به گزارش قدس آنلاین، زندگینامهنویسی در چند شکل، قابل ارزیابی و توجه است. اولین مدلی که در زندگینامهنویسی قابل اعتنا است، تکنگاریها هستند.
تک نگاری معطوف به شخصیت
متون و تکنگاریهایی که به صورت یک اثر واحد در مورد یک شخصیت مینویسیم، میتواند روایی، موضوعی یا تحلیلی باشد. تکنگاریهای روایی، از قبیل کتابهای: «امام علی»، «منتهی الامال»، «زندگینامه حاج آقا نورالله نجفی» و «بازیگران عصر طلایی» هستند. سعی میکنم تا از هر طیف، یک نمونه را مثال بیاورم. اینگونه تکنگاریها، حوادث و اسناد ترکیبی را ذکر میکنند و عمدتاً براساس روایت هستند.
تک نگاری معطوف به قضایا
گاهی تکنگاریها بر اساس تحلیل قضایا هستند. یعنی ما برای روایت زندگی یک شخصیت، نقش، موقعیت، زمان، مکان و عملکرد او را تجزیه و تحلیل میکنیم. مثل کتاب «اسرارالشهاده» مرحوم فاضل دربندی دربارهحضرت سیدالشهدا (ع) که تحلیل حادثه عاشورا و منابع آن است و همچنین «حیات سیاسی امام رضا» که در زمره تکنگاریهای تحلیلی، قابل ارزیابی است. گاهی پرداخت شما به یک شخصیت، براساس یک موضوع خاص مربوط به آن شخصیت است. مثلاً اساس کتاب «امام علی، صدای عدالت انسانی» بر تجزیه و تحلیل مبانی عدالت در رفتار آن حضرت و مقایسه آن با مفاد و بیانیههای حقوق بشر است. روش او در این کتاب، تحلیل این موضوع خاص بوده و خیلی وارد جزئیات زندگی ایشان نشده است.
تکنگاریهای ترکیبی
گاهی تکنگاریها به صورت تکنگاریهای ترکیبی در میآیند. یعنی شما درباره یک شخصیت مینویسی یا یک شخصیت درباره خودش توضیح میدهد، اما در ذیل روایت آن شخصیت، شما انواع و اقسام پاورقیها و زندگینامهها را به صورت پاورقی میآورید. اسم این تکنگاریها را تکنگاریهای ترکیبی گذاشتهایم. محورشان یک شخصیت است، اما حول این شخصیت، ممکن است شما دهها شخصیت دیگر را هم معرفی کنید. مجموعه کتابهایی که طی سالهای پس از انقلاب، دربارهشخصیتهای انقلاب منتشر شده تا حدود زیادی از این ویژگی برخوردارند. مثلاً کتاب خاطرات علی امینی یا جهانگیر تفضلی را که بنده تدوین و تحقیق کردم، محور امینی و تفضلی و خاطرات آن دو ست، ولی در حول و حوش آن، دهها زندگینامه دیگر را نیز آوردهام. یا کتاب خاطرات احمد احمد هم به همین صورت تدوین شده است. مجموعهکتابهای تاریخی پس از انقلاب که معطوف به زندگینامهها یا خاطرات هستند تا حدود زیادی از این شیوه استفاده کردهاند.
تک نگاریهای خودنوشت
در کنار این مدل از زندگینامهها، زندگینامههای خودنوشت را هم داریم. خودنوشتها را در آثار مختلف میتوان دید، مثلاً «زندگی طوفانی»، «حیات یحیی» و «سیاحت شرق». از همه اینها جالبتر که شاید خبرش هنوز به دوستان نرسیده باشد، زندگی خودنوشت شهید آیتالله سید حسن مدرس است، در زمانی که در خواف زندانی بوده و مطالب زندگی خودش را به یکی از افسران ژاندامری - که مأمور مستحفظ ایشان بوده- توضیح داده و در همان دوره زندان، ایشان مفاد نگارش شده را امضا هم کرده است. این کتاب را آقای دکتر نصرالله صالحی، در انتشارات طهوری منتشر کردهاند یا مثلاً یادداشتهای علم یا روزنگاشتهای آقای هاشمی رفسنجانی، در زمره همین آثار خودنوشت قرار میگیرند. البته اینها را ممکن است خاطره هم بنامیم، اما به واقع نویسنده در توصیف وضع و موقعیت خودش در قضایا و حوادث مختلف بوده است.
