پس از واقعه عاشورا، البته با زمانبندیهای متفاوت شاهد قیامهایی مانند توابین، مدینه، زید و مختار هستیم، اما تنها مختار توانست بخش مهمی از اهداف قیام خود را که گرفتن انتقام خون سیدالشهدا(ع) و یارانش از قاتلان و خائنان بود، عملی کند. تصویری که از مختار در ذهن مردم ما وجود دارد به گونهای است که پذیرش شکست نهضت او را دشوار میکند؛ چگونه ممکن است مردی که با هدفی حق، پا به میدان جهاد گذاشته و از حمایت قاطبه شیعیان و مردم آزاده برخوردار است، اینچنین تنها و غریب در دارالحکومه کوفه محاصره شود و در نهایت ضمن نبردی جانانه به شهادت برسد؟ برای درک صحیح این موضوع، باید تاریخ را مروری دوباره کرد؛ مروری که تنها اسیر چند حادثه و بررسی مقطعی آنها نباشد بلکه روند شکلگیری رویدادها را با تکیه بر فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی آن دوره، مورد تحلیل قرار دهد.
فضای نژادی کوفه و عراق عرب
مورخان یکی از دلایل مهم شکست مختار و شهادت وی را، حضور گسترده عجمان و به طور مشخص، ایرانیان در سپاه و قیام وی میدانند. دلیل این مسئله، افزون بر حس برتریجویی قبایل عرب نسبت به عجمان و احساس برتری نژادی آنها که از تلقینات دوران حکومت معاویه بود، ریشه در واهمهای داشت که قبایل مختلف عرب نسبت به اقدامهای ایرانیان داشتند. در واقع، به دلیل سیاست خلفای پیشین و اجحاف گسترده در حق ایرانیان ساکن بینالنهرین، بیمناکی اعراب از انتقامجویی ایرانیان وجود داشت و تلاش آنها برای ضعیف کردن موقعیت عجمان را چند برابر میکرد. این وضعیت با وجود تلاش چند ساله امیرمؤمنان(ع) در دوره خلافت و حضور در کوفه، تغییر چندانی نکرد. نظام قبایلی عرب که در آن افراد تابع رئیس قبیله و رئیس قبیله تابع قدرت و ثروت بود، مانع از گسترش تفکر اسلامی «انّما المؤمنون إخوة» و زدودن عناصر برتریجویی نژادی میشد. در چنین شرایطی حتی افرادی مانند اشعث بن قیس کندی نیز بیمحابا به اعتراض میپرداختند و از امام علی(ع) میخواستند که با ایرانیان مشورت نکند و به آنها اعتبار اجتماعی و سیاسی ندهد. (بحارالانوار، ج۳۴، ص ۳۱۹)
از سوی دیگر همان طور که اشاره کردیم، معاویه در مدت ۲۰ سال سلطنت خود، از هیچ کاری برای احیای ارزشهای جاهلیت فروگذار نکرد و به دلیل علاقهمندی ایرانیان نسبت به امیرمؤمنان(ع)، بر آنها سخت گرفت و همواره رؤسای قبایل عرب را علیه آنها تحریک میکرد. این مسئله، بعدها و در قیام مختار به چالشی جدی بر سر راه او تبدیل شد و از آنجا که بخش مهمی از نیروهای سپاه او را ایرانیان تشکیل میدادند، بسیاری از اعراب حاضر در لشکر وی، به سوی دشمنش مصعب بن زبیر رفتند و بخشی از سپاه او را تشکیل دادند.
تفرقه دوستان و اتحاد دشمنان
یکی از مهمترین دلایل شکست و شهادت مختار را باید در وضعیت آشفته شیعیان عراق و نیز رقابتهای سیاسی حاکم بر جهان اسلام در آن دوره، جستوجو کرد. همزمان با آغاز حکومت مختار، عبدالله بن زبیر در مکه و مروانیان در شام، قدرت را در اختیار داشتند؛ قدرتی که نسبت به جایگاه مختار، دیرپاتر و صاحب نفوذتر بود. شیعیان حتی در عراق نیز در اقلیت بودند به خصوص که بخش مهمی از این شیعیان را، به اصطلاح مورخان امروز، شیعیان سیاسی تشکیل میداد؛ افرادی که امام علی(ع) و فرزندانش را برای حکومت شایسته میدانستند اما مقید به پیروی تمام و کمال از دستورهای آن بزرگواران نبودند و به همین دلیل در شرایط مختلف رنگ عوض میکردند و موضع سیاسی خود را تغییر میدادند. به همین دلیل در حالی که مختار در میان یاران خود، درگیر آشتی دادن و توجیه افراد بود، امویان و زبیریان که تشکیل یک حکومت شیعی را خطری بزرگ برای خود میدانستند، از دو سو به قلمرو وی تاختند و در آن آشفته بازار قهر و آشتیها، مجالی برای دفع مؤثر خطر به وجود نیامد و دشمن خودش را به پشت دروازههای کوفه رساند.
تداوم این فرصتسوزیها موجب شد زبیریان بر کوفه غلبه کنند. در آن میان، جمعی اندک در کنار مختار ماندند و شهادت را برگزیدند و گروهی دیگر که دائماً با مختار بر سر امور جزئی چانه میزدند، بر اساس ارزیابی خود، تسلیم شدن را راه چاره دانستند. اما تسلیمشدگان نیز از این نقشه به جایی نرسیدند و خود، طعمه تیغ زبیریان شدند؛ ۵هزار نفر از این افراد را پس از شهادت مختار و در حالی که تسلیم شده و از مصعب بن زبیر اماننامه گرفته بودند، به فرمان وی گردن زدند. اقدامی که اعتراض افرادی مانند عبدالله بن عمر را در پی داشت. بنابراین بخشی از آنچه شرایط را برای حکمرانی مختار پیچیده و سخت کرد، در تفرقه دوستان وی و عدم موفقیت او در حل مناقشات داخلی و نیز قدرت و نظم دشمنان مختار برای در هم کوبیدن حکومت و اقتدار وی ریشه داشت.
نظر شما