او فارغ از سالها مبارزه خستگیناپذیر مقابل رژیم ستمشاهی، پس از پیروزی انقلاب هم خدمات چشمگیری با نقشآفرینی سیاسی در استقرار و قوام نظام اسلامی در مشهد و اثرگذاری فرهنگی در قالب تشکیل «جامعه هیئتهای مذهبی شهرستان مشهد» به همراه چند تن از فعالان این حوزه داشت.
خسروی با وجود زخمهای دوران جنگ تحمیلی و جراحتهای دوران انقلاب، هنوز از پا ننشسته و تا امروز در قامت خادم کشیک ششم حرم مطهر رضوی در خدمت زائران علی بن موسی الرضا(ع) ایستاده است.
در ادامه گفت و گوی ما با او را بخوانید.
آشنایی شما با اصول اسلامی و سپس همراه شدنتان با جریان انقلاب از کجا آغاز شد؟
از کلاس سوم با کمک و راهنماییهای حجتالاسلام افتخاری از معلمان پایه سوم، مبانی اعتقادی و مذهبیام تقویت شد. تا ۱۵-۱۴ سالگی که با معرفی ایشان برای استفاده از منابر درس استادانی نظیر شیخ مجتبی قزوینی و شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد به مدرسه علمیه نواب رفتم. پس از مدتی، شهید هاشمینژاد در گفتوگویی، صحبتهایی درباره فلسفه و دلیل تحصیل در حوزه و هدف مبارزه با من داشتند که بیشتر از قبل مجذوب شخصیت و اندیشههای ایشان شدم. از آن به بعد، در انتشار اعلامیههای انقلابی که صادر میکردند، از من هم استفاده میکردند.
ماجرای دستگیری شما به چه تاریخی برمیگردد؟
ماجرا به مهرماه سال ۴۲ و سخنرانی پرشور حجتالاسلام شهید هاشمینژاد علیه نظام ستمشاهی بازمیگردد. آن شب همراه این شهید بزرگوار و جمع بسیاری از حاضران در مجلس توسط نیروهای ساواک دستگیر شدیم. ما را یک ماه در بدترین شرایط از نظر خواب و خوراک، در معرض سرما و گرما، بدون هیچ نوع احترامی نگه داشتند تا اینکه با فشار و نامهنگاری جمعی از علما، محکومیت اعدام شهید هاشمینژاد به ۶ ماه حبس کاهش پیدا کرد و شرایط دشوار بقیه دستگیرشدگان هم تغییر کرد.
به خاطر تداوم فعالیت مبارزاتی و انتشار اعلامیه، بار دیگر دستگیر و برای بازجویی به اداره اطلاعات «رکن دو ستاد ارتش» منتقل شدم. برای ترساندن من گفتند حکم اعدام برایم بریدهاند که من باور نکردم چون به خاطر کم بودن سنم نمیتوانستند من را دادگاهی کنند و مدرک و پروندهای از من دستشان نبود... سرانجام پس از چندین ساعت شکنجه، من را به سلول آیتالله طبسی در زندان وکیلآباد منتقل کردند. ایشان با دیدن اوضاع من و ماوقع ماجرا خیلی ناراحت شد و فریاد زد: رئیس زندان را صدا بزنید، من حقوق بشر را به این زندان میکشانم که ببینند چطور یک بچه را شکنجه و زندانی کردید؟! که بلافاصله رئیس زندان آمد و با حسابی که از شخصیت مرحوم طبسی(ره) میبردند، قول داد همان شب من را آزاد کنند. آخر شب، بست بالاخیابان رهایم کردند در حالی که دست و پاهایم از فرط شکنجه متورم بود.
دفعه سوم به چه دلیل تحت تعقیب نیروهای امنیتی رژیم پهلوی قرار گرفتید؟
یک روز از محل چاپ و تکثیر اعلامیهها در خیابان عنصری دستهای اعلامیه برداشتم تا پخش کنم که در مسیر خیابان امام رضا(ع) متوجه تعقیب یک پیکان سفیدرنگ شدم. به محض صدا زدنم، بسته را جلو مغازه پارچهفروشی انداختم و طوری با صاحب دکان مشغول صحبت شدم انگار از ماهیت این بسته خبر ندارم و آن را پیدا کردم.
اما نیروهای ساواک من را همراه بسته گرفتند و پس از کلی ضرب و شتم دستهجمعی داخل همان خودرو، به ساختمان ساواک در خیابان فلسطین منتقل کردند و تحت بازجویی و شکنجه قرار دادند تا اعتراف کنم. روز بعد وقتی دیدند اطلاعاتی از من درنمیآید برای انداختن رعب به دلم، من را از جلو اتاقهای شکنجه عبور دادند؛ از اتاق شلاق زدن تا برق دادن... در اتاق کشیدن ناخنها شکنجه کردنم را شروع کردند که از حال رفتم. پس از به هوش آمدن، یکی از همسایههای ما که پلیس راهنمایی و رانندگی بود و من را آنجا دید، وساطت کرد و پس از یک هفته حبس در زندان مرکزی وکیلآباد همراه زندانیان سیاسی دیگری همچون مرحوم عسکراولادی، آزاد شدم.
ماجرای مجروحیتتان در دوران انقلاب چیست؟
قرار بود همراه شهید محمد فرومندی چند جلد کتاب حضرت امام(ره) از جمله «ولایت فقیه، حکومت اسلامی» را برای شهید اندرزگو ببریم. کتابها را جاسازی کردیم و شبانه به سمت چهارراه خسروی راه افتادیم که به یک باره از پشت سر به ما فرمان ایست دادند. از یک کوچه قصد فرار داشتم که هدف گلوله قرار گرفتم... گلوله به کبدم اصابت کرد... هر طور بود فرار کردم... چند روز با همان وضعیت وخیم با گلوله در بدنم تحمل کردم و به خانواده هیچی نگفتم چون رفتن به بیمارستان به معنی دستگیری بود. پس از گذشت چند روز و وخامت شرایط جسمانیام، با توکل به خدا به بیمارستان امدادی رفتم و بحمدالله دکتر شیفت یکی از وابستگان مرحوم آیتالله طبسی از آب درآمد و پس از جراحی و تحمل ۵۰ روز دوران نقاهت، بهبود نسبی پیدا کردم.
به نظر خودتان چطور میشود یک نوجوان ۱۵ ساله این قدر از خودش استقامت و استواری نشان دهد؟
من سالها همجوار و همنشین بزرگان و شخصیتهایی همچون شهید هاشمینژاد، آیتالله واعظ و رهبر معظم انقلاب بودم. از گفتهها و خلقیات شهید هاشمینژاد به خصوص شهامتش درس گرفتم. از معرفت، شجاعت و مبارزات استادانی چون مرحوم طبسی آموختم. همه این رفتارها و گفتارها تا همین امروز برای خودم و فرزندانم الگوی عمل بوده است. معتقدم با معرفی اخلاص، ایثار و شجاعت این بزرگان به جوانان و آحاد جامعه زمینه الگو گرفتن از آنها و زنده نگه داشتن ارزشهای انقلاب و حفظ نظام اسلامی فراهم میشود.
نظر شما