوع و عدم تعادل در بنده باقی مانده است که به گفته پزشکان از آثار این ضربات است.
روند پرونده قضایی:
آن طور که محمد حسین عابدی می گوید متهمان به قید وثیقه آزاد هستند و پرونده در دادسرا است و باید برای تعیین شعبه رسیدگی کننده به دادگاه برود که فعلاً نرفته است.
گلایه محمد حسین عابدی:
به گفته محمد حسین عابدی بعد از گذشت یکماه از این حادثه حمایت چندانی از او و همسرش صورت نگرفته و نهادهایی که باید از آمران به معروف و ناهیان از منکر حمایت کنند، آن گونه که باید حمایت کنند، حمایتی نکرده اند.
منبع: خبرگزاری حوزه
انتهای پیام/
نظر شما