به گزارش قدس آنلاین، نشست مجازی بصیرت وحدت و تمدن نوین اسلامی با حضور حجتالاسلام علی ثقفی مسئول بنیاد فرهنگ و اندیشه انقلاب اسلامی در جمع طلاب جامعه المصطفی العالمیه برگزار شد.
در این جلسه حجتالاسلام علی ثقفی مسئول بنیاد فرهنگ و اندیشه انقلاب اسلامی، مسائل مربوط به موانع تحقق وحدت، هدف وحدت، لزوم دوری از مبارزه کلامی و فقهی مذاهب در شرایط فعلی، جایگاه مراحل ۵ گانه فرآیند تحقق اهداف انقلاب اسلامی در تحکیم وحدت بین مذاهب و ضرورت آن برای تشکیل تمدن اسلامی را مورد بررسی و تحلیل قرار دادند.
در ادامه مشروح سخنان حجتالاسلام ثقفی استاد حوزه و دانشگاه به تفصیل ذکر شده است.
وحدت و تمدن نوین اسلامی
موضوع بحث، وحدت در اندیشه دو امام انقلاب اسلامی است. این روش که ما برویم کلمه وحدت را در بیانات امام راحل و امام حاضر جستجو بکنیم، روش خوبی است، اما اگر ما به منظومه اندیشه و مکتب انقلاب اسلامی برخاسته از این دو امام انقلاب مراجعه بکنیم، موضوع وحدت از نگاهی کلانتر و جامعتر دیده میشود.
دو منت اصلی خدا
بنده مقدمتاً قبل از ورود به این بحث عرض میکنم که دو منّت اصلی خدا که در قرآن کریم با بیانهای مختلف در مواضع مختلف ذکر شده، یکی منّت اسلام است و یکی منّت تحقق این اسلام. «لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن اَنفُسِهِم»؛ بعثت پیامبر اکرم، برای معرفی اسلام، تبیین اسلام، این منّتی است از جانب خدای متعال. و مورد دوم، در آیه و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین، قرآن کریم مسئله تحقق اسلام را و اراده خداوند را برای تحقق اسلام توسط مسلمانان، مستضعفین، اینهایی که ضعیف نگه داشته شدهاند، یعنی عموم مسلمانان، امروز، و همه زمانها، این را هم یک منتی معرفی میفرماید.
بعثت برای تبیین اسلام و تحقق آن
خب، بعثت برای تبیین اسلام و به دنبالش مقدمه است برای تحقق اسلام. این بعثت ناتمام مانده است و امروز هم این بعثت ادامه دارد. در اندیشه رهبر معظم انقلاب در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلام در قرآن» تصریحاتی در این زمینه وجود دارد، و در تمام متن اندیشه این دو امام، شما میتوانید تداوم بعثت را، بعثت همه ما، همه مسلمانان، برای پیگیری این دو هدف را ببینید.
اما درخصوص موضوع وحدت، در بیان اخیر رهبر معظم انقلاب هم این بود که در قرآن کریم، ما امر شدیم به اعتصام، امر شدیم به وحدت، نهی شدیم به تفرقه و مسلمانها در این زمینه دچار یک غفلت بزرگ هستند و آن اینکه این امر را که یک امر واجب فقهی است، یک امر اخلاقی تلقی کردند و آن نهی از تفرقه را که برای ما یک حرام است، این را هم به همین ترتیب یک توصیه اخلاقی قرآن، یک امر استحبابی تلقی کردهاند. در حالی که اگر این امر و نهی در قرآن هست که هست، مخالفت با این امر و نهی، دارای آثاری است در ابعاد کلان یک ملت و یک امت. شما میتوانید در قرآن این را دنبال بکنید.
یکی از آثار مهم این است که کسانی که ترک میکنند و برمیگردند از حکم خدا و حکم خدا را و این عهد خدا را کنار میگذارند، اینها فاسق شمرده میشوند. بنابراین ما دچار یک چنین فسقی هستیم به صورت عمومی درجهان اسلام و باید از این وضعیت خارج شویم. در قرآن اگر آیات فسق و فاسقین را جستجو کنیم، روشن میشود که ترک این امر و ارتکاب به آن منهیٌ عنه، برای ما چه آثاری خواهد داشت.
موانع وحدت
اما بنده میخواهم در باره موانع وحدت، مطالبی را عرض بکنم تا در انتها این مسئله که وحدت چطور حاصل میشود که در بیان اخیر رهبر معظم انقلاب هم بود، البته این در همه این اندیشه، در همه این مکتب، در مکتب انقلاب اسلامی، وجود دارد. وحدت بین مسلمانها، امروز در شرایط فعلی دو مانع دارد؛ دو مانع عمده بر سر وحدت مسلمانان وجود دارد. البته علل و عوامل دیگری هم دخالت دارد در این مسئله.
مانع اول، تفکری است و کسانی است اینها به تحولات تاریخ و آرایش قدرتهای تاریخی، بیتوجه هستند. اینها اندیشه تقریب را در نمییابند که اصلاً منشاء اندیشه تقریب چیست! فکر میکنند اندیشه تقریب یعنی دست شستن از عقاید، اعتقادات، کنار گذاشتن عقاید، چنانچه نادرشاه مثلاً در یک مقطعی، گفت اصلاً نه شیعه، نه سنی، بیاییم یک مذهب جدیدی درست کنیم برای اینکه ما به وحدت برسیم.
