امشب برای همه ایرانیان یکی از خاطره انگیزترین شبهای سال است، از کودکی برایمان از این شب خاطرات شیرینی باقی مانده؛ از قصههای پررمز و راز مادربزرگ و نشستن زیر کرسی تا کاسه بلور انار و فال حافظ. اینها همچون سمبلهایی از این شب بلند و سرد در حافظه ما جا خوش کردهاند. هرچه زمان پیش رفت سبک و سیاق برگزاری این آیین سنتی هم تغییر کرد. گرچه جای فامیل و اقوام را گوشیهای موبایل گرفته اما هنوز هم جشن گرفتن بلندترین شب سال برای ما زنده و پایدار است. اما قصهها همچون موسیقی متن این شب خاطرهانگیزند. «شرمین نادری»، نویسنده و قصهگو برایمان از پیشینه قصه در ایران و تنوعش میگوید. او علاقه بسیاری به قصههای مناطق مختلف ایران دارد و حتی اگر روایتی چند خطی پیدا کند آن را تبدیل به قصهای شنیدنی و جذاب میکند. این روزها او مجموعه جذاب «گرامافون» که گنجینهای از قصههای عامیانه است را در فیدبو دارد که با صدای بهرام شاهمحمدلو یا همان آقای حکایتی هر هفته منتشر میشود. مشروح گفتوگوی ما با این هنرمند پیش روی شماست.
قبل از اینکه سراغ قصهها برویم کمی درباره پروژه «گرامافون» بگویید که چطور شکل گرفت؟
من سالها روی قصههای قدیمی و فولکلور کار کردم. این قصهها را از مناطق مختلف یافتم و با نقل جدیدی بازنویسی کردم و خواندم. تا اینکه با گروهی به نام «روستاتیش» آشنا شدم. این گروه صنایع دستی و محصولات قابل فروش روستاها را با کمترین سود میفروشند و سودش را در راه توسعه روستایی استفاده میکنند. در حین یکی از سفرها در روستایی واقع در خراسان شمالی، به بانویی برخوردم که عروسکهای آن منطقه را احیا کرده بود و مجموعهای از قصههای کرمانجی برای این عروسکها داشت. برای اینکه عروسکهای این خانم بیشتر شناخته شود و فروش برود، این قصهها را از کتابها و جستوجو در فضای مجازی پیدا کردم و دوباره روایتشان کردم. دوستانم در فیدیبو و آقای منصور ضابطیان این قصهها را شنیدند و پیشنهاد دادند آن را به صورت مجموعه جمع آوری کرده و تعدادشان را بیشتر کنم و کسی هم که مردم علاقمندند صدایش را بشنوند مانند آقای شاه محمدلو، این قصهها را بخواند.
آیا این قصههای قدیمی بازنویسی شدهاند؟
بله. البته نمیتوان گفت همه آنها بازنویسی شده اما تعدادی از آنها در حد یک پارگراف قصه بود که من آنها را ساختم. در واقع اینطور نبود که اصل همه این قصهها وجود داشته باشد، به ویژه تعداد قصههای جنوبی بسیار کم بود و ما مجبور بودیم از روی باورهای عامیانه و چند خطی که اهالی برای ما تعریف میکردند یک قصه بسازیم. در واقع قصهها وجود دارند و نقل میشوند و حالا من با یک روایت سادهتری آنها را ارائه کردم. البته آقای شاهمحمدلو هم به شکل تئاتری قصه علاقمند بود و تمایل داشت این قصهها با دیالوگ و موسیقی همراه باشد.
قصهها در طول زمان دچار تغییرات زیادی میشوند و برخی هم در تاریخ شفاهی از بین میروند، میتوان تخمین زد که چقدر قصه از گذشته باقی مانده است؟
بستگی به قصه و منطقه جغرافیاییاش دارد. قصههای آذری خیلی خوب نوشته شده یا مثلاً قصههای کرمانجی به دلیل اینکه هنوز توسط بخشیهای کرمانج خوانده می شوند باقی ماندهاند یا هنوز شعرِ قصههای دختر قوچانی وجود دارد و یا در نواحی زاگرس قصهها را خیلی خوب روایت میکنند، اما مناطقی در بلوچستان هست که خود بچههای بلوچ هم قصههای پدرانشان را نشنیدهاند. اما در مجموع حفظ قصهها به مردمان هر منطقه و صبر و حوصلهشان وابسته است و در مناطقی که هنوز مادربزرگها قصه میگویند این داستانها ماندنیترند.
