تحولات منطقه

۱۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۶
کد خبر: ۷۹۰۱۸۹
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، روز پنجم اسفند ۱۴۰۰ ارتش روسیه به اوکراین حمله تمام‌عیاری را آغاز کرد و کماکان ادامه دارد و من در میزگردی که سه‌روز پیش از آن داشتیم و به‌صورت زنده پخش شد، پیش‌بینی کردم که پوتین تا کی‌یف هم پیش خواهد رفت و پیش‌بینی‌ام درست از آب درآمد، البته این را اضافه کنم که من پیشگویی نکردم، بلکه مبتنی‌بر تحلیل پیش‌بینی کردم و اکنون هم معتقدم چند سناریو پیش‌روی پوتین قرار دارد که می‌توان به آن اندیشید.

به‌نظرم چند سناریو قابل مشاهده است، ولی کم‌هزینه‌ترین ‌سناریو برای روسیه حفظ «وضع موجود نو» است که کرملین استاد آن است، یعنی اشغال نواحی گوناگون اوکراین و مذاکره برای مذاکره و سپردن مناطق اشغالی به یک شهروند اوکراینی که مثلا ساکن سیبری روسیه است، مانند همان مکانیسمی که در «اوستیای‌جنوبی» انجام داد؛ اما این سناریو مبتنی‌بر یک «استراتژی روسی» است که کمتر به آن به مثابه یک «رویه» عنایت تئوریک شده است. نام آن را من «وضعیت موجود نوین» یا «Neo-Status Quo»، مفهوم‌سازی کرده‌ام.

به‌عبارت دیگر، ما درحال ورود به یک «وضعیت موجود» جدید در نظم جهانی هستیم که توسط روسیه درحال ابداع شدن است. «وضعیت موجود» یعنی چه؟ به این معنی است که چینش کنونی مواضع و ساختارها و بافتارها و بسترهای کنشگری و اشیا و موقعیت‌ها به «قدرت» بستگی دارد، بنابراین روسیه براساس کلاهک‌های هسته‌ای‌ خود «وضعیت موجود» جدیدی را از دل نظم جهانی برای خود بیرون آورده است که به او امکان چانه‌زنی در باب الف) امنیت روسیه؛ ب) معماری و شراکت در امنیت جمعی اروپا و پ) امنیت نظم آینده جهان را داده تا با آمریکا و ناتو وارد مذاکره جدی شود، البته این پرسش اساسی باقی خواهد ماند که آیا روسیه بنیه تداوم چنین جنگ فرسایشی را برای یک برهه ۱۰ ساله دارد یا خیر؟

حال پس از این مقدمه اجازه دهید به پرسش اصلی خود که در باب «شطرنج قدرت پوتین» است، بپردازیم. این پرسشی است که بسیاری از تحلیلگران را مشغول خود کرده است و از خود می‌پرسند چرا پوتین به اوکراین حمله کرد؟ دلایل بی‌شماری می‌توان برای این حرکت پوتین برشمرد و مهم‌ترین دلایلی که تاکنون برشمرده شده است مربوط به «پیشروی ناتو» در مرزهای روسیه و «تحقیر روسیه» توسط غرب بوده است و حرکت پوتین و عکس‌العمل آمریکا و اروپا را در چنین چهارچوب‌هایی تفسیر و صورت‌بندی می‌کنند.

اما به‌نظرم این سنخ از تفاسیر نمی‌تواند چنین حرکت سترگی را تبیین کند. اگر صفحه سیاست جهانی را به مثابه «صفحه شطرنج» درنظر بگیریم، آنگاه حرکت پوتین را نمی‌توان براساس تغییر مهره‌های موجود در صفحه شطرنج تبیین کرد، بلکه حرکت او در اشغال اوکراین به مثابه برهم‌زدن صفحه و مهره‌های بازی شطرنج بود و این در عالم سیاست یک معنا بیشتر ندارد و آن این است که در میانه بازی شطرنج حریف از قوانین جودو استفاده کرده است تا نشان دهد که او در «زمین بازی» دیگری می‌خواهد بازی کند.

اگر این مفروض درست باشد که پوتین و مشاورانش علاقه‌ای به بازی شطرنج ندارند و در میانه بازی شطرنج به سراغ بازی جودو رفته‌اند آنگاه پرسش اینجاست که این تغییر بنیادین زمین بازی چه دلیل یا دلایلی دارد؟ تحقیر روسیه و پیشروی ناتو به‌عنوان دو مولفه اصلی در تبیین بازی بین روسیه و ناتو تا زمانی قابل قبول بود که کرملین طبق قواعد شطرنج مهره‌ها را می‌چید، ولی پوتین با اشغال اوکراین، کامل قواعد بازی را به‌هم زد و «زمین نوینی» برای «بازی جدید» خود که شباهتی به شطرنج ندارد بلکه به جودو و بوکس بیشتر شباهت دارد، آغاز کرده و پرسش این است که هدف این جودو یا بوکس در «زمین اوکراین» چیست؟

این پرسشی است که در این مدت کوتاه که تحلیل‌های سی‌ان‌ان و بی‌بی‌سی و مفسران چینی، روسی، هندی و اروپایی را گوش کرده‌ام به آن می‌اندیشم، ولی تفاسیر موجود پاسخگوی بازی پوتین نیستند. چرا؟ چون همگی معطوف به تبیین بازی پوتین در قالب «زمین بازی شطرنج» هستند و این درحالی است که او درحال بازی شطرنج‌ نیست و سوال اینجاست که اگر پوتین شطرنج بازی نمی‌کند پس بازی او برای چیست؟

برای پاسخ به این پرسش باید از دایره منطق‌های موجود فاصله بگیریم و از غلیان احساسات دوری کنیم و «منطق بازی» کرملین را با ارجاع به اهداف بلندمدت روسیه و با تعریف پوتین و مشاورانش درک کنیم که منطبق بر «منطق سرزمینی» روسیه است که از سال ۱۷۲۱ در سطح جهانی درحال جولان است و فهم این منطق در تحلیل پوتین نقش بسزایی دارد.