تک نگاری خودنوشت، اما از قلم دیگران
در کنار اینها نوعی دیگر از زندگینویسی هم اخیراً در ایران باب شده است. یعنی کسی میآید و خودش را جای یک شخص دیگری قرار میدهد و برای او زندگینامه مینویسد! یکی از مشهورترین کارهایی که به این شکل، در دوره قبل از انقلاب صورت گرفته است، زندگی نوشتهای است که آقای ذبیحالله منصوری، برای تیمور نوشت: «منم تیمور جهانگشا!» به جای تیمور نشسته و حوادث آن زمان را تطبیق داده و برای او زندگینامه نوشته است.
جالب اینجاست که من در بسیاری از منابع دانشگاهی دیدهام که به این کتاب رفرنس هم دادهاند! یکی دیگر از اینگونه کارها که مشهور هم است، کتاب «دخترم فرح» است، مربوط به فرح دیبا که در سالهای اخیر مکرر منتشر شده است. بعد هم نمونه آن را برای تاجالملوک نوشتند. اخیراً این کار را برای چند تن از نوکرهای رضاشاه هم انجام دادهاند. در بین بچه مسلمانهای خودمان هم در کتاب «خشونت قانونی» که برای شهدای مؤتلفه نوشتند، آقای کاظممقدم برای مرحوم صادق امانی، یک زندگی خودنوشت نوشته است، اما ما هر چه گشتیم، دستنوشته ایشان را پیدا نکردیم! اگر واقعاً شما داستان نوشتهاید، بنویسید که داستان نوشته و از این زبان استفاده کردهایم، ولی ادعا شده که این زندگینامه خودنوشت ایشان هست!
تک نگاری فرهنگنامهای
مدل دیگر زندگینامهها، زندگینامههای فرهنگنامهای است. از قدیمیترین آثار اینچنینی در دنیای اسلام «الاسد الغابه» است که در واقع براساس تاریخنگاری سنی مذهب نوشته شده و صحابه و علمای اهل تسنن جهان اسلام را در آن گردآوری کردهاند. یکی از غنیترین مآخذی که در این مدل تدوین شده است و متأسفانه در بین ما شیعیان چندان هم مورد اعتنا واقع نشده، کتاب «اعیان الشیعه» از مرحوم علامه سیدمحسن امین عاملی است. کتابی بسیار غنی و به لحاظ سبک نگارش و گردآوری ادبیات مستند، یکی از بهترین مآخذ است. ما در فرهنگنامه جاودانههای تاریخ، از این روش خیلی استفاده کردیم. بنده در مقدمهای که بر کتاب «فرهنگنامهجاودانههای تاریخ» نوشتهام، نوع استفاده از منابع و بهرهگیری از آنها و حتی مشاورههای اخذ شده را در حدود ۲۰ صفحه آوردهام.
در این میان باز شما مثلاً کتاب «رجال ایران» را میتوانید به عنوان نمونهای از آثار فرهنگنامهای ببینید. مجموعه «فرهنگ ناموران معاصر» که دفتر ادبیات انقلاب اسلامی کار کرده است را هم به عنوان یک مدل فرهنگنامهای میشود دید و البته همین فرهنگنامه جاودانههای تاریخ هم از همین گونه است. مجموعه «ریحانه الادب» در باب زنان مشهور و کارآمد در تاریخ اسلام هم در این رده جای میگیرد.
