تحولات منطقه

شاید اگر روزگاری قرار بر این باشد که تمامی رازهای نانوشته این سرزمین را در دفتری گرد آوردند برای نگارش آنها نیاز به صدها و بلکه هزاران دفتر باشد.

پادشاهان بیان بر سریر قدرت
زمان مطالعه: ۲۶ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، یکی از رازهای سر به مهر سرزمین کهنسال ایران قدرت یابی شاخه ‌ای از جریان منحرف بابیه در ایران معاصر است که به ازلیان مشهور شدند. با سید مقداد نبوی رضوی و آثارش به هنگام تحصیل در مقطع کارشناسی علوم سیاسی در دانشگاه خوارزمی تهران آشنا شدم.

دغدغه و نگاه متفاوت وی به مقوله ظهور تفکر منحرف و وابسته بابیگری قلب و روحم را نوازش داد و مرا برای پژوهش بیشتر در خصوص این جریان برآمده به دست طمع استعمارگران بیشتر تهیج نمود. در خصوص ابراهیم حکیمی و اقدامات و اعمال او بسیار گفته و نوشته‌اند.

اما ما در اینجا به دنبال واکاوی بعد جدیدی از زندگی این شخصیت فرهنگی و سیاسی دیرپا در ایران معاصر هستیم. ابراهیم حکیم الملک(حکیمی) در دوران سلطنت پهلوی دوم سه بار به نخست وزیری رسید که یکی از عمده ترین اقداماتش در این سه دوره نخست وزیری دیدار مخفیانه با سر ریدر بولارد و اعضای وزارت خارجه انگلستان در خصوص بحران آذربایجان بود. به روایت اسناد تاریخی دیدار فوق ایران را به سمت شکایت از اتحاد جماهیر شوروی سوق داد و باعث شد تا اولین پرونده دوران موسوم به جنگ سرد در جبهه ایران باز شود و متعاقب آن ایران برای سالهای آتی به اردوگاه غرب نزدیک و نزدیک‌تر شود. دکتر عباس میلانی در مقاله‌ای که در خصوص زندگی ابراهیم حکیمی در دانشنامه ایرانیکا به رشته تحریر درآورده می‌گوید ابراهیم حکیمی ۸ بار به سمت وزارت علوم اوقاف و صنایع برگزیده شده است.

وی همچنین سمتهایی همچون وزارت مالیه، وزارت دبار و وزیر مشاور را در کابینه‌های گوناگون بر عهده داشته است. عضویت تقریباً محرز شده حکیمی و مقام بالای وی در اولین لژ فراماسونری ایران یعنی«لژ بیداری ایرانیان» و نقش مؤثر وی در دو دوره تاریخی اوج گیری نهضت مشروطه ایران و عضویت وی در حزب تجدد به هنگام قدرت گیری رضا شاه پهلوی اهمیت بررسی این شخصیت سیاسی را به منظور تکمیل پازل تاریخ معاصر ایران دو چندان می‌کند. با وجود این که می‌توان حکیم الملک را مرد سیاست دانست اما وقتی به اوراق زندگینامه وی نگاه کنیم درخواهیم یافت.

این وزیر مرموز و پرنفوذ عصر پهلوی بیش از این که مرد سیاست باشد مرد فرهنگ و ادب است و در حوزه فرهنگی اقدامات مؤثری همچون تأسیس و ایجاد دارالمعلمین و پایه گذاری نخستین بورسیه تحصیلی خارج از کشور برای دانشجویان ایرانی را به سرانجام رسانده است. اقداماتی که شاید در نظر برخی از صاحبنظران بتوان آن را شروعی برای پدیده مهاجرت نخبگان به خارج از کشور و وابستگی فرهنگی ایران به حساب آورد. چه این دیدگاه را بپذیریم و چه آن را رد کنیم در این نکته نمی‌توان تردید کرد که حکیم الملک بر اساس اسناد و آثار منتشر شده از دوره قاجار و پهلوی به حمایت از سیاست انگلستان شهره است. اسماعیل رائین در جلد سوم کتاب فراموشخانه و فراماسونری خود از یادداشتهای حکیم الملک و لیستی که وی از اعضای لژ بیداری ایران ارائه می‌دهد سود جسته و این مسئله شخصیت این سیاستمدار کارکشته را برای هر اهل تحقیقی پیچیده می‌کند.

وصلت وی با دختر عمویش منجر به انحصار ثروت و قدرت در خانواده او و داخل شدن هر چه بیشتر حکیم الملک در جرگه هزار فامیل یا همان طبقه آریستوکراتیک حاکمیت در عصر قاجار و پهلوی شد. میزان تسلط ازلیان بر فرایند رویدادهای سیاسی در بزنگاههای تاریخ ایران به جایی رسیده که نخست وزیری امثال حکیمی و قبضه قدرت سیاسی توسط امثال وی را می‌توان «عصر تکیه زدن پادشاهان بیان بر سریر قدرت» نامید برای دستیابی به نگرشی عمیق‌تر نسبت به شخصیت تاریخی و سیاسی حکیمی در خصوص وی با سید مقداد نبوی رضوی اندیشمند و تاریخ نگار معاصر جریان ازلیه به گفتگو نشستیم تا به پرونده این شخصت پرنفوذ، باسابقه و البته مرموز ایران معاصر نگاهی تازه داشته باشیم.