تقریب یک امر من درآوردی نیست، یک امر بدعتآمیز نیست. بلکه مبتنی است بر آموزههای اصیل اسلام. این افراد مسئله تقریب را درک نمیکنند. مسئله تقریب این است که این افراد نمیدانند رمز مبارزه فکری و علمی امامان شیعه و عالمان متقدم ما، با مکتب اهل سنت چی بوده است. اینها متوجه نیستند که مسئله حاکمیت امامان و پیشرفت شیعه یک مانعی به نام حکومتهای متسنن داشته است. این حکومتهای متسنن، واقعاً اعتقادات فقهی و کلامی اهل سنت را نداشتهاند، اما چون عامه مردم علاقهمند به پیغمبر و سنت پیغمبر بودند، اینها تظاهر میکردند به سنت پیامبر. در حالی رقیب اصلی اینها امامان بودند و به دنبال امامان، در عصر غیبت، رهبران شیعه، شاگردان حقیقی امامان بودند.
حاکمیت امری اساسی
مسئله حاکمیت یک امر مهم در دین است برای تحقق دین. دین یک محتواست، یک معناست. اما این معنا و محتوا بدون حاکمیت، محقق نخواهد شد. در جامعه حاکم نخواهد شد. در جان و دل انسانها نخواهد نشست. لذاست که از اول تاریخ، مسئله حاکمیت برای پیامبران و در دوره اسلامی برای امامان ما و در دوره غیبت برای شاگردان امامان، یعنی رهبران دین در عصر غیبت، یک امر اساسی بوده است.
یک مانع وحدت در اندیشه انقلاب اسلامی، یعنی رهبران انقلاب اسلامی، امام راحل و امام حاضر، کسانی هستند که اندیشه تقریب و رمز اندیشه تقریب را نفهمیدهاند. اینها در یک مقطع تاریخی باقی ماندهاند بدون اینکه توجه کنند به تغییرات در صفبندیهای قدرتها. مسئله حاکمیت، حاکمیت غیرامامان، و حاکمیت غیرحق، مانع دین است، هم برای تبیین دین حقیقی و هم تحقق این حقیقت دین.
اگر ائمه در یک مقطعی مبارزه کلامی و فقهی کردند، اگر رهبران شیعه در عصر غیبت در یک مقطعی در ابتدا، این مسیر را ادامه دادند، برای این بوده که حاکمان آن دوران، کسانی بودند که با تظاهر به مکتب اهل سنت برای جلب اعتماد عموم مردم، از اندیشه اهل سنت به عنوان عقبه علمی خود استفاده میکردند. لذا این مبارزه علمی با مکتب اهل سنت، در حقیقت مبارزه با مشروعیت سیاسی حکومتهای متسنن نه حکومتهای واقعاً پیرو سنت پیغمبر بوده است، و در طول تاریخ این قلدرها و این ظالمان بنی امیه و بعدها در ادامه بنیعباس و بعد در عصر غیبت، در امثال حکومتهای سلجوقی راه افتاد، اینها در حقیقت آدمهای سیاسی بودند که دین را از طریق مکتب اهل سنت مستمسک قرار داده بودند برای بقا و دوام حکومتشان. لذا باید با این پایه تئوریک و عقیدتی این حکومت مبارزه میشد. مبارزه سیاسی بود. مبارزه با علمای اهل سنت، به یک معنا نبود؛ حرکتی که ما در این مقطع میبینیم. به همین خاطر رهبران شیعه، با این عقبه علمی از خواستگاه مبارزه سیاسی مبارزه میکردند. و در کنارش با عامه مردم مدارا میکردند.
در طول تاریخ، در سدههای اخیر، یک صفبندی در معاملات قدرت جهان رخ داد و آن اینکه در سرزمینهای اسلامی، به تبع اتفاقی که در غرب افتاده بود و یک جریان حاکمیت قوی مخالف دین و بشدت به دنبال تمرکز قدرت و ثروت و بعد توسعه این سلطه در همه جهان، از جمله سرزمینهای اسلامی بود، اینها وارد سرزمینهای اسلامی شدند و تمام مظاهر اسلامی در حکومت را از بین بردند. آخرین جریان هم حکومت عثمانی بود که به توسط همین جریان سلطه غرب از بین رفت و حکومتهای محلی و دست نشانده آن قدرتهای سلطهگر غربی، در سراسر سرزمینهای اسلامی شکل گرفتند.
در ایران، به دلیل پایههای مکتب تشیع، اینها نتوانستند کاری که در سایر سرزمینها شد را انجام دهند. لذا وضعیت قدرت و واقعیت این بود که ما با یک حکومتهایی مواجه بودیم که اینها به ظاهر جزو اهل سنت بودند، اما در واقع اینها وابستهها و دست نشاندههای حکومت غرب بودند.
اینجا دیگر مکتب اهل سنت، پشتوانه نظری حکومتهای غربگرا نبود. بنابراین موضوعیت خود را از دست داد. یک پیچ تاریخی پیش آمد که بعضیها متوجه این پیچش نشدند و همچنان در همان مسیر قبلی، کار را دنبال کردند. این تغییر صفبندی، در حقیقت نیازمند تغییر در راهبرد بود و از اینجاست که اندیشه تقریب در حقیقت به معنای نزدیک شدن مسلمانان برای مقاومت و مقابله با دشمن واحد غربی شکل گرفت. در تمام سرزمینهای اسلامی، مسئله، حاکمیت غرب بود و امروز هم هست.
