جنگهایی که در خلال آنها، بخشهای وسیعی از مناطق شمال قفقاز، جایی که امروزه سه جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان قرار دارد، از سرزمین ما جدا شد و زیر حاکمیت تزار قرار گرفت. نه! اشتباه نکنید، قرار نیست درباره علل وقوع این جنگها صحبت کنیم؛ موضوع صحبت امروز ما در رواق، روایتی شاید ناشنیده از اتفاقاتی است که با محوریت حرم رضوی، در زمان وقوع دوره دوم جنگهای ایران و روسیه تزاری رخ داد؛ اتفاقاتی که هر چند با پایان تلخ این دوره از جنگها و انعقاد قرارداد ترکمانچای، در تاریخ کمرنگ شد و کمتر کسی از آنها سراغ گرفت، اما هیچ گاه از حافظه تاریخی مردم خراسان و به ویژه مشهدیها پاک نشد. لابد از خودتان میپرسید محل وقوع جنگها شمال غربی ایران بوده و خراسان در شمال شرقی قرار دارد و از جبهه نبرد، حدود ۲هزار کیلومتر دور بوده است؛ پس چه ارتباطی میتوان میان این رویداد و اتفاقاتی که در مشهدالرضا(ع) رخ داده است، پیدا کرد؟ اگر همراه ما باشید، متوجه این ارتباط خواهید شد.
ورود به جنگی نابرابر
شاید خیلیها این موضوع را ندانند که مجموعه جنگهای ایران و روسیه تزاری در دوره فتحعلیشاه قاجار بین سالهای ۱۱۸۲ تا ۱۲۰۶ خورشیدی، یعنی در یک دوره ۲۴ساله اتفاق افتاد و این گونه نبود که این زد و خوردها، طی چند ماه از آغاز به انجام برسد. به هر حال، مقاومتهای مردمی و ایستادگی و رشادتهای سربازان مسلمان ایرانی، در کُند شدن سرعت اشغال قفقاز توسط دشمن تا بن دندان مسلح بسیار مؤثر بود. دوره اول این جنگها در سال ۱۱۹۲ خورشیدی و با انعقاد قرارداد گلستان به پایان رسید و پس از آن تا سال ۱۲۰۴ خورشیدی، هیچ درگیری و نبرد جدیای میان طرفین اتفاق نیفتاد؛ اما مسئله تأثیر اجتماعی و روانی این شکست بر جامعه ایران از یک طرف و از طرف دیگر جدا شدن بخشهایی از سرزمین اسلامی ایران و قرار گرفتن مردم مسلمان آن محدوده تحت تابعیت مسیحیان، موجب میشد که اجداد ما با وجود همه گرفتاریها و تنگناها، هیچ گاه از یاد هموطنان و برادران و خواهران دینی خود در قفقاز غافل نشوند. درست در همین زمان بود که اخباری مبنی بر آزار و اذیت مسلمانان این مناطق در ایران پیچید؛ شاهدان عینی از مناطق اشغالی خبرهای ناگواری میآوردند؛ خبرهایی که غیرت مسلمانی را به جوش میآورد و حس میهندوستی را در ایرانیان برمیانگیخت. همزمان با قطعی شدن صحت این اخبار و نیز دستاندازی سربازان تزار به بخشهایی از خاک میهن اسلامی، علمای اعلام در عتبات و ایران، فتوای جهاد صادر کردند و به این ترتیب، دوره دوم جنگهای ایران و روسیه تزاری از سال ۱۲۰۴ خورشیدی آغاز شد.
روزهای سخت در مشهدالرضا(ع)
مشهد در این ایام، روزگار پرالتهابی را از سر میگذراند؛ از یک سو اطراف شهر در خطر حمله مهاجمان صحرانشین آن سوی رود اترک بود و از سوی دیگر، فتنه انگلیسیها در افغانستان که به دنبال تجزیه هرات و بخشهایی از سرزمینهای شرقی ایران بودند، شرایط را هر روز دشوارتر از پیش میکرد و سرکشیهای کامرانمیرزا، حاکم هرات بر این اغتشاش دامن میزد. در این زمان، حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه، ششمین پسر فتحعلیشاه، والی خراسان و حاکم مشهد بود. او برای انتظام امور و برقراری امنیت تلاش بسیاری کرد و در نهایت در سال ۱۲۰۳ خورشیدی، با کمک مردم مشهد و شهرهای اطراف مانند سبزوار و نیشابور، «رحمانقلی توره» حاکم مستبد و ناآرام خوارزم را که تا نزدیکی شهر مشهد لشکر کشیده بود، در نبرد مشهور اژدرکوه به سختی مغلوب کرد و موقتاً نظم و امنیت را به منطقه بازگرداند. درست در بهمن سال ۱۲۰۵ خورشیدی، ۱۹۵ سال پیش در چنین روزهایی، اخباری نگرانکننده از مرزهای قفقاز به مشهد رسید؛ پیروزیهایی که در پی اعلام فتوای جهاد از سوی علما و جانفشانی مردم و سربازان ایرانی رقم خورده و موقتاً سبب آزاد شدن شهرهای قفقاز از چنگ دشمن شده بود، به دلیل واهمه فتحعلیشاه از قدرت گرفتن ولیعهدش، عباسمیرزا و نفرستادن مهمات و آذوقه لازم، به تدریج از دست میرفت و سپاه دشمن در حال پیشروی به سمت رود ارس بود.