ناگفته پیدا است که نگارنده به هیچ عنوان مدعی صحت بی کم و کاست مندرجات نگاشته شده در این سطور نیست و از پژوهشگران، اندیشمندان و صاحب قلمان در جهت تکمیل دانسته‌های خویش یاری می‌جوید.

اگر بخواهیم از منظر تاریخ به پرونده سیاسی-فرهنگی حکیم الملک بنگریم خواهیم دانست که وی جزء بحث برانگیزترین رجال سیاسی و دیوانسالار در عصر پهلوی و قاجار است. من پیشنهاد می‌کنم ابتدا به سراغ پیشینه خانوادگی وی برویم تا ببینیم ریشه و تبار خانوادگی ابراهیم حکیمی به کجا باز می‌گردد تا بعد به کارنامه سیاسی وی نیز بپردازیم. در این خصوص اقوال متفاوت است. برخی می گویند او ممکن است که ریشه و تبار یهودی داشته باشد و نگاههای متفاوتی وجود دارد. نظر شما در این خصوی چیست؟

میرزا ابراهیم خان حکیم الملک فرزند میرزا ابوالحسن خان حکیم باشی است. اما مهمتر از پدرش عموی وی میرزا محمود خان حکیم الملک است که از رجال دوره مظفری و طبیب مخصوص مظفرالدین شاه قاجار محسوب می‌شود وی رقیب میرزا علی اصغر خان امین السلطان به حساب می‌آید و حتی برخی از منابع مرگ وی را مشکوک می‌دانند و آن را به پای میرزا علی اصغر خان امین السلطان می‌نویسند. من راجع به درست یا غلط بودن آن قضاوتی ندارم و صرفاً آن را نقل می‌کنم و نظری در این زمینه ندارم.

ابراهیم حکیمی راه عمو و پدرش را ادامه می‌دهد و در پاریس درس طبابت می‌خواند. وی در دربار مظفرالدین شاه قاجار طبابت می‌نمود و به خاطر یک تشخیص اشتباه در فرایند درمان شاه مطرود می‌شود. در خصوص این که چه کسی عامل طرد وی بوده اطلاعی ندارم ولی خوب طبیعی است که طرد کاملی در کار نبوده است ابراهیم حکیمی با اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده نیز که من آن را یک انجمن بابی می‌دانم در ارتباط است.

دکتر عباس میلانی در مقاله مدخل ابراهیم حکیمی در دانشنامه ایرانیکا این نکته را مطرح می‌کند که تبار خانواده حکیمی به یکی از اطبای دربار صفویه به نام میرزا محمد داوود خان باز می‌گردد. که در دربار شاه عباس دوم صفوی منصب طبابت را عهده داد بوده. سؤال من این است که آیا با اتکا به این منبع می‌توان این فرضیه را مطرح کرد که ریشه و تبار خاندان حکیم الملک به نوعی به دوران قبل از قاجاریه باز می‌گردد؟

بله، البته اصل فعالیت وی در دوره قاجار است و دوره شکفتگی وی دوران پهلوی است.

ما در دوران مشروطه شاهد شکل گیری مجمعی به نام انجمن ملی هستیم که شخصیتهایی مانند میرزا نصرالله ملک التکلمین و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل که بابی ازلی بودند در این انجمن عضویت داشته‌اند. لطفاً کمی در مورد ارتباط ابراهیم حکیمی با این محفل سری و نسبت وی با تشکیلات ازلیها در آن دوران توضیح دهید آیا ازلی بودن وی ریشه در خانواده او دارد یا یک امر شخصی و مربوط به خود حکیم الملک است مدرک شما در خصوص ازلی بودن این دولتمرد دوران پهلوی چیست؟

من در خانواده وی ردپای ازلی گری نیافتم. البته اگر اشتباه نکنم کسانی مانند میرزا یحیی دولت آبادی و جناح وی به حکیم الملک نظر مثبت داشتند. زیرا مخالف اتابک اعظم امین السلطان بودند. و به نظرم میرزا یحیی دولت آبادی در کتاب حیات یحیی از حکیم الملک با لحنی جانبدارانه سخن می‌گوید. ولی این فقط قرینه‌ای است که در حد خودش ذهن را مشغول می‌کند. این انجمن ملی که شما می فرمایید احتمالاً باید همان انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده باشد چون تنها منبع دست اولی که این انجمن را خوب توضیح داده است کتاب تاریخ مشروطیت ملک زاده است. چرا که پدر و پدر همسر نویسنده یعنی میرزا نصرالله خان ملک المتکلمین و میرزا سیلمان خان میکده از اعضای اصلی این انجمن بودند و محل جلسات این محفل هم متعلق به پدر همسر نویسنده است. به علاوه نویسنده برخی از اعضای اصلی این محفل از جمله میرزا یحیی دولت آبادی را از نزدیک دیده است. در یک منبع دست دوم از این مجمع با عنوان انجمن ملی یاد شده است.

می دانید اسم آن منبع چیست؟

کتابی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی سالها پیش آن را چاپ کرده است که الان نام آن را در خاطر ندارم. در انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده که من به اعتبار محل برگزاری آن این نام را بر این محفل سری نهاده‌ام. حدود ۵۶ نفر هستند که من با قرائن مختلفی اینها را بابی می‌دانم بدون این که بگویم آنها بابی هستند.