بنابراین باید با این مسئله اصلی مقابله کرد. اگر ما امروز صحبت از اخراج امریکا از منطقه میکنیم، نه فقط از منطقه شیعی، بلکه از کل سرزمینهای اسلامی، برای اینکه مانع اصلی پیشرفت مسلمانها، همین حاکمیت غرب است. اگر صحبت از این میشود که فلسطین، مایه وحدت است، برای اینکه آن مانع بزرگی که برای پیشرفت مسلمانها، مثل خنجر در قلب سرزمینهای اسلامی کاشته شده، یعنی اسرائیل، آن باید برداشته بشود. و لذا مسئله فلسطین، امروز یک عامل وحدت مهم است. نشان میدهد این مسئله که ما امروز مایههای تقریبمان با مسلمانها، برمیگردد به این حاکمیتی که امروز در غرب بوجود آمده است.
اما یک مانع دومی وجود دارد که روی این مانع دوم، باید بیشتر پرداخته شود. ضمن اینکه آن مانع اول هم همچنان وجود دارد و در کشور ما هم همچنان این رگه ها موجود است و بالاخره کار خودش را دارد میکند. بحثی که بنده در این جلسه میخواهم تقدیم بکنم، در همان محور بحث وحدت، مسئله وحدت و تمدن نوین اسلامی است که به نظر بنده این موضوع یک وضعیت ایجابی برای وحدت ایجاد میکند. آن مسئله مقاومت در برابر غرب، یک وحدت بر پایه سلب است، سلب قدرت غرب و کنار زدن و رفع و طرد قدرت غرب. اما برای مسلمانها، مسئله تمدن نوین اسلامی، در اندیشه انقلاب اسلامی و دو امام راحل و حاضر، یک مسئله بسیار اساسی و مهم برای وحدت و پیشرفت مسلمانها است.
تقلیلگرایی از موانع مهم وحدت
مانع دومی که در این زمینه وجود دارد، مانعی است به نام تقلیلگرایی. این اندیشه تقلیلگرایی، مربوط به کسانی است که در عصر غیب، به دنبال دین حداقلی هستند. این دین حداقلی با بیانهای مختلف امروز در جامعه ما تعبیر میشود. از قضا این دین حداقلی مورد پشتیبانی غربیها هم هست. آنها سر و کلهشان در این بحث از کجا پیدا شد!؟ و مسئله دین حداقلی که با بیانهای مختلف، اسلام رحمانی و امثال این تعابیر مطرح میشود، مورد حمایت آنهاست و کسانی که دنبال ترویج این دین حداقلی هستند و بالاخره نسبت به اسلام، نسبت به کشور خودمان علاقه دارند، باید به فکر بیفتند که چرا امروز این اندیشه تقلیلگرایی پایه مبارزه با اندیشه انقلاب و پیشرفت مسلمانها شده است؟.
واقعیت این است که این اندیشه حداقلی، این دین حداقلی، به نفی تمدن ختم میشود. اینها قائل به عدم امکان و امتناع تمدن اسلامی هستند. در همین مسیر، در یک روند معکوس، اینها قائل به امتناع تحقق جامعه اسلامی میشوند و اینها قائل به امتناع و محال بودن تحقق دولت اسلامی میشوند و همینها که حالا بعضیشان از انقلابیون بودند و هستند ظاهراً، اینها در آینده، اصل انقلاب را در داخل ایران زیر سؤال خواهند برد. کما اینکه بعضیها زمزمه تعریف مجدد از انقلاب را کردند، از راه تحریف خواستند مسئله انقلاب را منتفی کنند. ولی بعضی از آنها که صریحتر هستند، اینها گفتهاند انقلاب یک اشتباه بود، کسانی که خودشان یک زمانی انقلابی دوآتشه هم بودند و این مسئله اتفاق خواهد افتاد.
این تقلیلگراها در ایران، اینها بعثت را هم یک امر فردی میدانند و یک امر حداقلی میدانند. اینها بعثت پیامبر اکرم را برای امور اخلاقی، فردی و امثال اینها تعبیر میکنند که البته جریانهای مختلف در کشور ما وجود داشتهاند که همواره صاحب این تریبون بودهاند و نمایندگان آن در حال تغییر هستند. امروز بعضی از انقلابیون سابق هم وارد همین عرصه شدهاند و الزاماً به این ورطه رانده خواهند شد؛ کسانی که قائل به امتناع تمدن اسلامی هستند، در یک روند معکوس میرسند به دین فردی، که توسط پیامبر اکرم معرفی شده است به زعم آنها.
ریشه تقلیل گرایی
خب، ریشه این تقلیلگرایی چیست؟ بنده میخواهم این را یک مقداری باز بکنم. چون یک مسئلهای است که از درون انقلاب به عنوان آنتی تز انقلاب میتواند رشد کند و مانع پیشرفت انقلاب اسلامی و مانع وحدت مسلمانان بشود.
نقص در معرفت دینی
ریشه این تقلیلگرایی یعنی دین حداقلی، یک نقص در معرفت دینی است و ریشه دوم هم راحت طلبی است. نقص در معرفت دینی ناشی از جامع ندیدن دین در عصر غیب هست و بعضی فکر میکنند که عصر غیبت فقط دوران عسرت و استیصال و اضطرار و امثال اینها هست، اما اینها نه به قرآن درست نگاه میکنند؛ قرآن را نه جامع و کامل میبینند، نه احکام قرآن را که برای همیشه در تاریخ جاری است و حاکم است و میتواند فعلیت پیدا بکند، به آن توجه میکنند و معارف اهل بیت را هم ناقص میبینند، با یک برداشت ذوقی و گزینشی از بعضی روایات، اینها یک نگاه ناقص از معارف اهل بیت دارند.