قصههای قدیمی ایرانی بیشتر در چه حال و هوایی است؟
اغلب این قصهها اساطیری و داستانهای مرد جنگی است. اما قصه عاشقانه هم زیاد داریم. اغلب مردم قصههای عاشقانه را دوست دارند و با اینکه این قصهها غمانگیزند اما ماندگارترند.
شب یلدا بهانهای است برای قصه گویی؛ این سالها چقدر این سنت برپاست؟
به نظرم هنوز در شهرهای کوچک و روستاها پررنگ است. این روزها وقتی دور همدیگر جمع میشویم سرها همه در گوشی موبایل است، اما نسل جدیدی که خودشان پدر و مادر شدند بیشتر به دنبال ریشه و اصل قصه شب یلدا و نوروز هستند و آن را در فضای مجازی جستوجو میکنند و بیشتر از پدر و مادران ما روی نگه داشتن سنتها تاکید دارند. خوشبختانه در حال حاضر این پاسداری از سنتهایی مانند شب یلدا متداولتر است، شاید نه به آن شکل سنتی سابق اما با انجام کارهایی مانند گرفتن فال حافظ، انار خوردن و دور هم نشستن و ... هنوز آن را حفظ کردیم. ضمن اینکه لزومی ندارد همه پدر و مادرها قصهگو باشند، همین گوشی میتواند راهی باشد که بچهها چیزهای بیشتر و بهتری یاد بگیرند و این چرخه میتواند باعث حفظ شدن قصهها شود.
شما تعبیر جالبی دارید که «قصهها همان نخ ظریفی هستند که ما را به تجربه سالیان مردم روزگار دور متصل میکنند»، این اتصال چگونه اتفاق میافتد؟
گذشتگان ما اساطیر و قصهها را برای این آفریدند که تجربه خودشان را منتقل کنند. شاید در آن زمان نمیتوانستند خیلی مسائل را توضیح دهند و به همین خاطر قصهها به شکل رویایی و اساطیری آفریده شد. قطعاً ما اسبی مانند اسب کوراغلو که از دریا بیاید نداریم ولی آیا اسبی نداریم که از دریا گذشته باشد؟ به نظرم مهم تجربه زیستهای بوده که با این قصهها منتقل شده است. پدران ما راه به دست آوردن دلِ کوچکترها را با پروراندن آن قصه و روایت زیباتر زندگی فهمیده بودند و در حقیقت با وصف دنیایی خیالی زندگی ملال آور را زیباتر میکردند؛ این همان نخ ظریف است. قرار نیست به گذشته برگردیم بلکه ما از آن جلوتریم و در کنار همه سختیها اتفاقات خوبش را به یاد میآوریم و به دیگران هم یاد میدهیم. این همان نخ ظریفی است که ما را به چیزی که درست بوده متصل نگه میدارد.
امسال به عنوان داور در جشنواره قصهگویی حضور دارید؛ نظرتان راجع به این جشنواره و تاثیر آن در تداوم سنت قصه گویی چیست؟
جشنواره با همین هدف ایجاد شده و میخواهد سنت قصهگویی و قصهسازی زنده بماند. به نظرم کسانی که قصه را دوست دارند و آن را حفظ میکنند در منتقل کردن تجربیاتشان به آیندگان موفقترند و این اتفاقی است که جشنواره قصهگویی هم دلش میخواهد هم راستا با آن پیش برود. موضوع امسال درباره کرونا بود و قصههای خوبی به ویژه با زبان و گویش شهرهای مختلف به دست ما رسید و شرکتکنندگان از فرصت داشتن لهجه استفاده کرده و قصههایشان را بسیار خوب تعریف کردند.
به عنوان کسی که با دنیای قصهها مأنوس است، چه قصهای را پیشنهاد میدهید که مردم در شب یلدا بخوانند یا گوش دهند؟
ما قصههای زیادی در فضای مجازی داریم که میتوان به آنها گوش کرد. به نظرم اگر کسی تنها باشد میتواند از فیدیبو یا شبکههای اجتماعی قصه گوش بدهد، اما وقتی دور هم هستیم بهتر است از وجود یکدیگر استفاده کنیم. شب یلدا یعنی بلندترین و سیاه ترین شب سال قرار است فقط به جادوی قصه و خنده ما از بین برود و آنچه مبارک است همین دور هم بودنهاست.
خودتان اگر بخواهید در شب یلدا قصه گوش بدهید انتخابتان چیست؟
من قصههای شادتر را انتخاب میکنم و ترجیح میدهم شب یلدا قصهای گوش کنم که انتهایش شیرین باشد و امیدوار شوم.
انتهای پیام/
نظر شما