تحولات لبنان و فلسطین

۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۵
کد خبر: 795365

طباطبائی گفت: مردمی‌که با حکومت علوی خو نگرفته بودند به طور عادی همراه علی نمی‌شدند. هسته اصلی که همراه حضرت می‌جنگیدند یک گروهی بودند که در جنگ صفین شهید شدند، گروه دیگر هم آدم‌های مبارزی بودند که بعداً به خوارج تبدیل شدند.

چه شد که کوفیان علی (ع) حضرت را تنها گذاشتند؟

به گزارش قدس آنلاین، دربیستمین قسمت از برنامه «سوره؛ فصل نهج‌البلاغه» با سید محمدکاظم طباطبائی پژوهشگر نهج‌البلاغه و تاریخ اسلام و همچنین محمد ناصرزاده، روایت پژوه درباره موضوع شهادت گفت‌وگو شد.

مسعود دیانی، در ابتدای این برنامه از طباطبائی پرسید، چه شد که جامعه اسلامی که آن همه ذوق و شوق نسبت به امیرالمؤمنین (ع) داشت، شرایط را به گونه‌ای رقم زدند که این شب‌ها باید از شهادت آن حضرت حرف بزنیم؟

طباطبائی پاسخ داد: نکته‌ای که باید توجه داشت این است که انگار امیرالمؤمنین (ع) برای آن زمان پدید نیامده بود. بعد از رحلت پیامبر (ع) که تنها ۷۰ روز از غدیر گذشته بود، مسلمانان چندان توجهی به وصایای ایشان نداشتند بنابراین مردم آن دوره به طور کلی مهارت انتخاب کردن نداشتند و این موضوع را تمرین نکرده بودند. جریان خلافت امام علی (ع) هم بیشتر یک جریان احساسی و عاطفی بود و گرایش بیشتر مردم به ایشان از روی احساس تعقل و آینده‌بینی و یا تدین نبود بلکه یک امر شعاری، احساسی و عاطفی بود. بنابراین هجوم مردم به سمت حضرت توسط یکسری افراد اثرگذار مثل عمار، یاسر و مریدان امام علی (ع) صورت گرفت، اینها بودند که مردم را به سمت امیرالمؤمنین (ع) سوق دادند.

مردمی که فقط در فکر غنیمت بودند

 وی افزود: نکته دیگری که باید در نظر داشته باشیم تفاوت فضای مدینه و کوفه است. امیرالمؤمنین (ع) در ابتدای خلافت در مدینه بودند و در مدینه کسانی بودند که پیشینه‌ای از این حضرت داشتند و سابقه ایشان را می‌شناختند اما بعد از اینکه ایشان در کوفه مستقر شدند، کوفی‌ها شناختی از حضرت نداشتند. خلیفه دوم تلاش داشت که پیشینیان مسلمانان و کسانی که سابقه‌ای داشتند در کوفه حضور نداشته باشند. خلیفه دوم بعد از اینکه به قدرت رسید دو شهر بصره و کوفه را بنیان نهاد که هر دو شهر هویت پادگانی داشت و خلیفه با این کار می‌خواست یک منطق نظامی‌پدید بیاورد و آدم‌های صرفاً تک‌بعدی پدید بیاید.

این تک‌بعدی بودن، افرادی را پدید آورده بود که صرفاً به جنگیدن و غنیمت حاصل از جنگ فکر می‌کردند. امیرالمؤمنین (ع) وقتی از مدینه برای جنگ جمل حرکت کردند فقط ۷۰۰ نفر همراه ایشان بودند در حالیکه در بصره ۲۰ هزار سپاهی کسانی بودند که زیر پرچم طلحه، زبیر و عایشه بودند چون بصره یک شهر جنگی بود. طبیعتاً جنگیدن این آدم‌ها هم فرم خاصی داشت؛ جنگ برای غنیمت. در سه جنگ جمل، صفین و نهروان که در دوره امیرالمؤمنین رخ داد غنیمتی در کار نبود چون جنگ میان مسلمانان بود. حتی بیت‌المال بصره هم که در اختیار حضرت بود به عنوان غنیمت محسوب نمی‌شد و به هرکس ۵۰۰ درهم می‌رسید. بنابراین هسته رزمنده‌ای همراه حضرت نبود.