و همچنین اینها تاریخ را هم درست نمیبینند. رشد مسلمانها، رشد جامعه شیعه، در همین دوران استیصال و اضطرار دارد اتفاق میافتد. نگاه کنیم ببینیم جامعه شیعه از قرون اولیه غیبت تا الان به کجا رسیده؟ جامعه ایران کجا و شیعیان فرض کنید قرن چهارم پنجم کجا؟ چقدر فاصله است؟ امروز اقتدار شیعه، رشد معارف شیعه، کمیت شیعه در جهان و گسترده اقتدار مادی شیعه کجا و آن زمانی که دوران انزوا و عسرت ائمه بود کجا!؟ اینها را نمیبینند و این رشد را حس نمیکنند.
اینها نه برداشت درستی از قرآن دارند، نه از تاریخ دین دارند و نه از تاریخ امامان دارند. در حالی که قرآن میگوید بدون امامت و بدون حکومت و قدرت و تمکن اهداف دین محقق نخواهد شد. سیره امامان شیعه از دید رهبر معظم انقلاب و امام راحل، که در انسان ۲۵۰ ساله به یک بیان توضیح داده شده و با بیانهای مختلف تکرار شده، میگوید مسئله حاکمیت، از مهمترین اهداف میانی امامان ما بوده است. و برای این حاکمیت، امامان دنبال تشکیل دادن یک گروه از همراهان بودند به نام امت، برای تشکیل آن دولت مطلوب اسلامی.
اما خودِ دولت، هدف میانی بود. به دنبال این بودند این حاکمیت دین در جامعه بسط پیدا کند. این بسط حاکمیت دین، عبارتی جدید امروز دارد به نام تمدن اسلامی. مدنیت اسلامی. سبک زندگی بر وفق و براساس اسلام که باید دنبال شود. هدف تمدن اسلامی، برای این است که بشر به مقام والای عبودیت برسد در این تمدن، همان چیزی که هدف خلقت بوده است.
اما متأسفانه این جریان تقلیلگرا، امروز در جمهوری اسلامی، انقلاب را متهم میکند به اینکه به دنبال اهداف توهمی و احساسی حرکت میکند! این منطق روشن، واضح و متقن دین را در این حرکت تاریخی همه انبیا و همه اوصیا و بسیاری از رهبران دین در عصر غیبت را نمیبیند. و این حرکت را احساسی و توهمی معنا میکند. اینها امروز اصرار دارند که جمهوری اسلامی، نهایتاً به امضای امان نامه کفر و شرک برسد؛ مسیری که دارند دنبال میکنند. اینها در حقیقت جمهوری اسلامی را اهداف بلندی را پیش روی خود گذاشته، از الان تا تمدن نوین اسلامی که فاصله زیادی داریم که اگر خوب حرکت کنیم، همه قوا را متمرکز کنیم در ایران، ما در یک دوره چهل ساله به تمدن اسلامی هم خواهیم رسید. اما چون هدف بلند است، جمهوری اسلامی را متهم میکنند به اهداف وهمی و اهداف احساسی. خب، اگر این طور است، انبیا هم اهداف بلندی داشتند، امامان هم اهداف بلندی داشتند. و از قضا در زمان آنها این اهداف محقق نشد.
خب، اینها در حقیقت انبیا را هم دارند متهم میکنند به اهداف توهمی. امام راحل میگفتند اگر پایداری بر سر اهداف بلند مذموم است، خب، پیامبران هم نباید این اهداف را پیگیری میکردند، اهدافی که چه بسا در زمان خودشان نمیرسیدند و نرسیدند. پس یکی از مشکلات این جریان دین منزوی حداقلی تقلیلگرا، مسئله فکری است. قصور فهم از منابع دین.
راحت طلبی
اما تقلیلگرایی یک ریشه دیگر دارد، ریشه راحت طلبی است. ریشههای روحی و انگیزشی در این فهم وجود دارد. از اول تاریخ هم اینها بودهاند. کسانی که زندگی دنیا را بر مبارزه بر دنیا و راحتی آخرت، ترجیح دادند. کسانی که هوسها برای آنها اولویت داشته، هوسهایی که به تعبیر امیرالمؤمنین، شروع فتنهها بوده است. فتنههایی که به بدعت و انحراف در فهم دین منجر میشد. کما اینکه این افراد امروز دچار این انحراف در فهم دین شدهاند.
به دنبال این امیرالمؤمنین میفرماید که حاکمانی بر سر کار میآیند که کتاب خدا و وحی خدا را کنار میگذارند. امروز تحریف دین و تحریف قرآن، به جای تبیین حقیقت قرآن، اگر ادامه پیدا بکند، منجر میشود به حاکمیت کسانی که عملاً قرآن را کنار خواهد گذاشت و اگر قرآن کنار برود، مسلمانها پایه و هویتشان را از دست میدهند و وحدت شکل نخواهد گرفت.
امتسازی برای دولتسازی و تمدنسازی
جریان دین، همان طور که عرض کردم، بر مبنای گرد هم آوردن پیروان و همراهانی برای تشکیل دولت، تشکیل حاکمیت دین به وجود آمده است. این پیروان همان امت هستند. یعنی امتسازی برای دولتسازی؛ و دولتسازی که همان تشکیل حاکمیت است، برای تمدنسازی. این در تمام سیره انبیا و اوصیا وجود دارد. حالا چه اینها خودشان میرسیدند به حاکمیت و به تمدن، چه نمیرسیدند. این مسیر، بوده و ادامه داشته است.
