به گزارش قدس آنلاین، در روزهایی که بر ما میگذرد، رحلت عالم مجاهد زندهیاد آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، ۶۰ ساله میشود. از این روی خوانش و تحلیل کارنامه سیاسی آن عالم مجاهد بهنگام مینماید. در مقال پی آمده، مبارزات آیتالله در ادوار پیش و پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مورد ارزیابی قرار گرفته است. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران وجود دارد. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
انگلیسیها چنین وانمود کردهاند: آیتالله خوب کسی است که کاری به کار سیاست نداشته باشد!
شالوده راهبرد زندهیاد آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی بر پیوستگی دیانت و سیاست مبتنی است. با این همه از یاد نبریم که این رویکرد، در دورهای که آن عالم مجاهد به مبارزه با استعمار انگلستان دست زد، چندان فراگیر نبود! کاشانی با پافشاری قاطع بر این تئوری، نقشی مهم در تقویت جریان حوزوی- سیاسی داشت. سیدمرتضی حافظی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره معتقد است:
«با آغاز جنگ جهانی دوم، گرچه ایران همچون زمان جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد، اما روسیه و انگلیس با ادعایی مشابه آنچه در زمان جنگ جهانی اول مطرح شد، ایران را اشغال کردند! حضور اشغالگران در خاک ایران، عموم مردم و بهویژه روحانیت را به اعلام موضع و ابراز انزجار از دخالت بیگانگان واداشت. در این میان آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، از جایگاه ویژهای برخوردار بود. ایشان با توجه به سابقه مبارزاتی خود، تجاوز اشغالگران انگلیس و صدمات وارده بر کشور و مردم را برنتافت و با برافراشتن عَلَم مبارزه با استعمارگران، برگ تازهای در تحولات تاریخ معاصر ایران گشود. آیتالله کاشانی، یکی از مبارزان سرسخت، با سیاستهای استعمارگرانه انگلیس در ایران بود. سابقه این مخالفت، به مبارزات انقلابی ایشان در سال ۱۹۲۰ عراق برمیگردد. آیتالله کاشانی در این مبارزات، نقشی بیمانند در به حرکت درآوردن نیروهای مردمی نجف و کاظمین علیه استعمار ایفا کردند. ایشان مقارن با جنگ جهانی اول و در ۳۲ سالگی، به اتفاق پدر و دیگر علمای عراق علیه تجاوز انگلیسیها به مبارزه پرداخت و بدین ترتیب، نخستین نبرد مسلحانه را در منطقه ایجاد کرد. ایشان با مجاهدتهایشان کنار سایر نیروها یکی از مبارزات بزرگ ضداستعماری را تحت عنوان نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران شکل داد و انگلستان که در آن تاریخ هنوز ابرقدرت زمان به شمار میرفت، با شکستی بیسابقه مواجه گردید. در کل باید اذعان کرد آیتالله کاشانی، سمبل مبارزه با اشغال و استعمار، در تاریخ ایران معاصر بهشمار میرود. او با تکیه بر تجارب شخصی خود در مبارزه با استعمارگر پر سابقهای همچون انگلیس، از همان ابتدا ندای استقلال ایران را سر داد. او در زندگی پر فراز و فرود خود، لحظهای از این آرمان عقب ننشست و تا به ثمر نشستن حذف انگلستان از سپهر سیاست در ایران، به مبارزه خود ادامه داد. آیتالله پس از بازگشت به ایران، درصدد وحدت روحانیت برای مقابله با سیاستهای رضاشاه برآمد. بر همین اساس، دخالت روحانیت در سیاست را به صورت یک تکلیف شرعی بیان نمود: در اسلام مذهب از سیاست جدا نیست و وظیفه دینی و دنیایی مسلمان آن است که در سیاست کشور دخالت کند و با آشنایی کامل از حقوق خود، از برادران دینی و کشور و میهن خویش بتواند دفاع کند!... آیتالله کاشانی در مجلس ختم آیتاللهالعظمی بروجردی، به منبر رفت و گفت باید حتماً کسی که پس از بروجردی عَلَم اسلام را در دست میگیرد، به تمام شیعیان تعهد بدهد که وارد سیاست شود!... در ادامه نیز یادآور شد که مراجع تقلیدی که به سیاست توجه نداشته باشند، ارزش ندارند و انگلیسیها چنین وانمود کردهاند که آیتالله خوب کسی است که کاری به کار سیاست نداشته باشد!... گویی زمانهای فرارسیده بود که سیاست و فقاهت همپا به سمتی میرفتند که نشان از فصل خزان دوریگزینی سازمان روحانیت از سیاست داشت!...».