مثلاً چه کسانی لطفاً اسم تعدادی از آنها را برای ما بگویید؟

ببینید من در فصل سوم کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» اسامی این ۵۶ نفر را آورده‌ام ما از برخی از این افراد سند مکتوب داریم.

در مورد آقای حکیمی چطور چون همان طور که می‌دانید. این که ما از روی یکسری شواهد یا قرائن حرفی را راجع به یک شخص بزنیم درجه اعتبار آن بسیار کمتر از آن است که ما در خصوص همان شخص سند مکتوبی داشته باشیم.

ما در خصوص برخی از اینها سند داریم و دستخط‌های اینها موجود است که مطالب بابی را نگاشته‌اند. مثلاً نامه‌های صبح ازل به حاج میرزا یحیی دولت آبادی موجود است یا شیخ مهدی شریف کاشانی که رئیس این انجمن بوده کتاب تاریخ جعفری را به رشته تحریر درآورده است و من این کتاب را چاپ کرده‌ام. این شخص از بابی بودن پدر خود سخن گفته و شرح مسافرت خود به قبرس و دیدارش با صبح ازل را نگاشته است و رونوشت بسیاری از نامه‌های صبح ازل به خود را آورده است. از حاج میرزا علی محمد دولت آبادی اطلاعات دست اولی داریم که به بابی بودن وی دلالت دارد. از معین نظام که خواهر زاده صبح ازل است دستخط بابی داریم که شرح داده که کدام یک از اقوامش بابی و کدام بهائی هستند. چون معین نظام هم خواهر زاده میرزا حسینعلی نوری و هم خواهرزاده میرزا یحیی صبح ازل است. اینها سند است.

در مورد برخی دیگر نقلهایی از مسلمانان، بهائیان و ازلیان موجود است که اینها ازلی بودند. کسانی مانند فریدون آدمیت و یا ادوارد براون این افراد را ازلی دانسته اند. طبیعی است که سخنان گفته شده در خصوص این افراد در تراز سند نیست.  در اسناد موجود از میرزا ابراهیم حکیم الملک به عنوان یکی از اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده یاد نشده است. دکتر مهدی ملک زاده مصوبات این انجمن را گفته است. یکی از مصوبات این انجمن در تحلیل ما نقش کلیدی دارد. من در تاریخ مکتوم یک اشاره کلی به آن کرده ام ولی در اندیشه اصلاح دین آن را دقیق‌تر آورده‌ام. سید جمال الدین واعظ می‌گوید:« چون همه ما تحت تعقیب حکومت هستیم و به صورت مخفیانه در اینجا جمع شده‌ایم که به هدف والای خود بپردازیم از دوستان درخواست می‌کنم که در مجالس مذهبی غیر اسلامی شرکت نکنند تا بهانه به دست حکومت ندهند.» این جمله بسیار مهم است مذاهب و ادیان غیر اسلامی در ایران آن زمان یهودی‌ها، زردشتی‌ها مسیحیها،  بابییان و بهائیان بودند.

برای سه اقلیت یهودی، مسیحی و زردشتی هیچ مشکلی وجود نداشت؟

بله برای سه دین یهودی، مسیحی و زردشتی مشکلی وجود نداشته است. اگر هم مشکلی پیش می‌آمده از جانب حکومت نبوده است. در این مجمع که ازلیهای متعصبی مانند میرزا یحیی دولت آبادی ـ که به شدت ضد بهائی هستند ـ حضور دارند بهائیان رفت آمد نمی‌کنند مضاف بر این که بهائیان به دستور میرزا حسینعلی نوری(بهاء الله) با حکومت قاجار به صورت مسالمت آمیز برخورد می‌کردند و نمی‌خواستند در سیاست دخالت کنند. و واقعاً هم بهائیان در برپایی انقلاب مشروطه دخالتی نداشتند.

یعنی نگاه شما این است؟

در خصوص دوره مشروطه بله

در این خصوص چه دلیلی دارید؟

هیچ مدرکی در این خصوص نداریم. ممکن است بهائیانی به صورت منفرد وارد مشروطه شده باشند اما تشکل بهائی نداریم. اگر هم باشد، من مطلع نیستم. لذا این حرف به ازلی ها باز می‌گردد و چون به صورت کلی می‌گوید:« برادران، ما مخفی و همه تحت تعقیب حکومت هستیم» و عبارت مجالس مذهبی که بهانه به دست حکومت ندهد. نتیجه این می شود که فضای انجمن فضای بابی بوده لذا  در این صورت اعتنای به این نقل قولها بالاتر می‌رود نمی‌گویم یقینی است بلکه اعتبار آنها بالاتر می‌رود. اسنادی بابی از تعداد زیادی از اعضای این انجمن در دست است و اوراقی بابی از اینها موجود است. حکیم الملک با اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده ارتباط بسیار نزدیکی دارد در حدی که با هم جلسات خصوصی دارند.

