تحولات منطقه

امروز تولد مجید قیصری است. به تناسب این روز با این نویسنده درباره جدیدترین اثرش به گفت‌وگو نشستیم.

ادای دین «شیر نشو» به هنر تعزیه‌خوانی
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

جدیدترین رمان مجید قیصری به نام «شیر نشو» چندی پیش توسط انتشارات کتابستان معرفت در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت. قیصری یکی از نویسندگان پرمخاطب معاصر است. او  آثاری را خلق کرده که مخاطبان بسیار یافته‌اند. قیصری در رمان «شیر نشو» با استفاده از یکی از نمادهای فرهنگ عاشورایی قصه‌ای پرکشش خلق کرده است. اهالی روستای رهشا چند روز مانده به محرم، خیمه معروف عزاداریشان در آتش‌سوزی از بین می‌رود؛ این اتفاقی غیرمنتظره است اما آن‌ها می‌خواهند هرطور شده امسال هم مراسم تعزیه‌خوانی روز عاشورا را برگزار کنند. در این میان قهرمان داستان، جمشید هم بار مفقودی و نبودن پدر را به دوش می‌کشد و هم باید از پس وظیفه‌ای که به او محول شده بربیاید؛ وظیفه‌ای که تا پیش از این، پدربزرگ و پدرش آن را انجام داده‌اند؛ شیر شدن!

چه شد «شیر نشو» نوشته شد؟

از اوایل دهه ۹۰ به ایده «شیر نشو» رسیدم. آن دوران تلگرام تازه فراگیر شده بود و من در یکی از کانال‌ها یادداشتی خواندم که داستان مردی را در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی روایت می‌کرد. آن مرد در تعزیه فعالیت داشت و روزی که لباس شیر پوشیده بود سگ‌ها دنبالش کرده بودند. این تصویر بسیار زیبایی به نظرم رسید که مردی از دل شیر بیرون می‌آمد. ایده رمان از آنجا آمد. جایگاه شیر هم در فرهنگ ما مشخص است.

می‌خواستم تعزیه هم به عنوان یک هنر نمایشی در اثرم باشد. من عجله‌ای برای نوشتن داستان و گذاشتن این‌ها در کنار هم نداشتم و بیشتر تمایل داشتم یک داستان ماندگار بنویسم.

 چیدن همه این‌ها کنار هم زمان برد، چون برای این پازل‌های ذهنی نه شخصیتی داشتم و نه مکان و زمانی. آنچه در متن اتفاق افتاده به مرور و در بازنویسی‌ها شکل گرفته است. قبلاً هم گفته‌ام رمان هنری ترکیبی است که می‌تواند چندین هنر را به‌دور خود جمع کند. نویسنده باید بتواند از درون مفاهیم مختلف به اشتراکی برسد، برای همین به مرور به فضای دماوند رسیدم یا به مرور شخصیت جمشید برایم جا افتاد.

 تا آنجا که می‌دانم برای نخستین بار در داستان‌هایتان شخصیت اصلی را نوجوان انتخاب کردید؛ چطور به این انتخاب رسیدید؟

  بله برای نخستین بار بود تا بتوانم به‌راحتی از خیلی چیزها حرف بزنم. اگر شخصیت داستان من یک آدم جاافتاده یا مسن بود، تعزیه را دیده بود و تجربه داشت و من چیزی برای گفتن در داستان نداشتم. به‌هرحال همه این‌ها کنار هم جمع و ملات آماده شد تا جهانی مختص به تعزیه در این کتاب شکل بگیرد.

 زمان داستان را به دهه ۶۰ بردید تا به فضا و دغدغه ذهنیتان نزدیک شوید؟

 بله زمان داستان را به دهه ۶۰ و اواسط جنگ بردم و این کمک کرد به فضایی که می‌شناختم نزدیک شوم و از دل آن، حرف‌هایی را که دغدغه همیشگی خود من است درباره ادبیات جنگ بزنم. این صورت کلی کتاب است.