البته در عصر غیبت، یک نکته باریکی وجود دارد و آن این است که این سه حلقه امتسازی و دولتسازی و تمدنسازی، سه حلقه اصلی بودهاند در دوره امامان ما و معصومین. برای رهبران غیرمعصوم، این سه حلقه، سه حلقه تبعی هستند و سه حلقه آمادهساز برای رسیدن به دوران معصوم هستند. یعنی سه حلقه امتسازی، دولتسازی و تمدنسازی، برای ایجاد آن امتی است که آماده پذیرای آخرین حکومت تاریخ و آن حکومت پایدار و فراگیر حق باشد. این مانع وجود دارد و باید با جدیت و با اتقان و با رجوع به اندیشههای روشن قرآن و معارف اهل بیت با این تفکر مقابله کرد. تفکری که عرض شد امروز توسط دشمنان دین، دشمنان مسلمانها دارد حمایت میشود.
تمدن سازی بهترین راه وحدت
اما تمدنسازی، چرا بهترین راه وحدت است؟ اگر ما نشان دادیم که امروز جمهوری اسلامی به دنبال ساخت تمدن است و بعد گفتیم که این تمدن، امکان دارد و اساساً تکلیف ماست، اما این تمدنسازی که در جمهوری اسلامی، پرچم آن در بالاترین نقطه اهداف قرار دارد، چطور میتواند مسلمانها را به سمت وحدت ببرد؟ این نکات و جملات آخر بنده هست در جمعبندی این بحث و پایان بحث و فصل آخر عرض من است.
مسلمانها، امروز خواهان پیشرفت و جبران عقب ماندگی هستند. در یک دوره تاریخی، مسلمانها به تمدن رسیدند. تمدنی که در قله تمدنهای بشری شکل گرفت و با فاصله بسیار زیاد از مدنیته و شیوه زیست اقوام مختلف، خودش را در جهان نشان داد. در یک مقطعی مسلمانها عزت داشتند، مسلمانها سربلند بودند. همان چیزی که خداوند متعال برای مسلمانها خواسته است. به دلایل داخلی عمدتاً، مسلمانها این عزت را از دست دادند و دچار عقب افتادگی شدند. مسلمانها در یک حسرت تاریخی به دنبال بازیافتن آن عزت تمدنی هستند و به دنبال پیشرفت هستند و البته مدل پیشرفت غربی هم، پیشنهاد شده به مسلمانها در چند سده اخیر که با ناکامیهایی همراه بوده و مسلمانها متوجه شدهاند که این راه، نمیتواند اینها را به آن سربلندی و سرافرازی برساند.
مسلمانها میخواهند به سبک زندگی خودشان پیشرفت بکنند. یعنی به سبک اسلام میخواهند پیشرفت بکنند. ارزشهای اسلام وجود داشته باشد، حاکم باشد. لازمه این دو مسئله یعنی این میل مسلمانها به پیشرفت و بازیابی عزت گذشته و همچنین تکیه بر اسلام برای طی این مسیر، لازمهاش این است که یک نظام اسلامی در جامعه مسلمان تشکیل بشود. هر جامعهای فرق نمیکند. نظام اسلامی آن نظامی است که میخواهد حکومتی بر پایه اسلام، آن طور که آن جامعه میفهمد و آن طور که مردم آن جامعه میخواهند تشکل بدهد.
اگر شما خاطرتان باشد، در این بیداری اسلامی، وقتی این حرکت در مصر اوج گرفت و منجر به کنار رفتن حاکمان ظالمان وابسته شد، رهبر معظم انقلاب اسلامی، اعلام کردند در مصر انقلاب صورت گرفت و آنجا فرمودند شما امروز به مرحله نظامسازی رسیدید. یعنی چی نظامسازی؟ نه اینکه نظامهای خرد فرهنگی سیاسی اجتماعی اقتصادی، به دنبالش خواهد آمد، بلکه مقصود این بود که شما یک نظام حکومتی کلان را باید شکل بدهید. نظامی بر اساس اسلام و فرمودند که اسلام آن طور که علمای شما میفهمند و مردم شما میخواهند و آنجا فرمودند ما نمیخواهیم الگوی حکومت ولایت فقیه را به عنوان الگوی نظام اسلامی به دیگر کشورها صادر کنیم. نمیخواهیم حتی این را توصیه کنیم. توصیه ما این است که مردم مسلمان براساس همان اهداف پیشرفت و عزت اسلامی و با تفکری که علمای آنها دارند، یک نظام اسلامی شکل بدهد. یعنی نوعی حکومت اسلامی ایجاد بشود.
خب، این نظام اسلامی امروز در جوامع اسلامی باید شکل بگیرد. یعنی یک عهدی برای تشکیل حکومت اسلامی به معنای واقعی. چون اینها هم ادعا میکنند ما حکومت اسلامی هستیم، اما مردم که باور نمیکنند. حکومت اسلامی که بدیهیات و اولیات اسلام را زیر پا بگذارد. مثل تحت سلطه بودن کفار ولو اینکه اسمش هم اسلامی باشد که کافی نیست. این نمیتواند تأمین کننده نظارت مردم باشد. مردم میخواهند استقلال از کفار داشته باشند.