به عنوان مثال با چه کسانی نزدیکی بیشتری دارد؟

افرادی مانند یحیی دولت آبادی، ملک المتکلمین، میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل، سید جمال واعظ و دهخدا که البته دهخدا هم عضو انجمن باغ میکده نبوده اما مثل حکیم الملک به آنها خیلی نزدیک است. حکیم الملک کار مهمی در دوران مشروطیت انجام داده است. اینها در کمیته انقلاب تصمیم می‌گیرند که محمد علی شاه باید کشته شود و حیدر خان عمواوغلی را به عنوان عامل اجرایی ترور انتخاب می‌کنند.

یعنی انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده یک کمیته انقلاب هم داشته است؟

بله البته دیگران هم عضو کمیته انقلاب هستند.

یعنی این کمیته شاخه نظامی انجمن ملی است؟

نه این گونه تعبیر نکنید. اعضای انجمن باغ میکده حضوری جدی در این کمیته دارند و به عبارتی درصد حضورشان از بقیه بیشتر است و اکثریت اعضای کمیته انقلاب از انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده هستند. مثلاً شما نگاه کنید در منابع مختلف گفته شده است که محمدعلی شاه تبعید ۸ نفر را می‌خواست. بعضاً اسمها متفاوت است ولی اکثراً شامل اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده هستند. این نشان می‌دهد  که اینها حضور جدی داشتند. به علاوه یک متن مهمی هست که قهرمان میرزا عین السلطنه در خاطرات خودش آورده این متن شامل فهرست مخالفان مشروطه و فهرست مشروطه خواهان می‌شود. فهرست مشروطه خواهان اکثراً شامل اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده می‌شود. پس معلوم است اینها نقش آفرین بودند که توجه عین السلطنه به آنها جلب شده است و به صورت جدی در عرصه مخالفت با محمدعلی شاه حضور داشتند. لذا از ۸ نفری که محمدعلی شاه قصد تبعید آنها را دارد ۶ نفر از اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده هستند. مثلاً عین السلطنه سالها پس از مشروطیت می‌گوید حاج میرزا یحیی دولت آبادی در هر آشوبی در تهران حضور داشت. درست است که تعداد اینها کم بود اما نخبه و اثر گذار بودند.

پس از تصمیم به ترور شاه بمب را آماده می‌کنند و در خانه‌ای که در خیابان چراغ برق رو به روی مسجد سراج الملک بوده به حیدرخان عمواوغلی می‌دهند. احتمالاً این خانه منزل حاج میرزا یحیی دولت آبادی است. و زمانی که محمدعلی شاه از خیابان اکباتان در گوشه جنوب و جنوب غربی میدان بهارستان از سمت کاخ ظل السلطان  که الان وزارت آموزش و پرورش است در حال عبور بوده بمب را می‌اندازند. چون محمد علی شاه احتمال هجمه می‌داده لذا در اتوموبیل سلطنتی نبوده بلکه در کالسکه عقبی نشسته بوده و به اصطلاح کلک زده بوده. اگر محمدعلی شاه آنجا بود یا به شدت مجروح  می‌شد یا از دنیا می‌رفت. این حمله بود که سرانجام محمد علی شاه را به هجوم به مجلس و از میان بردن مشروطیت برمی‌انگیزد. لذا می‌بینیم که حکیم الملک در جریان مشروطیت جزء تندروها است.

سند غیر مستقیم ما برای عضویت حکیم الملک در تشکیلات ازلیان چیست؟

حکیم الملک عضو انجمن باغ میکده نیست اما با اعضای انجمن باغ میکده در ارتباط است. سند آن هم ارتباط او با کمیته انقلاب است. این نکته در کتاب تاریخ مشروطه ملک زاده ذکر شده است. داستان تصمیم گیری برای کشتن محمدعلی شاه در کتاب ملک زاده آمده است این که محمد علی شاه  بعد از این حمله تصمیم گرفت به مجلس حمله کند در شرح حال رجال ایران نوشته مهدی بامداد ذکر شده است. علاوه بر این حکیم الملک فراماسونر و از اعضای اصلی لژ بیداری ایرانیان است. اولین لژ رسمی ایران که تحت سرپرستی لژ گراند اوریان پاریس اداره می‌شد. در یکی از عکسهایی که از اعضای هیئت مدیره سالانه این لژ وجود دارد و در کتاب فراموشخانه و فراماسونری رائین آمده ما تصویر حکیم الملک را می‌بینیم.

آقای اسماعیل رائین در جلد سوم کتاب فراموشخانه و فراماسونری ایران سندی را می‌آورد که شامل  اسامی اعضای لژ بیداری است. فکر می‌کنم اسماعیل رائین این فهرست را از یادداشتهای ابراهیم حکیمی استخراج کرده آیا این سند از لحاظ تاریخی دارای اعتبار است؟