عالمی که اولویت را به استعمار ستیزی داد
در اندیشه آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، مبارزه با عوامل انحطاط و استعمار ملل اسلامی، اولویتی ویژه دارد. از این روی او از آغاز جوانی تا پایان حیات، پی جوی طرد نفوذ دولت انگلستان در جوامع اسلامی بود. او پس از انقلاب ۱۹۲۰ عراق و مهاجرت به ایران نیز همین رویکرد را پی گرفت. دکتر یعقوب توکلی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این مقوله را چنین بسط داده است:
«استعمارستیزی، مؤلفه اصلی تفکر آیتالله کاشانی بود. ایشان بعد از آنکه به ایران آمدند، با اینکه استعمارستیز بودند به فکر تغییر ساختار حکومت در ایران نبودند! در آن زمان برخی بزرگان هرگز باور نداشتند که میتوان نظامی سیاسی را مبتنی بر آموزههای اسلامی تأسیس کرد. بنابراین آنها در پی اجرای احکام اسلام، با ساختار موجود بودند. مثلاً مرحوم نائینی در کتاب تنبیه الامه، با این استدلال که در زمان غیبت معصوم، بهترین راه مبارزه با استبداد، مشروط کردن حکومت به قانون است، به تأیید نهضت مشروطیت پرداخت. آیتالله کاشانی نیز به قانون اساسی مشروطه اعتماد داشت. بسیاری از علما با رژیم پهلوی موافق نبودند، اما تصوری از آلترناتیو و بدیل حکومت پهلوی نداشتند! به نظر من آیتالله کاشانی را باید با بقیه عالمانی که در آن دوره بودند مقایسه کرد. ایشان، نماینده مخالفان اقدامات رژیم پهلوی بود. او بعد از ترور ناکام محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۷، دستگیر و به لبنان تبعید شد. به دنبال آن محمدرضا پهلوی به تغییر قانون اساسی دست زد و اختیارات خود را افزایش داد. ۵۳ تن از علما، مجتهدان تهران و قم از جمله آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی و چهرههایی سیاسی از قبیل قوام السلطنه به تغییر قانون اساسی اعتراض کردند. اعتراض آنها جدیتر از قوامالسلطنه بود، اما مورخان اعتراض علما را ندیدند! بعد از برگشت آیتالله کاشانی از تبعید، فضای جامعه به سمت ملی شدن صنعت نفت در حرکت بود تا این ثروت خدادادی از دست انگلستان خارج شود. اولویت نخست مردم و مبارزان، ملی شدن صنعت نفت بود و در پی آن حل مسائل اقتصادی جامعه را میجستند. همه گروههای سیاسی، از نمایندگان چپها تا ملیگراها و جریان مذهبی، نسبت به ملی شدن صنعت نفت تفاهم داشتند. آیتالله طالقانی در جایی گفته بود در تمام مساجد تهران، مردم برای ملی شدن صنعت نفت متحد شدند! در این مقطع آیتالله کاشانی به دلیل پشتوانه مردمی، رهبری نهضت را به دست میگیرد. در آن دوره امام خمینی و آیتالله کاشانی با هم ارتباط داشتند، هرچند امام خمینی، قائل به تغییر ساختارهای کلان موجود بودند. ایشان کتباً و شفاهاً به آیتالله کاشانی اعلام کردند راهی که ایشان شروع کرده، ممکن است در نهایت به نفع جریان اسلامی تمام نشود، چراکه آقای کاشانی قصد داشتند تا در داخل ساختار سلطنت، اصلاحات انجام دهند که امام آن را بیاساس میدانستند! اما امام نسبت به آیتالله کاشانی، غیرتمند بودند. یکی از تلخترین خاطراتی که امام در جریان ملی شدن نفت مطرح میکنند، ماجرای توهینی است که به آیتالله کاشانی شده و کشتن فردی که در منزل ایشان روی داد و مشهور است که داریوش فروهر آن فرد را کشته است!...».