نظام باید دولت متناسب با اهداف خود را سرکار بیاورد
نوع حکومت اسلامی که مستقل از کفار باشد. نوع حکومت اسلامی که عدالت را در جامعه محقق بکند. اخلاق و ارزشهای اسلام را حاکم بکند و از مظاهر فساد جلوگیری بکند. نوع حکومتی که معنویت را در جامعه جاری و ساری بکند و عقلانیت را در جامعه حاکم بکند. اینها مؤلفههای یک حکومت اسلامی و یک دولت اسلامی هست. مردم به دنبال این نوع دولت اسلامی هستند نه دولتهای اسلامی وابسته و پر از فساد درونی و مخالف ارزشهای اولیه و فطری و واضح اسلام برای حکومت کردن. مردم این را میخواهند. مردم کشورهای اسلامی در بیداری اسلامی این را نشان دادند. منتها چون در آن مقطع درست هدایت نشد، امکان تشکیل نظام اسلامی و سپس دولت اسلامی براساس این حرکت، به وجود نیامد.
با دولت اسلامی میتوان جامعه نمونه اسلامی ساخت
این دولت اسلامی، با همین مؤلفههای اصلی میتواند یک جامعه اسلامی را ایجاد بکند ولو اینکه این جامعه اسلامی در هر کشوری با جامعه اسلامی در کشور دیگر در بعضی از جزئیات تنوع داشته باشد و متفاوت باشد. ما به دنبال یک دست کردن فهم مسلمان ها در همه فروع و جزئیات از دین نیستیم. بلکه دعوت میکنیم به همین بدیهیات و همین واضحات معارف اسلام که همه مسلمانها اینها را قبول دارند و معتقدیم این راه است که میتواند مسلمانها را از سلطه کفر و شرک نجات بدهد. امروز دعوت به تشکیل نظام اسلامی، در حقیقت، دعوت مسلمانان هست به بازگشت به اصل خود و این یک امری است که برای مسلمانها قابل فهم و قابل پذیرش است. ما در دعوت مسلمانها به وحدت، دعوت میکنیم به اتحاد در تشکیل نظام اسلامی در سرزمینهای اسلامی. وحدت امروز از این طریق اتفاق میافتد.
اتحاد جوامع نمونه اسلامی
اگر حرکت مسلمانها براساس همین اصول اساسی دین در حاکمیت، امتداد و ادامه پیدا بکند، به یک جامعه اسلامی خواهند رسید. این جوامع اسلامی، جوامع نمونه اسلامی، اینها خود به خود به هم نزدیک میشوند و تقریب پیدا میکنند و اتحاد شکل میگیرد. اتحاد عملی شکل میگیرد بین مسلمانها، اتحاد در نحوه زندگی، تعامل، تبادل، همافزایی بین مسلمانها اتفاق میافتد. این همان راه وحدت است و بعد این اتحاد جوامع اسلامی، به تشکیل یک بلوک قدرتمند به سبک زندگی اسلامی در جهان منجر میشود. مسلمانهایی که به اصول اولیه و اساسی اسلام پایبند هستند در تشکیل نظامشان، در تشکیل حکومتشان و در تحقق آن اصول در جامعهشان، خود به خود اینها به هم نزدیک میشوند، خود به خود وحدت پیدا میکنند و یک جریان قدرتمندی در جهان ایجاد میکنند. این همان تمدن نوین اسلامی است که بوجود میآید.
اگر این اتفاق بیفتد، آن وقت تمام آن جریانهای کفر و شرک و نظام سلطه، راهی برای نفوذ به جوامع اسلامی نخواهند داشت. این هدفی است که امروز در دل همه مسلمانها وجود دارد و این اقبال روزافزونی که به انقلاب اسلامی دارد میشود، در حقیقت ناشی از همین است. ما امروز مسلمانها را به انقلاب اسلامی دعوت میکنیم به اینکه یک نظام اسلامی مناسب خواست خودشان در جامعه ایجاد بکنند. نظامی که اسلام را حاکم بکند و سلطه غرب و شرک را کنار بگذارد.
اختلافات تاریخی کلامی و فقهی و... اولویت ندارد
خب، این میشود آن مسیر وحدتی که امروز مسلمانها طبعا میخواهند و فطرتا دنبال آن هستند. در این مسیر، اختلافات تاریخی و کلامی و فقهی و امثال اینها و رفع این اختلافات، اولویت ندارد. اساساً مسلمانها دنبال این بحثها نیستند و به این ترتیب، اصلاً نگاه ما به تعامل دیگر مذاهب اسلامی، تفاوت خواهد کرد. این مطلب خلاصه و عصارهای است از اندیشه انقلاب اسلامی برگرفته از اندیشه و مکتب این دو امام، مکتب امام راحل و مکتب امام حاضر.
سؤال کردهاند که اگر این اهداف بلند در زمان ا نبیا محقق نشد، آیا در این دوره که ما امام معصوم و رهبر معصوم نداریم، چطور محقق میشود؟
این برمیگردد به آموزههای دین. برای تحقق اهداف فقط وجود اهداف و تبیین اهداف توسط پیامبر اکرم یا پیامبران کافی نبود. بلکه برای تحقق این اهداف، همراهی مردم هم لازم بود. همراهی مردم، یک شرط مهم بود در تحقق دین که اتفاق نیفتاد. دین به درستی تبیین شد، اما تحقق خارجی، آن طور که انبیا میخواستند انجام نشد.
