«وحید زمانینیا» جوان دهه هفتادی است که دوران کودکی خود را مأنوس با حرم سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی گذراند و در کوچه پسکوچههای شهرری و در هیئتهای مذهبی بالید و به دنبال گمشدهاش راهی سوریه شد. پس از ۲۰ ماه که مدافع حرم بود به عنوان محافظ سردار سلیمانی انتخاب شد.
در همان حین هم ازدواج کرد و دو ماه پس از ازدواجش، در کنار سردار دلها در فرودگاه عراق مورد حمله تروریستی آمریکا قرار گرفت و آسمانی شد تا پیکر پاکش در جوار مضجع مطهر عبدالعظیم حسنی(ع) آرام بگیرد.
از تولد، دوران کودکی و جوانی آقا وحید بگویید.
پدر شهید: آقا وحید از همان کودکی مقید به هیئتهای مذهبی بود. مقید به نماز اول وقت و روزه و مسائل دینی؛ خب خیلی هم معتقد به ولایت و علاقهمند به رهبر انقلاب.
همزمان دانشگاه امام حسین(ع) و یک دانشگاه دیگر را انتخاب کرده بود اما در نهایت به دانشگاه امام حسین(ع) رفت. بعد هم برای سپاه قدس گزینش شد. سال ۹۴ در واقع ایشان وارد سپاه شد. دورههای آموزشی را که تمام کرد راهی سوریه شد و درعملیات آزادسازی حلب شرکت کرد.
بسیار منضبط و خیلی اهل احترام بود بهخصوص احترام به من و مادرش برایش خیلی اهمیت داشت.
فکر میکنید محیط زندگی و محله ری چقدر روی تربیت آقا وحید اثرگذار بود؟
آقا وحید با دو برادر بزرگترش رفیق بود. دوستانی که داشت هم از جنس خودش بودند. با هم هیئت یا بهشت زهرا(س) میرفتند. زمانی هم که مدرسه میرفت، سرگرمیاش باشگاه تکواندویی بود که آنجا ثبتنام کرده بود.
ایشان ارادت خاصی هم به حضرت عبدالعظیم داشت. از مأموریت که برمی گشت، در اغلب نمازهایجماعت مسجد محله شرکت میکرد و در اولین فرصت هم برای زیارت مشرف میشد به حرم.
از قضیه انتخاب ایشان به عنوان محافظ حاج قاسم خبر دارید؟ چند سال محافظ بودند؟
پس از آزادی حلب ایشان محافظ سفیر ایران در سوریه شد. احتمال میدهم حاج قاسم که به سفارت رفت و آمد میکرد ایشان را بهعنوان محافظ خود انتخاب کردند. تقریباً به مدت ۲۰ ماه محافظ سردار سلیمانی بود.
روابط آقا وحید با سردار در چه حدی بود؟
البته آقا وحید اصلاً به ما نگفته بود محافظ شده. هیچ وقت در خانه درباره شرایط کاری حرف نمیزد. پس از چند ماه مادرش سؤال میکند: تو چرا ساعت کارت نامشخص است؟ ایشان میگوید: هرزمان حاجی بخواهد من باید بروم. مادرش میپرسد: کدام حاجی؟ پاسخ میدهد: من با حاج قاسم کار میکنم. فقط همین قدر. تمایل نداشت در این باره بیشتر حرف بزند.
ویژگی شاخص آقا وحید چه بود؟
از همه مهمتر اخلاق خوبش بود. خیلی خوش برخورد و اهل بگو بخند و در عین حال احترام به کوچک و بزرگ. دینداری و علاقهمندی به اهل بیت(ع) و حرم را هم که گفتم.
خبر شهادت چطور به شما رسید و چه ساعتی فهمیدید؟
جمعه صبح ۱۳ دی یکی از دوستان آقا وحید با ما تماس گرفته و سراغ ایشان را گرفت. میدانستیم مأموریت رفته ولی خبر نداشتیم کجا... خبر نداشتیم به شهادت رسیده. یک لحظه تلویزیون را روشن کردیم شبکه خبر، عکس حاج قاسم را با نوار مشکی زده که سردار دلها آسمانی شد. همان لحظه احتمال دادیم آقا وحید هم به فیض شهادت رسیده باشد. برادر آقا وحید ساعت ۴ صبح از طریق نیروی قدس خبردار شده بود ولی ایشان دلشان نمیآمد به ما اطلاع بدهد.
ظاهراً یک خیریه هم به اسم «شهید زمانینیا» فعالیت دارد. از برکات شهادت ایشان است؟
بله ،دو گروه جهادی هستند، یک گروه جهادی در تهران و یک گروه دیگر هم در ساوه؛ چون مادر ایشان اهل ساوه هستند. هر دو هم فعالیت دارند، به افراد بیبضاعت کمکهای معیشتی میکنند، افرادشان هم از اقوام نیستند و فقط نیروهای جهادی هستند.
کتابی هم درباره ایشان چاپ شده؟
کتاب ۱۰۰ صفحهای با عنوان «من محافظ حاج قاسم» توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ شده و یک کتاب دیگر هم توسط خانم زینب مولایی در حال انتشار است که انشاءالله تا سالگرد شهادت ایشان منتشر خواهد شد.
