گزارشهایی که نشان میدهد استبداد قاجاری آنچنان وسعت و سنگینی داشت که دست به قلم بردن و نقد نوشتن دربارهاش، روحی شجاع و فکری بیباک میخواست؛ چون نقدکننده باید طعم زیر داغ و درفش رفتن و به چهار میخ کشیده شدن و در آخر، خفگی با طناب را به جان میخرید.
به همین دلیل است که باید نهضت مشروطه و تکاپوی مردم ایران با رهبری مراجع را برای کسب آزادی و در هم شکستن استبداد، یک نقطه عطف بسیار مهم در تاریخ ایران بدانیم. اندیشمندان و متفکران آن زمان در جامعه ایران، در کنار میهندوستی و علاقه به استقلال، مسئله جهان اسلام و پیوستگی با آن را جدی میشمردند و این رویکرد را راهی برای رهایی مسلمانان از چنگ استعمار میدانستند. در رواق امروز، میخواهم به اختصار درباره مردی حرف بزنم که ۳۸ سال تلاش مداوم او برای روشنگری و استعمارستیزی، میراثی ماندگار را در تاریخ ایران بر جا گذاشت؛ سیدجلالالدین مؤیدالاسلام، مدیر روزنامه مشهور «حبلالمتین» که در سال ۱۳۰۹ خورشیدی در کلکته هند وفات یافت.
معجزه دیدار با سیدجمالالدین اسدآبادی
سیدجلالالدین مؤیدالاسلام فرزند سیدمحمدرضا مجتهد کاشانی، در سال ۱۲۴۲ خورشیدی در شهر کاشان متولد شد. مقدمات را نزد پدرش فراگرفت و سپس برای تکمیل علوم دینی راهی حوزه علمیه اصفهان شد و پس از توقفی پنج ساله در آنجا، راه عتبات را پیش گرفت و در حوزه درس میرزای بزرگ شیرازی، صاحب فتوای تنباکو حضور یافت. مؤیدالاسلام در برگشت به ایران، در بندرعباس با سیدجمالالدین اسدآبادی دیدار کرد؛ دیداری که در فکر و زندگی او تأثیری عمیق گذاشت و موجب شد آنچه سالها به آن میاندیشید را جدی بگیرد؛ راز عقبماندگی مسلمانان و استیلای استعمار بر سرزمین ایران. در سال ۱۲۶۵ خورشیدی همراه با سیدجمال به تهران رفت و بعد، به دلایلی که معلوم نیست، راه عمان را پیش گرفت تا در این منطقه به فعالیت بپردازد. در این زمان، هنوز استعمار انگلیس در این منطقه نفوذ زیادی نداشت و مؤیدالاسلام با ارسال نامهای به دربار ایران، از شاه خواست که با رسیدگی به امور عمان، پرچم ایران و اسلام را در این منطقه برقرار نگه دارد. اما اوضاع حکومت قاجار خرابتر از این حرفها بود که بتواند کاری بکند. مؤیدالاسلام در پی ابتلا به بیماری، ناچار از عمان به بمبئی در هند رفت و از آنجا راهی کلکته در شرق این سرزمین شد. در همین شهر بود که مکاتبات دوباره را با سیدجمالالدین اسدآبادی و تنی چند از آزادیخواهان ایران آغاز کرد. آنها در نهایت به این نتیجه رسیدند که مسلمانان بیش از هر چیز به آگاهی نیاز دارند؛ به همین دلیل، مؤیدالاسلام به روزنامهنگاری و انتشار روزنامه رویآورد.
تولد حبلالمتین
روزنامهای که مؤیدالاسلام در کلکته منتشر کرد، «حبلالمتین» نامیده شد و نخستین شماره آن در ۲۸ آذر ۱۲۷۲ انتشار یافت. در ابتدای کار، این روزنامه تیراژ چندانی نداشت؛ اما مدتی نگذشت که شمارگان آن از ۳۰ هزار نسخه نیز فراتر رفت و این برای یک روزنامه در آن دوره، رقم بسیار بالایی بود. مؤیدالاسلام به صورت هفتگی حبلالمتین را منتشر میکرد و همیشه، یک نسخه از آن را برای علمای نجف میفرستاد. مقالات درج شده در این جریده، اولاً به موضوع اتحاد اسلام، ثانیاً به نقد اقدامهای روس و انگلیس در ایران و ثالثاً به ضرورت گسترش دانش و فرهنگ مطالعه و تحقیق در ایران و جهان اسلام و رابعاً به انعکاس فعالیتهای استقلالطلبانه در ایران مانند تأسیس شرکت اقتصادی اسلامیه توسط آیتالله آقانجفی اصفهانی اختصاص داشت. برخی مورخان تاریخ مشروطیت مانند مهدی ملکزاده، حبلالمتین را اساس شکلگیری تفکرات مشروطهخواهی در ایران میدانند. طولی نکشید که دربار مظفرالدینشاه به این روزنامه واکنش سخت نشان داد. در سالهای منتهی به نهضت مشروطیت، داشتن حبلالمتین جرم تلقی میشد؛ اما تقریباً هر که به آن علاقهمند بود، روزنامه را در اختیار داشت. مؤیدالاسلام مدت ۳۸ سال به طور مداوم به جز زمانهایی که انگلیسیها در هند مانع کار او میشدند، به انتشار حبلالمتین در ۲۴ صفحه و قطع وزیری ادامه داد.
رودررو با استعمار انگلیس
با این حال، فعالیتهای وی چنان که انتظار میرفت، تنها بر ایران و فارسیزبانان متمرکز نبود؛ طولی نکشید که او در چاپخانهاش دست به انتشار روزنامههایی به زبان اردو و انگلیسی زد و به سیاستهای استعماری بریتانیا در شبهقاره هند، به شدت تاخت. این دو روزنامه که «کلکته» و «مُلک و ملت» نام داشت، نقش بسیار مهمی در بیداری مردم هند به ویژه مسلمانان این کشور ایفا کرد و سبب بازداشت و آزار و اذیت مؤیدالاسلام شد؛ اما او مردی نبود که میدان را خالی کند. سیدجلالالدین در دهه پایانی عمر خود از بینایی محروم شد و دخترش با عنوان «مدیر ثانی» به انجام امور نشریات پدر مشغول بود. وی را مردی شوخطبع، سادهزیست، روشنضمیر و متدین توصیف کردهاند. مؤیدالاسلام سرانجام در ظهر روز ۱۹ آذر سال ۱۳۰۹ خورشیدی، در دفتر روزنامهاش دچار حمله قلبی شد و یک روز بعد، در ۲۰ آذرماه دار فانی را وداع گفت. او وصیت کرده بود پیکرش را به مشهد مقدس منتقل کنند و در حرم امام رضا(ع) به خاک بسپارند. به همین دلیل، جسد وی برای مدتی در یکی از مساجد کلکته به امانت گذاشته شد تا مقدمات انتقال آن به مشهد فراهم شود؛ مقدماتی که البته به دلیل سنگاندازی انگلیسیها، یک سال طول کشید. سرانجام پیکر او را در پاییز ۱۳۱۰ به مشهد آوردند و در ایوان عباسی صحن عتیق به خاک سپردند.
نظر شما