به‌نظرم کلید فهم بازی کرملین با ارجاع به مفهوم «سیادت جهانی» قابل تبیین است. در جهان بیش از ۲۵۰ کشور وجود دارد، ولی شاید چند کشور در جهان وجود دارند که سیاست‌های خود را با تکیه بر مفهوم «سیادت جهانی» تعریف و دنبال می‌کنند و سیاست‌های آنها موجب «انشای نظم جهانی» برای تمامی دویست‌واندی کشور در عالم می‌شود.

این، آن نکته‌ای است که باید در فهم حرکت پوتین باید به آن بیندیشیم. به عبارت دیگر، کرملین برای روسیه در «ساحت سیادت جهانی» سهم می‌خواهد و نقشی کمتر را نمی‌پذیرد و حرکت روسیه در داخل اوکراین و اشغال مناطق دیگر اروپا را هم نباید دور از انتظار دانست. چرا؟ زیرا کرملین برای خود جهانی را نمی‌تواند تصور کند که در آن سیادت جهانی نداشته باشد.

این، آن مفهوم کلیدی است که باید در فهم تحولات آتی روسیه، چین و آمریکا مدنظر داشت. در ایران هنوز تفکری در باب «سیادت جهانی» در ذهن استراتژیست‌هایش شکل نگرفته و این خود موجب شده است فهمی از روند تحولات جهانی وجود نداشته باشد و تحلیل‌های نهایتا معطوف به ماه یا هفته باشد و این درحالی است که مفهوم «سیادت جهانی» ذیل بازه زمانی صدساله قابل درک است.

اما اکنون پرسشی ممکن است مطرح شود و آن این است که کرملین و در رأس آن پوتین چه خواهد کرد؟ به‌نظر من، ریشه اصلی مشکلاتی که منجر به اشغال اوکراین توسط روسیه شد را باید در بحث «امنیت جمعی اروپا» جست‌وجو کرد که در جنگ جهانی دوم، آلمان تلاش کرد به‌تنهایی آن را تامین کند و مبتنی‌بر این ایده به تمامی اروپا لشکرکشی کرد، ولی سرانجام شکست خورد و صیانت از اروپا به‌دست دو قدرت آمریکا و شوروی افتاد که پیمان ناتو و ورشو نتیجه این زورآزمایی برای مدت ۴۵ سال بود.

اما با فروپاشی شوروی و تداوم ناتو و بسط آن به حوزه‌های «پسا-شوروی» فدراسیون روسیه گام‌به‌گام عقب می‌نشست و سرانجام دریافت که راهی برایش باقی نمانده است و حمله پوتین به اوکراین به‌عنوان حرکتی بازدارنده می‌تواند تلقی شود، اما اگر پوتین در همین نقطه بایستد هم افکار عمومی جهان را علیه خود بسیج خواهد کرد و هم ضربات مهلک اقتصادی به روسیه خواهد زد و هم ملت اوکراین را علیه خود متحد خواهد کرد و هم در داخل روسیه امواج اعتراض‌های مردمی علیه خود را سامان خواهد داد و از همه مهم‌تر موضع ناتو را تقویت خواهد کرد و سرآخر اینکه از «ساماندهی امنیت جمعی اروپا» نیز حذف خواهد شد و امکان فروپاشی در فدراسیون روسیه را هم تشدید خواهد کرد. بنابراین راه پیش روی پوتین چیست؟

اگر از منظر پوتین به وضع کنونی بنگریم آنگاه تنها راه پیش روی او عبور از اوکراین و حرکت به‌سمت مولداوی و فتح کامل نظامی شرق‌اروپا تا رسیدن به صربستان و اروپای‌غربی است تا از این طریق بتواند نظم نوین امنیتی دیگر در قلب اروپا شکل دهد و آنگاه با آمریکا و ناتو مذاکره کند و الا راه دیگر اسقاط رژیم پوتین خواهد بود.

البته ممکن است گفته شود که اگر او دست به چنین حرکتی بزند جنگ جهانی سوم رخ خواهد داد. به‌نظرم پوتین اگر این حرکت را انجام ندهد، امکان جنگ جهانی سوم بیشتر خواهد بود. زیرا او خود را اگر در موضع ضعف ببیند امکان استفاده از تسلیحات نامتعارف برایش بیشتر خواهد بود و اگر در باتلاق اوکراین بماند امکان اسقاطش افزایش خواهد یافت، ولی اگر ماشین ارتش خود را به حرکت درآورد آنگاه امکان شراکت در «معماری امنیتی اروپا» را پیدا خواهد کرد و این همان امری است که او آن را کلید «سیادت جهانی» می‌پندارد.

به سخن دیگر، او هم مانند استالین، هیتلر، چرچیل، ناپلئون و روزولت می‌داند که سیادت جهانی بدون هژمونی اروپایی ممکن نیست. هر آن کس که کلید اروپا را در دست دارد و منابع سیبری را در کف، همو حاکم جهان خواهد بود یا حداقل در مدیریت آن شراکت خواهد داشت؛ اما باز تکرار می‌کنم اگر پوتین در اوکراین بماند یا بیش از حد تعلل کند قدرت‌های یورو-آتلانتیکی، افغانستانی دیگر برای روسیه فراهم خواهند کرد.

منبع: فرهیختگان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.