جریان خاکسپاری ایشان در حرم عبدالعظیم را تعریف میکنید؟
این مسئله قضیهای دارد. شهید بزرگوار را که به مشهد بردند همان شب از آستان حضرت عبدالعظیم به منزل ما رفتند و گفتند هر کجای حرم بخواهید میتوانید ایشان را دفن کنید. ما مخالفت کردیم. گفتیم دو قبر در بهشت زهرا یکی کنار یکی از دوستانشان به نام شهید روح الله قربانی و قبر دیگر در کنار یکی دیگر از شهدا درنظر گرفته شده. آنها گفتند: به هر حال برای شما هیچ محدودیت و معذوریتی نیست و به استثنای داخل ضریح هرکجا که تمایل دارید بفرمایید ما برای ایشان مزار تهیه کنیم. فردا شب هم دوباره مسئولان آستان حضرت عبدالعظیم آمدند و اصرار کردند حتماً داخل حرم مدفون شوند. ساعت ۲.۵ شب مادرشان به اتفاق دو تن از برادرانش جایی را در شبستان امام خمینی(ره) در نظر گرفتند. صبح ساعت ۷ صبح، قبر آماده شده بود. صبح روز بعد تشییع پیکر شهید از سمت سپاه سیدالشهدای شهر ری تا حرم روی دستان مردم شهیدپرور برگزار شد.
فکر میکنید نقش ارادت به اهل بیت(ع) در تربیت چنین فرزندی چه بود؟
مادر شهید: آقا وحید در کودکی مداح هیئت کودکان و عاشق اهل بیت(ع) بود. بزرگ هم که شد یکسره حرم شاه عبدالعظیم میرفت. اصلاً احتیاج نبود برای نمازش تذکر بدهم، خودش میخواند. عاشق نماز و روزه بود. درزمینه احترام به پدر و مادرش هم واقعاً یک بود.
ما فقط توجه کردیم لقمه حلال به فرزندمان بدهیم. کم بود اما همان لقمهای هم که میدادیم حلال بود. من آن زمان گرفتار بودم و کنار تربیت بچه، به پدر شوهر و مادرشوهرم رسیدگی میکردم.
در تربیتش خیلی دقت میکردم... خدا را شکر توانستم بچهها را به خوبی بزرگ کنم.
درباره فرزندتان دیگر چه دارید که بگویید؟
آقا وحید بسیار منظم و مرتب بود. مال و منالی نداشت. نه خانه نه ماشین،هیچی نداشت. اما جالب است وقتی نخستین حقوقش را گرفت، برای خودش سال خمسی تعیین کرد.
جانباز شیمیایی هم بود. وقتی در حلب بود ریههایش آسیب دیده بود. همیشه حالت سرماخوردگی داشت اما به ما میگفت حساسیت فصلی است! مدتی پیش از شهادتش نزد دکتری در اصفهان رفت. وقتی برگشت گفت چیزی نیست فقط دکتر گفت ورزشت را بیشتر کن.
۴۰ درصد جانبازی را به ما نگفته بود. بعدها به برادرش گفته بود و روز شهادتش برادرش تازه به ما گفت نزدیک ۴۰ درصد جانبازی داشته است.
معیارهایتان برای ازدواج با آقا وحید چه بود؟ پیش از ازدواج شده بود خود را به عنوان همسر شهید تصور کرده باشید؟
همسر شهید: ایمان، اخلاق و اعتقادات همسرم برایم خیلی مهم بود. ظاهر و شغل هم برایم اهمیت داشت. البته خیلی برایم مهم بود این شغل چه باشد. تمایل داشتم همسرم پاسدار باشد اما فکر نمیکردم این شغل اینقدر همراه با سختی و دشواری باشد. وقتی ایشان را انتخاب کردم حتی یک درصد فکر نمیکردم همسر شهید باشم. جلسه اول دیدارمان در خواستگاری در شبستان امام خمینی(ره) بود. من و مادرم، ایشان و مادرشان. دقیقاً همان جایی که الان مزارشان است.
از نظر اخلاقی و ظاهری خیلی خوب بودند. همیشه در ذهنم بود چطور میشود انسان اینقدر خوب باشد؟ بااخلاق و بااعتقادات و خیلی هم شوخ.
از ارادت ایشان به حضرت سیدالکریم(ع) بگویید.
بسیار به حضرت سیدالکریم(ع) ارادت داشتند. گاهی که ظهرها نماز را در بهشت زهرا میخواندند، نماز مغرب و عشا خودشان را میرساندند حرم عبدالعظیم. در یکی از فرمهایی که پر کرده بودند نوشته بودند دوست دارم محل تدفینم در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی باشد.
آخر مصاحبه است، نکته و حرفی دارید؟
در دیداری که با رهبر معظم انقلاب داشتیم ایشان گفتند احتمالاً حاج قاسم ایشان را در سوریه انتخاب کرده است. حاج قاسم همه محافظانشان را خودشان انتخاب کردند. متأسفانه هیچ وقت دیدار با حاج قاسم برایم فراهم نشد اما همسرم میگفتند حاج قاسم همیشه بهخاطر زحمات همسران شهدا تشکر و عذرخواهی میکردند.
خدا را شکر میکنم در کنار انسان آسمانی و بهشتی زندگی کردم، هرچند دوران زندگی مشترکمان خیلی محدود بود اما خدا را شاکرم.
اگر بخواهم صحبت پایانی داشته باشم اینکه شما خیال نکنید با شهادت حاج قاسم همه چیز به پایان رسیده است. هیچ وقت این اتفاق نمیافتد. به فرموده امام، ما را بکشید ملت ما بیدارتر میشود. الان حاج قاسم یک قهرمان است همه جهان درباره حاج قاسم صحبت میکنند.این را هم بگویم مردم ایران خیلی مهرباناند. برای اسلام شهید دادهاند. تشکر میکنم در تشییع باشکوه سنگ تمام گذاشتند و موجب دلگرمی ما بودند.
نظر شما