تک نگاری مبتنی بر مواضع نویسنده
گاهی زندگینامهنویسی، براساس موضع نویسنده است. یعنی شما نسبت به جمعی از افراد در جامعه یا اعتقاد دارید یا انتقاد دارید و این انتقاد و اعتقاد، مبنای نگارش زندگینامه شده است. حالا در اعتقاد، گاهی رویکرد انتقادی اثر کمرنگ میشود و عمدتاً به صورت زندگینامههای تمجیدی در میآید. مثلاً «رهبران مشروطه» اثر ابراهیم صفایی را که میخوانید، کاملاً تمجیدی است، یا کتاب «جلال و شکوه شهبانوی ایران». یا کتاب دیگری که خانم لسلی ولانگ آمده بود و پول مفصلی هم به او داده بودند که در وصف شاه بنویسد. عَلَم در یادداشتهایش مینویسد: ۵۰هزار دلار پیش پرداخت دادم تا ایشان بیاید و با شاه و خانوادهاش مصاحبه بگیرد و درباره اینها بنویسد. یا کتاب «قوامالسلطنه» و کتاب «معمای هویدا» اینها همه در زمره ادبیات تمجیدی هستند. یعنی نویسنده آن را نوشته تا از شخص و مترجم مورد نظرش ستایش کند و نقش او را مثبت جلوه دهد و در واقع پیرایههایی که او فکر میکند به قهرمان اثر بسته شده را بزداید و یک چهره مثبت را از او معرفی کند.
تک نگاری تنقیدی
گاهی زندگینامهها، تنقیدی هستند و براساس تخطئه سوژه نوشته میشوند. مثلاً کتاب «معاویه، سردسته تبهکاران عالم»، سیاستها، روشها و کارنامه معاویه را تجزیه و تحلیل کرده و براساس انتقادی که نسبت به معاویه دارد، زندگی او را معرفی کرده است. یا کتاب «من حکم میکنم» در مورد رضاخان هم یک متن تنقیدی است. یعنی از دل این کتاب و به طور طبیعی، نسبت به رضاخان انتقاد درمیآید و در نهایت، انتقادات نویسنده به خواننده منتقل میشود. مجموعهکتابهای «نیمه پنهان» که مؤسسه کیهان منتشر کرده، از همین قبیل است. مجموعه «معماران تباهی» این مؤسسه هم باز در مجموعه ادبیات تنقیدی قرار میگیرند، البته در همین زمره، خود من هم دو جلد کار کردم، یکی در باره امیر اسدالله علم و دیگری در حالات یکی از شخصیتهای دوره پهلوی که، چون هنوز منتشر نشده است، در باره آن صحبت نمیکنم.
تک نگاری بیطرف
گاهی زندگینامهها، ماهیتی بیطرف دارند. نوعِ فرهنگنامهها و دایرهالمعارفها اصرار دارند تا اثبات کنند نگاهشان بیطرفانه و علمی است. گاهی هم این نگاه بیطرفانه، در یک مجموعه رعایت نمیشود و بخشهای مختلف یک کتاب، چند شکل متفاوت با یکدیگر پیدا میکنند. یعنی هم نسبت به یک شخصیت تنقیدی است و نسبت به شخصیت دیگر تأییدی و گاهی هم بیطرف است. نمونه ترکیبی تنقید، تمجید و بیطرف را ما در فرهنگ نامه معاصران ایران میتوانیم ببینیم. این کتاب، چون نوشته افراد مختلف است و در عین حال یک شکل واحد دارد، اما نسبت به اشخاص نگاه واحد ندارد! در حالی که به طور مثال، شما رجال بامداد را میبینید که در برابر افراد گوناگون، یک موضع واحد دارد. اگر هم نسبت به بعضیها منتقد است، از زاویه نگاه خودش است و نه منظرهای مختلف و اگر نسبت به بعضیها معتقد است و مروج آرای آنهاست، از همان زاویه واحد نگاه خویش است.
تک نگاری روایی یا سَنَدی
شکل دیگری که باید در مدلهای مربوط به زندگینامه به آن توجه کرد، باز از حیث نوع تنظیم مطالب است. یعنی بعضی از آثار را از شکل تنظیم مطالب آن میتوانیم ارزیابی کنیم. گاهی تنظیم مطالب، با رویکرد روایی است، مثل کتاب «حدیث بیداری» که آقای حمید انصاری به نگارش درآورده است. ایشان از ابتدا شروع کرده و خیلی هم قصد ندارد مستند بنویسد یا مصاحبهای را بیاورد، بلکه بر اساس مجموعهیافتههای خودش روایت میکند. گاهی زندگینامه نویسیها، اسنادی است و شرح حالها براساس سند نوشته میشود. مثل مجموعههایی که مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات منتشر میکند. اسناد را منتشر میکنند و شما از دل اسناد، با شخصیت آشنا میشوید.