دکتر فاطمی: ما با رهبری پیشوایان فداکار و از جان گذشتهای، چون آیتالله کاشانی، بساط شرکت ننگین نفت را بر چیدیم!
نقش آیتالله کاشانی در فرآیند ملی شدن نهضت نفت، آنچنان واضح و آشکار بود که مخالفان بعدی وی نیز نتوانستند آن را نادیده بینگارند! به عنوان نمونه، دکتر سید حسین فاطمی در یکی از مقالات خویش در سال ۱۳۳۰، در این باره چنین آورده است:
«ما در عرض یک سال (۱۳۳۰) تحت رهبری پیشوایان فداکار و ازجانگذشتهای مانند آیتالله کاشانی و دکتر مصدق، بساط شرکت ننگین نفت را برچیدیم و اینک، لانههای جاسوسی استعمار را در سراسر کشور بستهایم، حق داریم جشن بگیریم، جشن آزادی... جشن رهایی از چنگ نفوذ بیگانه و امیدوار باشیم قدرتی که این آشیانههای فساد را بسته است، قادر خواهد بود به تمام فعالیتهای شوم بیگانگان در ایران خاتمه بدهد و شالوده یک ایران خوشبخت و سعادتمند را بریزد...».
آیتالله نمیتوانست علیه نهضتی که خود پایهگذار آن بود، کودتا کند!
همکاری آیتالله کاشانی با عوامل کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در زمره اتهاماتی است که گروههای گوناگون با انگیزههای متفاوت، در هفت دهه اخیر تکرار کردهاند! این انگاره تا هم اینک نیز بدون ارائه هیچ سند روشنی در برخی رسانهها تکرار شده است! دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این پدیده تبلیغی را به شرح ذیل ارزیابی کرده است:
«آیتالله کاشانی تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱، محکمترین پشتوانه دولت دکتر مصدق بودند. حتی بعد از آن هم وقتی اختلافات پیش آمد، یکی دو نفر وساطت کردند و باز هم آیتالله کاشانی از دکتر مصدق حمایت کردند. به واسطه تلاشهای آیتالله کاشانی است که دکتر مصدق بعد از ۳۰ تیر به قدرت برمیگردد. آیتالله کاشانی است که مردم را به خیابانها میکشاند و شاه را تهدید میکند و میگوید اگر دکتر مصدق برنگردد، کفن میپوشم و مردم را به سمت کاخ هدایت میکنم!... یعنی ایشان آماده بود که تا سرنگونی شاه هم پیش برود تا دکتر مصدق را مجدداً به قدرت برگرداند! آیا فردی با چنین ویژگیهایی که تمام حیثیت و سابقه و قدرت مبارزات استعماریاش را پای دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت گذاشته، میتواند با کودتاگران همراهی و همگامی داشته باشد؟ این نکتهای است که مدعیان باید به آن پاسخ دهند. متأسفانه در مقاطع مختلف و بهویژه در سالهای اخیر، هر وقت به سالروز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نزدیک میشویم، شایعاتی را در برخی سایتها راه میاندازند! چند سال پیش بی بی سی حرفها و اسنادی را از زبان اردشیر زاهدی منتشر کرد که آیتالله کاشانی در روز ۲۸ مرداد پول گرفته بود! بعداً اردشیر زاهدی این حرف را تکذیب کرد و گفت آیتالله کاشانی با توجه به موقعیتی که بین مردم داشت، نیازی به اینجور پولها نداشت! اخیراً به مقالهای که در یکی از نشریات آلمانی منتشر شده، استناد کردهاند که آیتالله کاشانی بعد از اینکه دکتر مصدق، اشرف پهلوی را از ایران تبعید کرده بود، از او دعوت کرد تا برای هماهنگی کودتا به ایران برگردد! وقتی خود محمدرضا پهلوی در ایران هست، چه نیازی است که آیتالله کاشانی از اشرف دعوت کند که برای کودتا به ایران بیاید؟ اولاً: خود این سند، یعنی مقالهای که در یک روزنامه آلمانی چاپ شده و تحلیلی از یک روزنامه آلمانی مشکوک به ارتباط با شبکههایی است که امریکاییها در کشورهای مختلف از جمله قبرس، ایران و برخی کشورهای دیگر برای تخریب شخصیتهای دخیل و درگیر در نهضت ملی نفت به راه انداخته بودند و موج گستردهای از شایعات را علیه آیتالله کاشانی و دکتر مصدق از سوی انگلیسیها و امریکاییها را راهاندازی کردند، چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ وقتی این شایعات را مشاهده میکنیم، میبینیم که هر دو شخصیت را تخریب میکنند! واقعاً تحلیل یک نشریه بدون ارائه هیچ سندی میتواند برای اینکه بگوییم آیتالله کاشانی با کودتا همکاری داشته و سعی کرده اشرف پهلوی را برای همراهی با کودتا به ایران دعوت کند، مستند قرار بگیرد؟ ثانیاً: از یاد نبریم که آیتالله کاشانی، به طور جدی پای نهضت ملی نفت ایستاده بود و تمام تلاشش مصروف به این امر میشد که دکتر مصدق را متقاعد کند تکیه بر امریکا برای نهضت نتیجهای نخواهد داشت و نمیشود کشور را معطل گذاشت و نخستوزیر ایران، بیش از ۴۵ روز در امریکا بماند تا نظر و حمایت امریکاییها را جلب و همه چیز را منوط به اقدامات آنها کند! اینها باعث شد فرصتها در کشور از دست بروند و کودتاگران در روز ۲۸ مرداد، خیلی راحت به اهدافشان برسند...».
درگیری آیتالله با عوامل انگلستان پس از کودتا
مبارزات زندهیاد آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی با عوامل انگلستان در ایران پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فصلی شاخص و در خور خوانش، در حیات آن روحانی مبارز به شمار میرود. قطعهای که ظاهراً جریان تاریخ نگاری ملیگرا و سلطنتطلب، در اتحادی نانوشته علاقهای به خوانش آن ندارند. سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این زمینه مینویسد:
«پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش، فضلالله زاهدی در مقام نخستوزیر، سرکوب مخالفان سیاستهای دولت کودتا را در پیش گرفت. توقیف، اعدام و در خوف و هراس نگهداشتن مداوم مخالفان در زمان او، جزء امور روزمره بود! آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به عنوان یکی از اعضای شاخص جریان مذهبی، از جمله افرادی است که بعد از کودتا به فعالیتهای ضد استبدادی و ضد استعماری خویش ادامه داد. فعالیتهای مبارزاتی وی، بهمنظور کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع نفتی کشور، زمینههای وحشت عوامل داخلی و خارجی استعمار را فراهم کرد و سبب شد که آنها چند سال بعد، به بازداشت آیتالله کاشانی اقدام کنند. به دنبال کودتای ۲۸ مرداد، زاهدی دولت را در دست گرفت و اعضای جبهه ملی و دیگر گروههای مبارز را به زندان افکند. در این میان عدهای که ماهها قبل از کودتا از اختلافات آیتالله کاشانی و دکتر مصدق سوءاستفاده کرده بودند، شایعه حمایت آیتالله کاشانی از زاهدی را بین مردم منتشر کردند! در چنین