«آنگلا مرکل» سرانجام پس از ۱۶ سال، ردای صدراعظمی آلمان را از تن بهدر و این منصب را به «اولاف شولتز» واگذار کرد تا با پایان عصر مرکل دورهای جدید در تاریخ این کشور مهم اروپایی آغاز شود. حال این پرسش مطرح میشود در دوره جدید شاهد چه نوع مواجههای میان برلین با موضوعات مهم بینالمللی خواهیم بود؟ به عبارت دیگر آلمان پسامرکل به چه سمت و سویی خواهد رفت؟
اینکه پس از رفتن مرکل که در جامعه آلمانی از محبوبیت بالایی هم برخوردار بود سرزمین ژرمنها دستخوش اتفاقات تازهای بهویژه در رویکرد داخلی باشد امری طبیعی به نظر میرسد. بالاخره هر حزب و دولت جدیدی که روی کار میآید متناسب با نیازسنجیها و وعدههای انتخاباتی به رأیدهندگان بدهکار است، پس یکسری اولویتها را مدنظر قرارداده و به همان سو پیش میرود. با وجود این در جوامعی مانند آلمان ریلگذاری بهگونهای است که انتظار تغییر اساسی غیرکارشناسی دور از ذهن به نظر میرسد و تنها تغییراتی در اجرا رخ خواهد داد.
در حوزه سیاست خارجی هم همین رویه دنبال میشود. در سالیان اخیر دولتهای اروپایی و بهویژه آلمان و فرانسه در تنشهای بهوجود آمده میان آمریکا به عنوان متحد اصلی و روسیه که امکان حذف آن از معادلات قاره سبز وجود ندارد مانند یک وزنه تعادل تلاش کردند این تنشها را مدیریت و حل و فصل کنند. اگرچه شاهد بودیم اولاف شولتز در نخستین سخنانش پس از انتخاب به عنوان صدراعظم آلمان به روسیه در موضوع اوکراین تاخت، با وجود این نباید انتظار تغییر تند و محسوس در روابط میان ژرمنها و تزارها را کشید و روندهای قبلی ادامه خواهد داشت. وابستگی جدی آلمان به گاز و منابع انرژی روسیه بر کسی پوشیده نیست. اگر مرکل و دیگر مقامات آلمانی در دوره گذشته باوجود تحریمهای آمریکا طرفداری خود از ایجاد خط لوله نورداستریم۲ را اعلام کردند هم دقیقاً به دلیل همین وابستگی بود. اکنون نیز اگرچه صدراعظم جدید در پازل بزرگنمایی آمریکایی از خطر روسیه مجبور به موضعگیری ضد روسی شده ولی نوع تعاملات طوری است که بعید مینماید به سمت تغییرات محسوس در روابط طرفین برود. در حوزه اتحادیه اروپا هم امروز این احساس خطر از به قدرت رسیدن جریانهای راست افراطی در فرانسه بیشتر به گوش میرسد و همین مسئله میتواند همه چیز را تحت تأثیر قرار دهد. اتحادیه در عین موفقیت در بسیاری از مسائل، همواره با چالشهایی دست به گریبان است. بحث مهاجران، جداییطلبی و تقویت پوپولیستها از جمله این خطرات است. برلین ولی همواره سعی در مدیریت این مسائل داشته است. به نظر میرسد دولت جدید هم همین رویه را ادامه دهد. آلمان معتقد است اتحادیه ساختاری به نفع صلح و ثبات قاره سبز بوده و در نقشه کلان امنیت آلمان هم نقش مهمی ایفا میکند. با این دید انتظار میرود سرمایهگذاری آلمان بر تقویت قدرت اتحادیه همچنان پایدار باشد.
نظر شما