اگر این عامل یعنی اراده مردم و خواست مردم در هر زمانی رخ بدهد، از آنجایی که دین تبیین شده برای ما و امروز ما مایههای زیادی از معارف اسلام را داریم و نمایندگانی در دین وجود دارند به نام رهبران دین، امامان جامعه، این شاگردان بحق معصومین، ما با تکیه بر همین رهبران دینشناس و با تکیه بر اقبال مردم، اراده مردم و آگاهی مردم، میتوانیم آن اهداف را در حد خودمان در عصر غیبت محقق کنیم.
در عصر غیبت اصلاً ادعا نیست ما دولت اسلامی میسازیم مثل دولت حضرت امیر، اگر مردم او را همراهی میکردند. یا دولت پیامبر اکرم (ص) و اگر مردم بیشتر همراهی میکردند؛ اصلاً چنین ادعایی نیست. اصلاً ادعا این نیست در عصر غیبت که ما جامعه اسلامی میسازیم که حضرت حجت سلام الله خواهد ساخت. یا تمدنی جهانی میسازیم که امام عصر (عج) خواهد ساخت. اصلاً این حرف نیست. نه امام راحل و نه امام حاضر، چنین ادعایی نکردند. شما نگاه کنید مراجعه کنید به هیچ وجه ادعا این نیست که ما آن کاری که امام زمان (ع) خواهد کرد را ما محقق بکنیم. یک روایاتی هست که میگوید هر جریانی که ادعا میکند من میتوانم عدالت را مثل امام زمان محقق کنم، میآید و شکست میخورد.
خب، ما در انقلاب اسلامی چنین ادعایی نداریم که بعضی میگویند این هم شکست خورد یا شکست خواهد خورد. یا آن پرچم باطلی که میگویند که هر پرچمی که به اسم دولت اسلامی بلند بشود، شکست میخورد و پرچم طاغوت است. پرچمی که امروز بلند شده، پرچم زمینهسازی تحقق دولت اسلامی اصیل و متعالی و کامل در زمان حضرت حجت است. این پرچم زمینهساز آن پرچم است. دین به ما میگوید باید زمینهسازی کرد.
بنابراین ما در حد خودمان امروز میتوانیم تمدن اسلامی ایجاد کنیم. چون امروز یک عاملی که در این دوران بیش از تمامی دوران تاریخ رشد کرده، رشد مردم است. با رشد مردم میشود؛ کما اینکه با رشد مردم چهل سال است که دو امام، دو شاگرد برجسته مکتب اهل بیت علیهم السلام امروز در حاکمیت هستند، در حالی که هیچ گاه در طول تاریخ یک چنین فرصتی برای امامان ما هم پیش نیامد. این نشان میدهد که عامل مردم اینجا میتواند چه قدرتی داشته باشد و چه آثار و نتایجی داشته باشد.
همین مسیری که ما رفتیم؛ انقلاب اسلامی تشکیل شد، و بعد نظام اسلامی نفی کننده شرق و غرب تشکیل شد، به دولت اسلامی برسد که در آن قرار داریم. دولت اسلامی مقدور با این عصر و با تکیه بر همین قابلیتها و تواناییها و رشد مردم. ما این مسیر را میتوانیم ادامه دهیم.
سؤال را آن طور که فهمیدم این است که اهداف توحیدی نظام ما، باید برای سایر ادیان و مذاهب پررنگتر بشود، تبیین بشود؟
جواب؛ بله. این حرف درست است. یک پایه بعثت ما یعنی ادامه بعثت پیامبر اکرم که تداوم دارد، تبیین دین است. اما در کنار تبیین دین، تحقق دین مهم است. ما اگر توانستیم یک حاکم طاغوت را کنار بزنیم، مردم مسلمان جهان این حس اعتماد به نفس را پیدا میکنند که میشود حاکم طاغوت را در سرزمین خودشان کنار زد ونشان بدهیم و دادیم که میخواهیم یک حکومت اسلامی داشته باشیم، نظام اسلامی تشکیل دادیم، مردم دنیا هم این امید را پیدا میکنند. بنابراین ما میتوانیم با عملمان، کما اینکه در معارف اهل بیت هست، آن مقدار که فهمیدیم و عمل کردیم، مسلمانها را به حقیقت دین دعوت کنیم.
من عرضم این است که در کنار تبیین دین، آن عاملی که اثربخشتر میتواند باشد، تحقق دین در جمهوری اسلامی است. امروز جمهوری اسلامی، عملاً محور وحدت مسلمانهای جهان است. نه از این جهت که معارف کلامی شیعه میخواهد محور قرار بگیرد (بنابر آن رویکردهای نظری که در تاریخ بوده است)، از این جهت که امروز مردم ما توانستهاند عملاً به سمت حاکمیت اسلام پیش بروند و در مقابل قدرتهای شرق و غرب ایستادهاند. این بهترین الگوست تا مردم دین را بشناسند.
به همین خاطر شما میبینید خیلی از کسانی که در این کشورهای اسلامی بودند، که به شیعه تمایل پیدا کردند یا حتی خودشان مستقیم گفتند ما شیعه شدیم، اینها از طریق مباحثات کلامی شیعه نشدند، اینها گفتند اگر شیعه این است که جمهوری اسلامی جلو امریکا ایستاده، ما هم شیعه هستیم. اگر شیعه این است که جمهوری اسلامی قدرت در مقابل نظام سلطه پیدا کرده، علیرغم تلاش قدرتهای سلطهگر، پس معلوم میشود این مکتب حق است. ما عملاً حقانیت فکرمان را نشان دادیم و بعد نمیخواهیم مردم را دعوت کنیم به تشیع، به معنای کلامی و تاریخی، بلکه ما میخواهیم به ارزشهای تشیع دعوت کنیم. یعنی همان ارزشهای اسلام.