شرایطی زاهدی فرصت را مناسب دید تا با آیتالله ملاقات کند. هدف زاهدی از دیدار با این روحانی مجاهد، کسب محبوبیت بین توده مردم بود. به همین دلیل سه روز بعد از کودتا در شمیران با ایشان دیدار کرد. زاهدی در این دیدار در پاسخ به پرسشهای آیتالله کاشانی درباره نفت و مسئله غرامتگیری انگلستان گفت نفت را به انگلیسیها نخواهد داد و غرامت را هم نخواهد پرداخت! او در ادامه به کلامالله مجید و شرافت سربازی خود قسم خورد که درباره مسئله نفت، از راه جبهه ملی منحرف نشود و قانون ملی شدن صنعت نفت را اجرا کند. به دنبال این ماجرا، آیتالله کاشانی مدتی بعد در مصاحبه با خبرنگاران خارجی در شهریور ۱۳۳۲ اعلام کرد من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم برمیدارد، پشتیبانی میکنم و هر وقت که به نظر برسد برخلاف مصلحت ایران عمل مینماید، با او مخالفت مینمایم!... روابط مسالمتآمیز آیتالله کاشانی با دولت زاهدی، بیش از چهار ماه تداوم نیافت! زاهدی که خود را مدیون محبتهای انگلیس و امریکا میدانست، میزان اعتقاد خود به شرافت سربازی و سوگند را نشان داد! و برخلاف تمایلات مردم که از انگلیسیها متنفر بودند، درصدد تجدید رابطه با این کشور برآمد. از همان هنگام، مبارزه آشتیناپذیر آیت الله با دولت وی آغاز شد و در ادامه حوادث بهگونهای پیش رفت که مبارزات وی تشدید شد. بیش از ۱۰ روز از کودتا نگذشته بود که انگلیسیها استقرار مجدد روابط دیپلماتیک با ایران و حل مسئله نفت را مطرح کردند. آنها که در پی دستیابی مجدد به منافع گسترده خود در ایران بودند، حل بحران نفت را به تجدید روابط سیاسی بین دو کشور مشروط کردند و آنتونی ایدن وزیر امور خارجه انگلستان اعلام کرد اگر روابط سیاسی مجدداً برقرار گردد، ما بهتر میتوانیم درباره مسائل پیچیده نفت به مذاکره بپردازیم!... مقدمات تجدید روابط بین انگلستان و ایران، در حالی برنامهریزی میشد که آیتالله کاشانی در مهرماه ۱۳۳۲، در مصاحبه با خبرنگار رادیو رم اعلام کرد ممکن نیست دیگر انگلیسها بتوانند در کار نفت و سایر امور سیاسی و اقتصادی ایران دخالت کنند و ملت ایران نفت خود را آزادانه در بازارهای دنیا به فروش خواهند رسانید!... او همچنین در مصاحبه با روزنامه اطلاعات، تأکید کرد تا زمانی که قضیه نفت به نفع ملت ایران حل نشده باشد، تجدید روابط سیاسی ایران و انگلیس به صلاح نخواهد بود!... با وجود این و در آذرماه ۱۳۳۲، بار دیگر روابط ایران با انگلستان بهصورت رسمی برقرار شد! در این هنگام، آیتالله کاشانی مخالفت خود با این موضوع را اعلام کرد و در برابر تصمیم زاهدی برای برقراری رابطه با انگلستان، اعلامیهای با این مضمون که جنبش ملی شدن صنعت نفت مردم ایران، بهرغم میل استعمارگران پایدار است و در آینده هم خاموش نخواهد شد، منتشر کرد. آیتالله با صراحت، هر عملی را که با قانون ملی شدن صنعت نفت منافات داشته باشد، مردود دانست و گفت استعمارگران باید بدانند که تا جان در بدن داشته و تا خون در عروقم جریان دارد، محال است بگذارم که بساط سابق را در ایران تجدید نمایند!...».
انتهای پیام
منبع: روزنامه جوان
نظر شما