گاهی زندگینامهها مطلقاً مصاحبهای هستند. کتاب «پا به پای آفتاب» نوشته آقای حمیدرضا ستوده که درباره زندگی حضرت امام نوشته شده و جزء منابع اولیه زندگی ایشان هم است، مجموعهای از مصاحبههاست. یا کتابهای آقای غلامعلی رجایی درباره شهید آیتالله بهشتی و شهید رجایی، از این قسم هستند. یعنی عنصر اصلی کتاب، مصاحبه است و از اشخاص مختلف در خصوص سرفصلهای گوناگون زندگی شهید بهشتی یا شهید رجایی، مصاحبه و خاطره گرفته و عین مطلب را نیز منعکس کرده است.
گاهی زندگینامه نویسیها، تلفیقی است. تلفیقی که میگویم، شیوهای است که خود ما در فرهنگنامهنویسی از آن استفاده کردهایم. ما معتقدیم این روش بهتر از هر شیوه دیگری جواب میدهد. مجموعه فرهنگنامه جاودانههای تاریخ هم از اسناد هم از مصاحبه و هم از روایت بهره برده است.
تک نگاری معطوف به جغرافیا
طی سالیان گذشته در ایران شاهد گرایش جدیتری به نوشتن تاریخ با ملاک جغرافیا و انواع تاریخهای استانی در کشور هستیم. بسیاری از مسئولان فرهنگی در کشور در این باره دارند جوش میزنند! البته خیلی بیشتر از این را خود ما در جاهای دیگر جوش میزنیم، منتها در این باره تقاضا میکنیم که متولیان کار مواظبت کنند تا بعضی از این حرص و جوشها به تاریخنگاری ناسیونالیستی منتهی نشود، چون ما در بعضی استانها این موارد را با وجه غالبی از ناسیونالیسم میبینیم. گاهی ممکن است که ما ناچار شویم تا زنگ خطر را به صدا در آوریم و این مسئله، مواظبتهای بسیار زیادی میخواهد.
تک نگاریهای ایثار و شهادت.
اما میرسیم به ادبیات ایثار و شهادت. گاهی این زندگینامهها به لحاظ نوع مرگ افراد تنظیم میشود و فرجام شهادت، مورد توجه قرار میگیرد. از قدیمیترینهایشان «مقاتل الطالبیین» است که میتوانیم به عنوان یک نمونه به آن توجه کنیم. آن دسته از بنیطالب، فرزندان امام علی (ع) و سادات بنیهاشم که در جریان قیامها علیه عباسیان و امویان به شهادت رسیدند، ابوالفرج اصفهانی با آنکه سنی مذهب هم بوده، زندگیهای آنان را نوشته است. یا زندگینامه نویسی بر این مبنا که چه کسانی قتال کردند یا در قتالهای مختلف شرکت داشتند. یا اثر شاخص در این باره، کتاب «شهداءالفضیله» علامه شیخ عبدالحسین امینی است. مجموعه آثاری که در مورد شهدای دفاع مقدس تدوین میشود، براساس این روش است که ما نوع مرگ افراد و آن نقطه پایان زندگی آنان را به عنوان ملاک در نظر گرفتهایم و سپس میخواهیم که درباره دورههای قبل از آن بحث کنیم.
فقر استناد در تک نگاریهای دهه اخیر
اما در بخش پایانی سخن، برای اینکه به طور جدیتر وارد بحث استناد شوم، به عنوان کسی که کارم نوشتن است، از دوستان محقق خود خواهشی دارم. توجه کنیم در نگارش زندگینامهها، گرفتار داستانسرایی و داستاننویسی نشویم. ببینید پرفروشترین و جدیترین زندگینامهها، زندگینامههای داستانی است و سوگمندانه زندگینامههایی نوشته میشود که با ادعای استناد، به شکل داستانی درآمدهاند و این آسیبزاست. اینکه برخی از کتابهای مربوط به دوره انقلاب یا دورههای پس از آن به فروش نمیرود و در انبارها میماند، بخشی از آن به دلیل تنبلیهای بخش توزیع است و این معضلی است که در یک دوره طولانی وجود داشته و دارد. بخشی هم مربوط به این است که امثال ما ممکن است در متونی که مینویسیم، خیلی جدی کار نکرده باشیم! بخشی هم مربوط به این است که خواندن متن مستند، قدری مشکل است و رغبتبرانگیز نیست.