باید با حکومت علوی خو گرفت تا همراهی‌اش کرد

طباطبائی ادامه داد: امام علی (ع) در اواخر عمرشان خطبه‌ای درباره غارات دارند که خطبه ۲۵ نهج‌البلاغه هم است. معاویه برای ناامن کردن، یکسری گروه‌های کوچک را برای هراس و ناامنی می‌فرستاد، امیرالمؤمنین در این شرایط درخواست کمک کرد اما کسی درخواست ایشان را قبول نمی‌کند. در خطبه ۱۸۱ حضرت آنقدر ناراحتند که اشاره می‌کنند چرا شما نمی‌آیید و غیرت دینی ندارید؟ در اینجا ایشان اشک می‌ریزند و گریه طولانی می‌کنند و می‌پرسند که آدم‌هایی که می‌توانستند کار کنند کجا هستند؟ در مقابل این مردم، شامی‌هایی بودند که گوش به فرمان معاویه بودند چون مطابق با فرهنگ او بزرگ شده بودند. امیرالمؤمنین (ع) می‌گویند که من می‌توانم شما را وادار به جنگ کنم اما مردی نیستم که به زور و با شلاق به جنگ ببرم. در واقع مردم از قدرت یا اقتدار حاکمیتی حساب می‌بردند اما اگر آزادشان می‌گذاشتند، انتخاب‌گرهای خوبی نبودند و امام علی (ع) هم کسی را وادار به کاری نمی‌کرد حتی وادار به خوب شدن.

مردمی‌که با حکومت علوی خو نگرفته بودند به طور عادی همراه حضرت نمی‌شدند. هسته اصلی که همراه حضرت می‌جنگیدند یک گروهی بودند که در جنگ صفین شهید شدند مثل عمار، گروه دیگر هم آدم‌های مبارز و رزمنده‌ای که به مرور زمان به خوارج تبدیل شدند و این خوارج از جهت نظامی‌ و زندگی زاهدانه آدم‌های ویژه‌ای بودند که دلباخته دنیا نبودند و هویت اصلی نبرد بردوش اینها بود و بدون اینها نبرد شکل نمی‌گرفت به همین دلیل وقتی در ماجرای قرآن برسرنیزه کردن این ۲۰ هزار نفر عقب‌نشینی کردند سپاه برگشت. آنها می‌گفتند که این جنگ، جنگیدن با قرآن است پس ما عقب‌نشینی می‌کنیم. مشکل فرهنگی این گروه این بود که فقط با قرآن مانوس بودند و متکی به خود یا به عبارتی خودشیفته یعنی فقط به فهم خودشان بسنده می‌کردند و معاویه هم از این ماجرا استفاده کرد.

این نهج‌البلاغه پژوه اضافه کرد: خودشیفتگی این گروه تا حدی بود که بعد از ماجرای حکمیت وقتی فهمیدند اشتباه کردند، دوباره شهادتین گفتند و به اسلام برگشتند. به امام علی (ع) هم گفتند چون تو هم به حرف ما گوش دادی پس تو هم اشتباه کردی و کافر شدی پس باید شهادتین بگویید و دوباره مسلمان شوید. پس نکته مهم اینکه مردم آن دوران، تربیت شده نظام علوی نبودند نکته دوم اینکه، خواصی که می‌توانند بر مردم اثرگذار باشند هم حضور نداشتند و به شهادت رسیده بودند. گروه رزمنده اصلی هم که یا مخالف حضرت بودند یا کنار رفته بودند در چنین شرایطی طبیعی است که واقعه شهادت حضرت رخ دهد و اگر هم حضرت به شهادت نمی‌رسید، معاویه باز بر اوضاع مسلط می‌شد چون به گفته خود ایشان فقط کوفه برای حضرت مانده است.