دو دوست از نقطه‌ای شروع می‌کنند و ته داستان سرنوشت هر دو معلوم می‌شود. من در داستان‌های گذشته‌ام به دفعات شخصیت‌هایی مثل داریوش خلق کرده‌ام که به جبهه می‌روند و سیر و سلوکشان را طی می‌کنند اما برای نخستین بار بود شخصیت اصلی داستان من فردی است که در هنگامه جنگ، بدون رفتن به جبهه به جدال با درون خود برمی‌خیزد. جمشید نتیجه جدال با خود است؛ اینکه چگونه آدم بتواند از پس ترس‌ها و منکرهایی که مدام به نوجوان‌ها در مورد آن‌ها گوشزد می‌کنیم بربیاید. نوجوانی وارد برزخی می‌شود اما سربلند بیرون می‌آید و با پیروزی در جدال‌هایش، تبدیل به مرد کاملی می‌شود.

 از طرفی دوست داشتم روند رشد و بلوغ فکری یک نوجوان را نشان دهم که البته ختم به امید و پیروزی شود. چون پس از «گورسفید» خیلی‌ها به من گفتند کتابی تلخ نوشته‌ام که ته داستان هم ناامیدانه است. پس از این تجربه می‌خواستم اثری بنویسم که در آن بتوانم نور امید را بهتر نشان دهم، به همین خاطر پایان «شیر نشو» بسیار برایم اهمیت داشت.

خب می‌رسیم به هنر تعزیه که این رمان نوعی ادای دین شما به این هنر است. دلبستگی شما به هنر تعزیه از کجا آمده است؟

 تعزیه مثل بسیاری از هنرهای دیگر مورد بی‌توجهی و بی‌مهری قرار گرفته است. الان اگر بخواهیم تعزیه ببینیم باید به روستاها یا جایی دورافتاده برویم.

سرگذشت بعضی از تعزیه‌گردان‌ها را که می‌خواندم ناراحت می‌شدم. تعزیه‌گردان‌ها پس از این همه زحمت برای برگزاری یک تعزیه، مثل فراهم‌کردن لباس یا مکان اجرا واقعاً مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند. در حالی که تعزیه به اندازه شعر، نشان هویت ما را دارد. اگر بخواهیم به یک هنر نمایشی افتخار کنیم که مهر فرهنگ ملی و هویت ما بر آن خورده باشد، آن هنر تعزیه است؛ هنری نزدیک به ما و مال ما و همه این بی مهری‌ها شاید به خاطر همین باشد.

 بله، من خواستم در این اثرم به هنر تعزیه ادای دین کرده و به آن دوباره به عنوان یک هنر اصیل ایرانی نگاه کنم، چون ما در حال فراموشی داشته‌هایمان هستیم و وظیفه ادبیات همین است که به خواننده تذکر بدهد.

اگر ملتی بر داشته‌هایش تمرکز نکند و به آن نپردازد و برای حفظ آن‌ها برنامه‌ای نداشته باشد با گذشت زمان از داشته‌هایش تهی می‌شود.

دوست دارم مخاطب پس از خواندن این کتاب با دید دیگری به تعزیه نگاه کند و به این هنر احترام بگذارد. در کل، نوشتن «شیر نشو» برای من عطر و بوی دیگری داشت.

 در حوزه تعزیه مطالعات خاصی داشتید؟

 بله، سعی کردم متون تعزیه را پیدا کنم و بخوانم. یادم می‌آید زمان نوشتن این کتاب و در مرحله بازنویسی متوجه شدم روستایی سمت تفرش به تعزیه ارادت دارند، یعنی هنر تعزیه بر زندگی مردم تأثیر گذاشته و با روح و جان مردم گره خورده است. اهالی این روستا حتی در زندگی روزمره هم انگار تعزیه اجرا می‌کنند و با زبان شعر با هم صحبت می‌کنند. این مسئله روی من خیلی تأثیر گذاشت و دوست داشتم آن روستا را از نزدیک ببینم که مسئله کرونا پیش آمد و این اتفاق نیفتاد. شاید اگر به این روستا می‌رفتم کتاب سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد اما من کتاب را بر همین بستر روایت کردم. تعزیه با گوشت و پوست اهالی روستایی که من در کتابم خلق کردم، عجین شده است.

 به عنوان پرسش پایانی نظرتان درباره طرح جلد کتاب چیست؟ واقعاً با این محتوا باید روی طرح جلد بیشتر کار می‌شد.

 بله درزمینه طرح جلد انتقادهایی مطرح شده که شاید در چاپ‌های بعدی این مسئله توسط ناشر اصلاح شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.