برافراشتن پرچم در صحن عتیق
خبر این اتفاقات مصیبتبار هنگامی به مشهد رسید که مردم این شهر تازه از میدان تقابل با غارتگرانی که قصد اسائه ادب نسبت به بارگاه حضرت ثامنالحجج(ع) را داشتند، بازگشته بودند. شجاعالسلطنه با دریافت این خبر و دستور تجهیز نیرو برای اعزام به قفقاز، تصمیم به دعوت و جذب نیروهای داوطلب گرفت؛ مجاوران و حتی زائران امام رضا(ع) میتوانستند در این جهاد مقدس، حضوری نقشآفرین داشته باشند. حاکم مشهد پس از اندکی تأمل، دستور داد پرچم حرم رضوی را برای او بیاورند. آن گاه پرچم به دست راهی حرم مطهر شد و در وسط صحن عتیق ایستاد. جمعیت برای شنیدن سخنان او اجتماع کردند؛ خیلی زود صحن از زائر و مجاور پر شد؛ بازاریان دکانها را تعطیل کردند و برای شنیدن سخنان شجاعالسلطنه به حرم رضوی آمدند. ایام، ایام ماه رجب بود و همین مسئله موجب افزایش جمعیت زائران در حرم میشد. شجاعالسلطنه در حالی که پرچم حرم ثامنالحجج(ع) را در دست داشت، به بازگو کردن وقایع و حوادث قفقاز پرداخت و از مردم خواست که در کنار سربازان و لشکریان خراسان، برای ادای دین به میهن و پاسداری از مرزهای اسلام آماده شوند.
برای اینکه بهتر بتوانید شرایط آن زمان را درک کنید و تصویر و تصوری بهتر از بسیج مردمی دوره قاجار داشته باشید، اجازه بدهید حدود ۱۵۶ سال جلوتر بیاییم و برسیم به دوران جنگ تحمیلی. یعنی دورهای که مردم مشهد خوب به خاطر دارند؛ بخش اصلی مراسم اعزام گسترده بسیجیان خراسانی، حضور رزمندگان و بدرقهکنندگانشان در حرم مطهر رضوی و خیابانهای اطراف بود. در زمان حمله روسیه تزاری به ایران هم طولی نکشید که جمعیت زیادی از اهالی، به عنوان داوطلب به سپاه شجاعالسلطنه پیوستند. البته نباید از یاد ببریم که فتوای علمای اعلام، در رقم خوردن این استقبال و همراهی، سخت مؤثر بود. در نهایت پس از تجمع اولیه در حرم مطهر و سخنرانی شجاعالسلطنه، لشکری عظیم از نیروهای نظامی و داوطلب مشهد و دیگر شهرهای خراسان، در بیرون دروازه بالاخیابان آماده شدند و به سوی تهران حرکت کردند تا به فوریت خود را به قفقاز برسانند. اما این سپاه پرشور زمانی به تهران رسید که شاه بیکفایت قاجار، سیاستی غیر از وطندوستی و پاسداری از تمامیت ارضی پیش گرفته بود و نمیخواست مهمات و نیروهای تازهنفس را به قفقاز بفرستد. شجاعالسلطنه مأمور شد به سوی یزد و کرمان برود و شورشهای محدود آن مناطق را سرکوب کند. هیچ کدام از داوطلبان با وی همراه نشدند و با وجود چنین روحیهای، ایرانیان نتوانستند مناطق از دست داده را بدست آورند و طولی نکشید که این جنگ به عهدنامه ننگین ترکمانچای ختم شد.
نظر شما