بله اما مهم‌تر از آن مقاله ای است که حکیم الملک در مجله تهران مصور نگاشته است. به روایت اسماعیل رائین حکیم الملک در این مقاله می‌گوید من مؤسس فراماسونری در ایران هستم. اینجا ما ردپای ازلی‌ها را می‌بینیم البته این دلیل نمی‌شود. آنچه که در خصوص ازلی بودن حکیم الملک مورد توجه من است یک نقل شفاهی از شخصی است که الان سن بالایی دارد و در دوره جوانی درباره بابیان و بهائیان تحقیقاتی می‌کرده است حتی سنش به زمان رضا شاه می‌رسد و برخی ازلیان دوره مشروطه را دیده بوده و به خانواده دولت آبادی هم نزدیک بوده است. او از قول حسام الدین دولت آبادی که برادرزاده حاج میرزا یحیی دولت آبادی و ازلی بود به من گفته است که:«حکیم الملک ازلی بوده است.» دومین سند من مستندات موجود در کتاب «اقدامات خرید سجن اکبر» است. حبیب ثابت پاسال وقتی متوجه می‌شود که شوقی افندی در یکی از الواح خودش دستور داده که تمام اماکن منتسب به بهائیت باید خریداری شده و به تملک شوقی و تشکیلات بهائیت درآید تصمیم می‌گیرد از آمریکا که محل سکونتش بوده به تهران بیاید و زندان بهاء الله در تهران معروف به زندان انبار را بخرد. زندان مخوف تهران که در جنوب کاخ گلستان واقع بود. آن زندان الان وجود ندارد.

علت تلاش برای خرید سجن اکبر توسط ثابت پاسال چه بود؟

چون بهاء الله مدعی است که خداوند مرا در زندان به مقام من یظهره اللهی مبعوث کرد. لذا آنجا برای بهائیان قداست دارد. بعد از ترور نافرجام ناصرالدین شاه در سال ۱۲۶۸ش و دو سال بعد از اعدام باب بابیان در تهران مورد تعقیب قرار گرفتند و میرزا حسینعلی نوری را به زندان انداختند بعد سفیر روسیه و خانواده وی به کمکش آمدند و هدایای زیادی به صدراعظم وقت داده و او را آزاد کردند. میرزا حسینعلی نوری پس از آن تحت حمایت سفیر روسیه به عراق رفته و از ایران برای همیشه خارج شد. لذا ثابت پاسال برای خرید این زندان به تهران می‌آید و می‌بیند که این زمین تحت تملک بانک ملی است و الان جای آن اداره آگاهی و سبزه میدان تهران است.

در سبزه میدان فعلی کنار اداره آگاهی دو درخت کاج وجود دارد محل زندان انبار در اینجا بوده است. وقتی ثابت پاسال به آنجا می رود می بیند بانک ملی مشغول احداث ساختمانی در آنجا است. و یک هفته قبل با شرکتی قرارداد بسته که اینجا انبار بسازد. رئیس کل بانک ملی، هم مدرسه‌ای وی بوده ثابت پاسال با او صحبت می‌کند که من پول می‌دهم تا این قرارداد را فسخ کنی و این زمین را به من بدهی چون می‌خواهم در اینجا برجی تجاری بسازم که تهران را در خاورمیانه انگشت نما بکند. ابراهیم حکیم الملک که در این زمان جزء هیئت امنای بانک ملی بوده از این اقدام جلوگیری می‌کند و به این قضیه پاسخ منفی می‌دهد.

عجب!

حکیم الملک در دوران ابتدایی حکومت شاه ۳ بار نخست وزیر بوده و در این زمان یعنی سال ۱۳۳۳ش جزء هیئت امنای بانک ملی است. بهانه‌هایی می‌آورد مانند این که اگر در اینجا برج ساخته شود به کاخ گلستان مشرف می‌شود که درست نیست. بنابراین کار متوقف می‌شود. حبیب ثابت دوباره شروع می‌کند به کار کردن روی قضیه و با شاه صحبت می‌کند و شاه هم از در حمایت بیرون می‌آید اما، حکیم الملک دوباره کار را به هم می‌زند.

یعنی حکیم الملک کارشکنی می‌کند؟

بله یک کارشکنی اساسی که کار ثابت پاسال را متوقف می‌کند. کتاب« اقدامات خرید سجن اکبر» خاطرات ثابت پاسال از این جریان است. ثابت پاسال می‌گوید :«برایم سؤال پیش آمد که چرا حکیم الملک اینقدر بر ضد من کار می‌کند» دست آخر حبیب ثابت با اقدامات خود شخصی را پیدا می‌کند که از تاریخ بهائیت مطلع بوده است. فرد مذکور می ‌گوید حکیم الملک ازلی است و ۳۰ نفر از بزرگان ازلی‌ها در گذشته با یکدیگر هم‌پیمان شدند تا نگذراند بهائیان در ایران کاری انجام دهند. حکیم الملک می داند تو بهائی هستی و می‌خواهد هر طور شده جلوی تو را بگیرد. نکته مهم‌تر این که چاپ کتاب بیان فارسی در زمان نخست وزیری حکیم الملک انجام گرفت. و ابراهیم حکیمی به ازلی‌ها اجازه داد که این کتاب را چاپ کنند. ما اینجا سندی از محمد صادق ابراهیمی جانشین حاج میرزا یحیی دولت آبادی داریم. در دستخطی که از محمد صادق ابراهیمی باقی مانده او چگونگی چاپ کتاب بیان فارسی را شرح می‌دهد از این دستخط به دست می‌آید که کار چاپ کتاب بیان فارسی در پاییز ۱۳۲۶ش تمام شده است.

یعنی زمانی که آقای حکیم الملک نخست وزیر بوده؟

بله عکسی هم که مهدی بامداد دوست صمیمی حکیم الملک در کتاب خود از او آورده متعلق به سال ۱۳۲۶ش یعنی دوران نخست وزیری ابراهیم حکیمی است. بامداد در این دوران از ارکان کابینه حکیم الملک است. با کنار هم قرار دادن این اسناد و مدارک من حکیم الملک را ازلی می‌دانم.