ما در ایران تجربهای داریم، به نام ذبیحالله منصوری تجربه تاریخنگاریای که رویدادها را با داستان ترکیب کرده و بسیاری از مواردی که مستند نبودهاند، به شکل مستند ارائه کرده است. همه دوستان شاید کتاب «محمد، پیغمبری که باید از نو شناخت» را خواندهاند. کتاب «امام صادق، مغز متفکر جهان شیعه»، کتاب «سینوهه»، «خواجه تاجدار» در باره آغامحمدخان قاجار، «ملک تیمور جهانگشا» و شیرینتر از همه «ملاصدرا» هانری کربن را خواندهاند. وقتی کتاب ملاصدرای هانری کربن منتشر شد، جمعی به کربن تبریک گفتند که کتاب شما در ایران ترجمه شده و مبارک باشد! پرسید چه کسی این کتاب را ترجمه کرده؟ گفتند ذبیحالله منصوری. کربن گفت: «من اصلاً کتابی به نام ملاصدرا ننوشتهام!» الان بسیاری افراد، به کتاب «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» به عنوان منبع تاریخی استناد میکنند، در حالی که نیست. شما بفرمایید کوهستان ویرجیوگولگی کجاست؟ اصلاً ایشان اهل کجاست؟
یا کتاب «امام صادق مغز متفکر جهان تشیع» را که حدود هزار و ۳۰۰ صفحه است ادعا کرده که یک مؤسسه خیالی به نام مؤسسه اسلامی استراستفورک و توسط جمعی از محققان مستشرق، این کتاب مفصل نوشته شده، در حالی که ۹۰ درصد از آن محصول خیال ایشان است! البته بخشی از تاریخی که در آن آمده، راست است، اما اینجا مستندبازی صورت گرفته و نه مستندسازی. جالب اینجاست که هنوز هم این کتاب چاپ میشود! هانری کربن نگارش کتاب ملاصدرا را انکار کرد، اما من اخیراً چاپ بیستوسومش را خریدم. بله شما هم اگر وارد این فضا شوید، کتابتان الی ماشاءالله پرتیراژ میشود و این خطر، در دوره اخیر جدیتر شده است. شما مجموعه آثار آقای مسعود بهنود یا آقای باقر عاقلی و چهرههایی از این دست را ببینید، چرا پرفروش است؟
یک دلیلش این است که داستانهای خیالی و حتی اروتیک دارد! در اینگونه نوشتارها از عنصر خیال و داستان سازی به راحتی استفاده شده است. خب چرا این اتفاق میافتد؟ وقتی شما در نوشتن زندگینامه به بنبست میرسید، بهترین روشی که به عنوان نویسنده میتواند شما را نجات دهد، پرداختن به خیال است. با این روش، خواننده هم مثل شما درگیر میشود. جایی که متنی پیچیده میشود، ایجاد فضای داستانی است که درک متن را آسان میکند. به همین دلیل است که از چنین کتابی استقبال میشود. بنابراین مهمترین نکتهای که در نوشتن آثار مستند باید به آن توجه کنیم این است که نوشتن و خواندن متن مستند، بسیار سخت است.
در کنار نوشتن یک متن سخت، ما باید دائماً به فواید و آثار بلندمدت آن توجه کنیم. به این نکته توجه کنیم که اگر ۴۰۰ سال دیگر هم کسی این کتاب را خواند، نگوید این آدم چند روزی به فلان شهر جنوبی ایران رفته و تحت عنوان سفرنامه یا تک نگاری، گزافه گفته است! باید به واقعیت و عینیت مسائل، به طور اساسی توجه کنیم تا مطالب سست نباشد و پایه زندگینامهنویسیهای ما نلغزد.
دکتر یعقوب توکلی
منبع: جوان آنلاین
نظر شما