در این شرایط، خراسان و به خصوص شهر مشهد درگیر مشکلات عدیدهای شد؛ مشکلاتی که زائران و مجاوران حرم رضوی را این بار نه با حملات پیاپی ازبکها، بلکه در میانه زیادهخواهیهای سران قزلباش و حکمرانان محلی، گرفتار کرد. در این شرایط، حکومت مشهد به دست یکی از سرداران زیادهخواه صفوی به نام مرتضیقلی بیک پُرناک افتاد.
آغاز زیادهخواهیهای پُرناک
از مرتضیقلی پُرناک به عنوان سرداری شجاع و بیباک در تاریخ یاد کردهاند. ظاهراً یکی دو بار هم در خراسان، از پس هجوم ازبکها برآمده بود. میگفتند حتی پس از مرگ شاه تهماسب هم، حمله جلالخان ازبک را دفع کرده است. با این حال، مرتضیقلی در مجموع آدم بیرحمی بود و در خشونت همیشه زیادهروی میکرد. به همین دلیل وقتی اوضاع را پس از مرگ شاه تهماسب آشفته دید، خودسر شد و افتاد به جان مردم مظلوم خراسان و شهر مشهد. این دوران مصادف با آغاز رقابت بر سر قدرت، میان سران قزلباش در شرق ایران هم بود.
مرشد قلیخان، مربی و لَلِه عباسمیرزا (شاه عباس بعدی) به دنبال آن بود که او را به سلطنت برساند و اصلاً سلطان محمد خدابنده را از میان بردارد. به همین دلیل، از هرات برای مرتضیقلی پُرناک پیام فرستاد که باید قدرت عباسمیرزا را قبول کند. مرتضیقلی هم که خود ادعای حکومت داشت، جانب سلطان محمد خدابنده را گرفت و اوضاع حسابی در خراسان به هم ریخت. لشکریان مرشد قلیخان به سمت مشهد حرکت کردند تا این شهر را تصرف کنند. مرتضیقلی که تاب مقاومت نداشت، فرار کرد و مشهدیها هم که از دست ظلم و ستم او به جان آمده بودند، تسلیم مرشد قلیخان شدند و او هم عباسمیرزا را بالای کوهسنگی برد و طی مراسمی رسماً فرمانروای ایران اعلام کرد. اما این پایان ماجرا نبود.
هجوم به حرم رضوی و خانههای مجاوران
با فرا رسیدن سال ۹۵۹ش، بالاخره مرتضیقلی پُرناک دوباره بر مشهد مسلط شد و تسمه از گُرده خلق کشید. او به جان زائران و مجاوران حرم رضوی افتاد و دستور داد برای تجهیز قشون، مالیات دوساله را یک جا از مردم بگیرند و از زائرانی که وارد مشهد میشوند، عوارض دریافت کنند. کار به جایی رسید که سربازان او حریم منزل مجاوران حرم رضوی را شکستند و اموالشان را به زور تصاحب کردند. با نزدیک شدن لشکر رقیب به فرماندهی علیقلیخان، مرتضیقلی پُرناک دریافت که از نظر تعداد نیرو با مشکل روبهروست. به همین دلیل تصمیم گرفت از حاکمان اطراف مشهد و مناطق نزدیک مرو، سرباز اجیر کند؛ اما برای این کار به پول زیادی نیاز داشت. این بود که در اقدامی جنونآمیز دستور داد قندیلها و ظروف طلای وقفی حرم مطهر را آب کنند و با آنها سکه بزنند. او به این مقدار بسنده نکرد و هر مقدار پولی که از موقوفات بدست آمده و قرار بود برای نیت واقفان صرف شود، تصرف کرد تا با آن جنگجو استخدام کند. این اقدام با اعتراض مردم و علمای شهر روبهرو شد، اما مرتضیقلی پُرناک گوشش به این حرفها بدهکار نبود و تهدید کرد اگر معترضان سر جایشان ننشینند، همه آنها را از دم تیغ میگذراند و طلاهای گنبد مطهر را هم برای منظوری که دارد، غارت خواهد کرد.
فرجام جسارت
مرتضیقلی مدتی بعد، سپاهی را که با چنین وضعیتی آراسته شده بود، به میدان نبرد فرستاد. نیروهای او با رقبایش در نزدیکی نیشابور روبهرو شدند. با اینکه شمار نیروهای پُرناک بیشتر از نیروهای دشمن بود، اما نبرد بر وفق مراد آنها پیش نرفت و شکست سختی خوردند و به سوی مشهد عقب نشستند. ورود لشکر شکستخورده مرتضیقلی پُرناک به مشهد، شرایط را برای ادامه حضور او بسیار سخت و غیرممکن کرد؛ سربازان از همکاری با او پشیمان بودند و مردم نیز مرتضیقلی را فردی میدانستند که حرمت حرم ثامنالحجج(ع) را نگه نداشته است. به همین دلیل، او هر طور بود با تعدادی از نیروهایش از شهر گریخت تا خودش را به سلطان محمد خدابنده برساند. مرتضیقلی که به دلیل رفتار و اقدامش، منفور همه مردم ایران شده بود، دیگر نتوانست موقعیت پیشین را بدست آورد. او در یکی از نبردها، زمانی که در حال فرار بود، به دست تعدادی از سربازان رقیب افتاد و به خاطر جسارتش به حرم رضوی و به کشتن دادن آن همه جوان مشهدی و خراسانی، گردن زده شد.
نظر شما