در فحوای کلام خود فرمودید ازلیان کتاب بیان فارسی را در تهران به سال ۱۳۲۶ش در دوره نخست وزیری حکیم الملک در تهران چاپ کرده بودند درست است؟

در تهران کار کرده بودند و پس از کنار هم گذارن نسخه‌های گوناگون آن این کتاب را در اصفهان چاپ نمودند. نکته مهم این است که دستخط محمد صادق ابراهیمی می‌گوید صاحب این خط عبدالله فرادی است که در آن زمان ۲۰ سال دارد. عبدالله فرادی که ازلی بود و هویت خود را مخفی نگاه می‌داشت تا انتهای زندگی خود استاد انجمن خوشنویسان ایران بود و در دهه ۱۳۷۰ش از دنیا رفت.

یک اتفاق مهمی که در دوران نخست وزیری آقای حکیمی هم زمان با تحولات آذربایجان می‌افتد ملاقات مخفیانه وی با سر ریدر بولارد و تیمی از اعضای وزارت خارجه انگلستان بدون اطلاع و اجازه مجلس شورای ملی است که شرح آن در مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی هست. اسناد تاریخی هم ابراهیم حکیم الملک را یک سیاستمدار انگلوفیل می‌دانند تحلیل جناب عالی در این خصوص چیست آیا سرویس های اطلاعاتی خارجی به آقای حکیمی دستور داده‌اند که این ملاقات صورت بگیرد یا این که حکیمی به صورت شخصی با آقای بولارد دوستی داشته است از منظر شما اصل قضیه به چه صورت است اگر بخواهم از دیدگاه تاریخ نگارانه به قضیه نگاه کنم باید بگویم ملاقات حکیمی با بولارد باعث شکایت ایران از شوروی و در نهایت گرایش هر چه بیشتر ایران آن روز به سمت اردوگاه غرب و آمریکا شد من احساس می‌کنم این ملاقات به نوعی برنامه ریزی شده است نگاه شما به قضیه چیست؟

اگر حقیقتش را بخواهید من در این قسمت ملطالعاتی نداشتم ولی اگر بخواهیم در مورد دوره قاجار صحبت کنیم کارهای سیاسی که ازلیان انجام دادند مانند قتل ناصرالدین شاه که شما نظریه من در این خصوص را در تاریخ مکتوم دیده‌اید و یا انقلاب مشروطیت، تلاش برای به حکومت رساندن رضا شاه پهلوی، جنبش اتحاد اسلام و همکاری اینها با سیدجمال الدین اسد آبادی در از میان برداشتن ناصرالدین شاه قاجار همه در راستای منافع انگلستان است.

 آیا به نظر شما کارنامه سیاسی ازلیان مؤید این مطلب است؟

نه ببینید من الآن نمی‌گویم ازلی‌ها عامل انگلیسی‌ها بودند و هنوز مدارکی در این زمینه پیدا نکرده‌ام اما اهداف ایشان در مجموع در راستای اهداف انگلستان بوده است. اینها را بعدها باید به صورت مبسوط بحث کنم. با این حال، ازلیان برای خود اندیشه سیاسی مستقلی داشتند.

منظورتان از اندیشه سیاسی مستقل چیست؟

اینها به پادشاهان بیان معتقدند که در آینده خواهند آمد و ایران را بابی خواهند کرد. مثل صفویه که تشیع را در ایران رواج داد.

یعنی شما اینها را یک فرقه مستقل می‌دانید؟

بله ولی منافعشان هم مسیر با انگلیسیها بوده من هنوز آنها را ذاتاً عامل انگلستان نمی‌دانم و حتی فراماسونر شدن اینها را هم واقعی نمی‌دانم. چون اینها می‌خواستند به سلسله قاجار صدمه بزنند لذا در هر فعالیتی که به قاجاریه صدمه می‌زده وارد می‌شدند. نگاه من این است و این را ضروری نمی‌دانم که کسی آن را از من بپذیرد. اصل مسئله برای اینها اعتقادشان بوده لذا جمال زاده در مورد حاج میرزا یحیی دولت آبادی می‌گوید او بیشتر ازلی بود تا ایرانی. البته جمال زاده خودش متهم به ازلی بودن است و ازلیان او را از خودشان می‌دانستند. رابطه او با میرزا یحیی دولت آبادی خیلی هم خوب است و می گوید او بیشتر ازلی بود تا ایران دوست به نظر من این مسئله برایشان جدی‌تر بوده چون بشارتهای جدی دینی در این خصوص داشتند. آل قاجار را رجعت بنی امیه می دانستند و علمای شیعه را در زمان باب و بعد از وی رجعت علمای بنی امیه و بنی عباس می‌دانستند. باب دو بشارت مهم دارد که من در مقدمه تاریخ مکتوم به اینها پرداخته ام. از نگاه من این بشارتها خاستگاه اقدامات سیاسی ازلیان است.