سؤال کردند با توجه به اینکه ما دین کامل داریم، مسلمانها دین کامل دارند و آخرین دین الهی، پس چرا مسلمانها با هم در تعارض هستند؟ و چرا این دین مسلمانها را به وحدت دعوت نمیکند؟
جواب روشن است. مسلمانها احکام قرآن را کنار گذاشتند. قرآن کریم فرموده است واعتصموا؛ امر کرده به اعتصام، خب ما عمل نمیکنیم. مثل اینکه با اینکه قرآن گفته نماز ما را از فحشا و منکر باز میدارد، پس چرا ما دچار فحشا و منکر میشویم؟ خب، مؤمن! تو نماز نمیخوانی! وقتی نماز نمیخوانی، دچار فحشا و منکر هم میشوی، طبیعی است. یا نماز را اقامه نمیکنی آن طور که باید، و حق نماز است. و لذا دچار همین لغزشها میشوی.
شما نزد پزشک هم که میروید، نمیتوانید به پزشک بگویید من آمدم پیش شما، منتها بعد از اینکه رفتم خانه، خوب نشدم، دکتر میگوید آن نسخهای که دادم را عمل کردی؟ میگوید نه. خب چه توقعی از پزشک است؟ ما آمدیم مسلمان شدیم، ادعا کردیم مسلمان هستیم، بعد به دستورات دین عمل نمیکنیم، میگوییم فایده ندارد. قرآن میفرماید «ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» قرآن میفرماید شما تقوا داشته باشید، تمام برکات زمین و آسمان برای شما گشوده میشود. بعد میگوییم ما چرا مسلمان هستیم اما به لحاظ مادی عقب افتادهایم؟ چون آن تقوایی که قرآن میگوید نداریم، و آن ایمانی که قرآن میگوید نداریم. ما به دستورات دین عمل بکنیم، این اتفاق میافتد. نگویید ما مسلمان هستیم، پس چرا پیشرفت نمیکنیم؟ بگویید ما مسلمان هستیم و به دین عمل نمیکنیم، لذا پیشرفت نمیکنیم.
منتها عمل نیاز به علم دارد. ما اول باید دین را از طریق نمایندگان دین درست بشناسیم، در این زمینه باید بشدت مراقب تحریف بود. هرکسی که زبان دینی گشود، حرفش را باور نکنیم. هرکسی که لباس دینی پوشید، حرف او را باور نکنیم. نمایندگان مطمئن دین وجود دارند. در طول تاریخ این سلسله نمایندگان وجود داشتهاند. باید به حرف آنها گوش کرد و در بین این علما، آنهایی که دین را پیش بردند.
ما حالا اگر در گذشته، آشنا با سیره علمای گذشته نبودیم، حداقل الان بیش از نیم قرن است میدانیم که دین چطور پیش رفته است. ببینید در این کشور میخواستند کاپیتولاسیون را حاکم بکنند؛ یعنی حاکمیت قضایی برای بیگانگان کافر بر ضد مسلمانها. یک امامی در مقابل این اندیشه و تصمیم شوم قیام کرد. خب، نتوانستیم به ظاهر جلو آن حرکت را بگیریم. اما ببینید در این پنجاه سال، چقدر این حرکت رشد کرد. این، نماینده دین است. آن فکر دینی که نماینده حقیقی دین است، امروز برای ما روشن شده چه کسانی هستند. در تاریخ هم اگر مطالعه تاریخی درستی داشته باشیم، این مسئله روشن میشود.
لذا این خط تاریخی، زمانی برای ما روشن میشود و زمانی به خط درست دین در زمان حاضر میرسیم که شناخت داشته باشیم. شناخت از دین داشته باشیم، از قرآن داشته باشیم و از فرهنگ اهل بیت داشته باشیم. سیره سیاسی ائمه و سیره حرکتی و عملی ائمه را دنبال بکنیم. فرهنگشان را بشناسیم، دین را بشناسیم به اندازه خودمان و بعد برویم به دنبالش عملاً دین را محقق کنیم؛ آن مقدار که شناختیم. مسلمانها با این دو کار، پیشرفت خواهند کرد.
سؤال شده این هویت جمعی ایرانیان امروز بعد از انقلاب که البته در طول دوران حیات مسلمانان در ایران وجود داشته، آیا میتواند محور وحدت باشد؟ چون حضرت آقا این تعبیر هویت جمعی را دارند؟
به یک معنا؛ بله. چون هویت جمعی ما ایرانیان، اسلام است. اصل این هویت اسلام و تحقق اهداف اسلام است. یعنی به این معنا که ما ایرانیان جمع شدیم تا هویت اسلام را در این سرزمین محقق کنیم. اگر این است، بله این همان اسلام است. این ایرانیت نیست. عرض کردم مثل انقلاب اسلامی ایران که این برخاسته از همین هویت جمعی است. همین انقلاب اسلامی ایران در ادامه به تمدن اسلامی میرسد، با همین نگاه. عرایض ما همین بود که ما در این مسیر، عملاً مسلمانها را دعوت میکنیم به همراهی. همراهی هم همان وحدت خواهد بود.
منبع: فارس
انتهای پیام/
نظر شما