علی منفعت‌طلب نیست

در ادامه برنامه دیانی با محمد ناصرزاده، مشاور و روایت پژوه درباره روایت‌های تاریخی امیرالمؤمنین (ع) گفت‌وگو کرد.

ناصرزاده گفت: نهج‌البلاغه کتابی بوده که در آن به صورت اجمالی مسائل بلاغی جمع شده است و سیدرضی عنوان کرده که من مسائل بلاغی را جمع‌آوری کردم. به نظر می‌رسد که در کنار موضوع بلاغی، مقصود دیگری هم داشته است مثلاً درباره مسئله اختلافی شیعه و سنی خیلی معتدل رفتار کرده و انگار مایل نبوده خیلی به این موضوع وارد شود بنابراین به بیش از ۸۰-۹۰ درصد مسائل اختلافی در این کتاب اشاره نشده است. نکته دیگر اینکه سندهای این موارد را هم حذف کرده است. کلینی هم این کار را کرده بود منتها دلیل حذف سندهای کلینی با سیدرضی فرق داشته است. علاوه بر این سیدرضی موضوعات احکام و اینها را هم حذف کرده است. اسم کتاب هم متعارف سایر کتاب‌ها نیست و با اینکه مثلاً می‌گوییم کافی، کلینی ولی کسی نمی‌گوید نهج‌البلاغه سیدرضی همه می‌گویند نهج‌البلاغه علی‌بن ابی‌طالب (ع). در حالی‌که امام وقتی فرمایش می‌فرمودند که در صدد تهیه چنین کتابی نبودند.

ناصرزاده ادامه داد: ماجرای «دین علی»،  این‌گونه است که در جنگ جمل یک نفر از طرف سپاه امام علی (ع) رفت و گفت من فلانی هستم و به «دین علی» هستم و از آنجا به بعد این گزاره مطرح می‌شود که دین علی همان دین اسلام است و یک دین گزاره‌ای هم نیست که این‌گونه باشید و نباشید بلکه یک دین تحقق یافته و عملی است. وقتی جنگ جمل می‌خواست شروع شود، امام دوست نداشت شروع شود و می‌خواست سپاه مقابل را منصرف کند. ابن عباس برای منصرف کردن سپاه مقابل رفت تا با آنها صحبت کند و بگوید ممکن است از پس شمشیر علی بربیایید اما از پس احتجاج، منطق و الهیات عملی او بر نمی‌آیید.

این روایت پژوه اضافه کرد: شما در هیچ جا ملاحظه نمی‌کنید که حضرت استراتژی مبتنی بر منافع آنی داشته باشد حتی استراتژی مبتنی بر منافع آتی هم نداشته بلکه استراتژی‌ داشتند که دنیا، آخرت و سعادت مردم را در دنیا و آخرت دربرمی‌گیرد و بعد همین به صورت یک الگو در نهج‌البلاغه مطرح می‌شود.

دیانی گفت: در واقع ایشان اهل بازی نیستند. چیزی که ما در سیاست تحت عنوان بازی با مهره‌ها، بازی با موقعیت‌ها و امثال این می‌شناسیم.

ناصرزاده گفت: اصلاً. خیلی‌ها فکر می‌کنند ابوموسی اشعری فرد ساده لوحی است اما او فرد زیرکی بوده که وقتی می‌بیند اوضاع خلافت در هم می‌پیچد و قدرتی مثل معاویه روی کار آمده همه می‌گویند او را حکم کنید. ولی همه می‌دانند که تلاش ابوموسی این بوده که خلیفه دامادش شود. امام هم این موضوع را می‌داند ولی می‌گوید ابن عباس زیرک است و می‌داند چگونه با او لابی کند.

منبع: فارس

انتهای خبر/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.