آقای ابراهیم حکیمی به روایت دکتر عباس میلانی ۸ بار وزیر فرهنگ بوده است و در تأسیس دارالمعلمین تهران که بعدها به دانشگاه تربیت معلم تغییر نام یافت نقش اساسی داشته از پایه گذاران بورسیه تحصیلی به خارج هم بوده است. آیا می‌توان ابراهیم حکیمی را از پایه گذاران جریان فرار مغزها به خارج از کشور دانست؟

نه چرا باید این گونه فکر کنیم؟! ما که در آن زمان خودمان تکنولوژی و صنعت نداشتیم. بالاخره بایستی این تکنولوژی از طریقی وارد کشور می‌شد.

نگاه شما به کارنامه فرهنگی آقای حکیمی و به طور کلی ازلیان در ایران چیست؟

ممکن است دیدگاه مرا برخی نپذیرند. من فقط معتقدم اینها آیینشان برایشان مهم بوده است. رواج بابیگری بر اساس بشارتهای باب. لذا اگر وارد مدارس جدید شدند می‌خواستند به تدریج و به وسیله این مدارس این اندیشه بابی را تا جای ممکن و حتی نه کامل در بین دانش آموزان رواج دهند و به خاطر همین هم تکفیر می‌شدند. الان مثلاً اگر شما برخی آثار میرزا حسن رشدیه را نگاه کنید می‌بینید سخنانی دارد که وقتی یک عالم دینی آنها را می‌دید و نمی‌توانست آنها را بپذیرد و بر ضد آن موضع گیری می‌کرد. رویکردهای اصلاح دینی که من در کتاب «اندیشه‌ی اصلاح دین در ایران» آنها را مؤلفه‌های تبلیغ آیین باب در لباس مسلمانی می‌دانم. یا علمای تهران می‌گفتند مدارس جدید باشد اما حاج میرزا یحیی دولت آبادی نباشد. چون بابیه دوباره جان می‌گیرند. من اعتقادم این است. حالا اگر حکیم الملک در درون این اصل کلی من قرار بگیرد به نظرم بیشتر به دنبال منافع ازلیان بوده است البته نه به صورت مطلق.

یعنی شما انگلوفیل بودن ابراهیم حکیمی را به طور کامل رد نمی‌کنید و آن را می‌پذیرید؟

نه آن را رد نمی‌کنم و می‌پذیرم اما معتقدم منافع ازلیه برای وی اولویت داشته است حداقل در دوران قاجار ما شواهد زیادی در این خصوص داریم. و در دوره پهلوی می‌توان گفت ادامه همان دوره قاجار است با توجه به این که ازلیان در دوره پهلوی دیگر حضور چندانی ندارند. به خصوص در دوره پهلوی دوم حداقل در تهران این طور است. همه آنها هم از دنیا رفته‌اند و تبدیل به یکم جمع بسته غیر سیاسی شدند.

بعدها از دارالمعلمین تهران کسانی مانند علی محمد ورقا رئیس دانشکده جغرافیای دانشگاه تربیت معلم و آقای احسان یار شاطر که گویا در فراماسونری هم عضویت داشته است بیرون می‌آیند. می‌خواهم بدانم نگاه شما به نقش ازلیان و بهائیان در تأسیس دارالمعلمین تهران و تربیت نسلی از معلمان با فرهنگ غربی چیست؟

بهائیان در تأسیس دارالمعلمین دخالت نداشتند. منظور من برهه زمانی تأسیس دارالمعلمین است نه دوره محمدرضا شاه پهلوی بلکه منظورم زمان احمد شاه قاجار و تأسیس دارالمعلمین است حتی یک بهائی در هیئت مؤسسین دارالمعلمین وجود ندارد. اما از ازلیان میرزا ابوالحسن خان فروغی در هیئت مؤسسین حضور دارد من معتقدم اینها تربیت غربی را عاملی می‌دانستند که می‌توانند به وسیله آن تفکر سنتی دینی را کم رنگ کنند. تفکر غربی نسبت به یک جامعه متعصب دینی برای عرضه دیدگاههای آنها بهتر بوده است.

از نگاه من این قبیل جریانهای منحرف و فرق‌های ضاله معمولاً اقدامات و تحرکاتی از خود بروز می‌دهند که غالباً به نفع بیگانگان تمام می‌شود و این فرضیه را در بین مورخین ما تقویت می‌کند که بگویند اینها عامل سرویس‌های بیگانه هستند و به نظرم مورخین ما تا حد زیادی در این خصوص حق به جانب هم هستند. چون شواهد و قرائن مختلفی در این حوزه وجود دارد که نمی‌توان آن را انکار کرد. نظر شما چیست؟

من روی سه دوره نخست وزیری ابراهیم حکیمی مطالعه نداشتم ولی این طبیعی است که وقتی یک دولت استعماری می‌‎خواهد کشوری را مستعمره خود بکند یکی از بهترین عواملی که می‌تواند از آنها بهره ببرد عوامل و جریانهای ناراضی داخلی است یعنی کسانی که از مردم آن کشور هستند اما از حکومت موجود ناراضی‌اند. این یک مسئله جدی است. لذا حتی آقای دکتر سلیمان شاهوار که استاد دانشگاه حیفا است و مقاله‌ای با دو استاد دانشگاه صهیونیست دیگر دارد. به اینها اجازه داده شده که به سن پطرزبورگ بروند و مجموعه اسناد بابیان و بهائیان روسیه را ببینند که تا آن موقع دیده نشده بود.

