پرسیدم مادرشان با خودت زندگی میکند یا مجردی زندگی میکنی؟ جواب داد، تا همین یکی دو ماه پیش با همسرم در همین سرپناه زندگی میکردیم اما بهزیستی آمد و او را با خودش برد. من را هم میخواستند ببرند که با آنها نرفتم.
دلیلش را که جویا شدم گفت دوست نداشتم به کمپی برم که دولتی است. آنجا فقط امثال ما را جمع میکنند که داخل شهر کسی ما را نبیند. کمپ ترک اعتیاد باید واقعاً موجب دوری از مواد و ترک اعتیاد شود نه اینکه به جای مواد مخدری که مصرف میکرده به او شربت متادون بدهند که بدتر از هر ماده مخدر دیگری است.
۷ ماه بیسرپناه
از او پرسیدم همسرت هم معتاد بود؟ گفت بله. گفتم پس چرا او رفت؟ جواب داد چارهای نداشت من هم اگر مقاومت نمیکردم الان اینجا نبودم و آنها من را هم با خودشان میبردند. آنها دیدند جایی که دارم را محکم ساختهام، زیاد اصرار به رفتن نکردند و الان هفت ماه است اینجا زندگی میکنم.
دور و اطراف سرپناه احمد با خاک و نخالههای ساختمانی اطراف پوشانده شده است. سقفش را چند تکه چوب انداخته بود و روی آن را با تکههایی از پتو، موکت، بنرهای تبلیغاتی و هر آنچه بشود پوشانده بود. داخل سرپناه هم زیرانداز و مقداری خرت و پرت دیگر وجود داشت.
جوشکاری که زبالهگرد شد
منبع درآمد احمد از زبالهگردی و جمعآوری ضایعات است این را خودش میگوید. از او پرسیدم قبلاً شغلی نداشتی؟ که پاسخ میدهد جوشکار حرفهای اسکلت ساختمان بودم! با تعجب نگاهش میکنم و میگویم میدانی یک جوشکار حرفهای در ماه چند میلیون درآمد دارد. میگوید اگر در مشهد کار کند روزی ۴۰۰ هزار تومان و اگر برود بندر دوبرابر در روز مزد میگیرد که میشود ماهی حداقل ۲۰ میلیون تومان! با خودم چرتکه میاندازم که این حقوق سه ماه یک کارمند و البته خبرنگاران است چه کار پر درآمد خوبی.
از او میپرسم چرا به همان شغل قبلیات برنمیگردی؟ نگاهی میکند و میگوید: خیلی دوست دارم به کار قبلیام برگردم اما مگر کسی پیدا میشود به یک معتاد کار بدهد. درست است ما معتادها پول برای خرید مواد لازم داریم اما مثلاً اگر روزی ۲۰۰ هزار تومان درآمد داشته باشم، ۵۰ هزار تومان آن صرف مواد میشود با بقیهاش میتوانم زندگی خوبی داشته باشم. با این همه، مگر کسی پیدا میشود به یک معتاد کار بدهد؟
چشم انتظار یک خیر
به احمد میگویم چرا ترک نمیکنی؟ جواب میدهد برای ترک باید به یک مرکز خصوصی ترک اعتیاد بروم تا بتوانم کلاً کنار بگذارم که هزینه دارد و من توان پرداخت ندارم. باور کنید از شرایط فعلیام خسته شدم و خیلی دوست دارم جایی، شخصی یا یک نفر خیر پیدا شود و این هزینه را بدهد تا من هم بتوانم از دام اعتیاد رها شوم.
از احمد اجازه میگیرم تا صحبتهایش و شرایط زندگیاش را در روزنامه منتشر کنم و قول میگیرم اگر کسی پیدا شد و خواست برای ترک اعتیادش کمک کند، او حرف و قولش یادش نرود و همکاری کند. احمد با لبخندی تلخ این جمله را میگوید که شما کمک کن و دعا کن خیری پیدا شود برای ترک اعتیاد کمکم کند، من هم تا عمر دارم دعایش خواهم کرد.
نظر شما