در چه سالی این اتفاق افتاده؟

 ۲۰ سال پیش که حاصل کارشان دو جلد کتاب به زبان انگلیسی با عنوان« بهائیان ایران در ماوراء خزر و قفقاز» شده است. من در شماره ۱ مجله نقد کتاب ایران و اسلام مقاله‌ای مفصل در معرفی این کتاب نوشتم در آن کتاب دکتر شاهوار یهودی این تئوری را می‌پذیرد و روی بهائیان هم حساب باز می کند. در حقیقت این استاد دانشگاه یهودی این مسئله که سرویسهای جاسوسی بیگانه از برخی بهائیان حمایت کردند را مورد پذیرش قرار می‌دهد. اینها چون از حکومت قاجار ناراضی بودند، استعداد انجام کارهایی برای تضعیف آن را داشتند و با دشمنان آن حکومت همکاری می‌کردند تا آن را ضعیف کنند. همین را می‌توانیم در تحلیل ارتباط ازلیان با انگلیسیان داشته باشیم.

 لطفاً اجازه دهید نکاتی را خدمتتان عرض کنم. در خصوص نظریه‌های تاریخی شما دیدگاههای مختلفی وجود دارد ضمن این که برخی از محققین این حوزه معتقدند که مثلاً در حوزه مشروطه ما در تاریخ مکتوم بخشی را از تاریخ دوره مشروطه می‌بینیم که در برگیرنده نفوذ ازلیان است. کسی نمی‌تواند نفوذ این جریان را در تاریخ مشروطه رد کند همان طور که مرحوم شیخ شهید شیخ فضل الله نوری هم آن را مورد تأیید قرار داده است و از ایشان منقول است که «اینها مشتی طبیعی مشرب و بابی هستند.» ولی  این نکته را هم نباید فراموش کنیم که مشروطه با تمام نواقصی که داشت و تمام سوء استفاده هایی که از آن شد. با این وجود بخشی از مراجع شیعه آمدند و آثاری را در حمایت از مشروطه منتشر کردند. نمونه بارز این آثار کتاب «تنبیه الأمة» مرحوم نائینی است و آثاری از این دست، با این حساب یک طرف قضیه در نهضت مشروطه علمای شیعه هوادار این نهضت بودند. پس اگر ما با داشتن همچنین نگاهی بیاییم و قریب به اتفاق رجال عصر مشروطه را ازلی قلمداد کنیم آیا به نظرتان کار درستی است؟

من تاریخ مشروطه ننوشته‌ام بلکه نقش ازلیان در مشروطه را بررسی کرده‌ام. عنوان کتاب تاریخ مکتوم «نگاه به تکاپوهای فعالان ازلی در مخالفت با حکومت قاجار و تدارک انقلاب مشروطه» است. یعنی این کتاب کتابی متمرکز بر یک موضوع خاص است نه آن که تاریخی عام بر مشروطیت باشد. اگر تاریخ مشروطه را نوشته بودم و نگاهم این بود حق به جانب شما بود. بسیاری از رهبران مهم مشروطیت هم بودند که نه‌تنها ازلی نبودند که ضد بابی بودند مانند سید محمد طباطبایی. حتی سپهدار تنکابنی وقتی در خاطراتش از مرگ سید جعفر صدرالعلماء سخن گفته و شایعه ازلی بودنش را آورده، تعجب کرده است. البته به اعتقاد من، آن شایعه درست بود. خوب معلوم است که بابی نبوده و با آنها بد بوده است.

آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی اصلا نامه‌ای دارند که بابی‌ها نباید در مجلس باشند. آیا آخوند خراسانی بزرگ‌ترین پشتیبان مشروطیت نبود؟ من الآن مشغول نگارش اثری در مورد شیخ فضل الله نوری هستم لطفاً آن را هم مطالعه کنید. اصل آن نامه اکنون در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران است. عکس آن را در همین کتابم که مشغولش هستم آورده‌ام. وقتی نویسنده ای را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهید مجموعه آثار فکری او را مطالعه کنید. از نظر من ازلیان در انحراف مشروطیت دخالت داشتند و بحران‌ساز بودند و جامعه را به آشوب کشاندند. در نگاه من، کسی که در میان عالمان دینی این داستان را مورد توجه قرار داد و روی آن ایستاد شیخ فضل‌الله نوری و همراهانش بودند. من این حرف را در فصل سوم کتاب «اندیشه اصلاح دین» هم گفته‌ام.          

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ایراتی ۱۴:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۲/۰۳
    0 1
    عالی بود هرچه در باره بابیها و بهاییان نوشته شود کم است خلاصه در این روزگار ریا و دورویی سایتی پیدا کردم به واقع ایرانی و اسلامی ممنونم دیکران در خواب شما بیدار هستید یقین کنید دوستان شما هستیم هرچند کوچکیم اما پشتیبان واقعی شماهستیم
  • محمد زاده ۲۳:۴۰ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۷
    1 0
    گفته های بیان شده ملغمه ای از مطالب موثق و تاریخی درکنار حدسیات شخصی غیر قابل قبول و ارائه ضد و نقیض مفاهیم غیر مستند و ناصواب می‌باشد. اللهم عجل لولیک فرج