تحولات منطقه

۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۳۲
کد خبر: ۸۰۰۹۱۷

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چنین تصوری وجود داشت که می‌توان حضور سینمای ایران در مجامع بین‌المللی را ابزاری برای جلب نظر مردم و به‌خصوص نخبگان سایر نقاط دنیا به کشور خودمان قرار داد.

برادران تحریم یا ضدتحریم؟
زمان مطالعه: ۲۱ دقیقه

هرچه به سال‌های اخیر نزدیک‌تر شدیم، وضعیت فستیوال‌های هنری دنیا و سایر رویدادهای اینچنینی سیاسی‌تر شد. شاید از ابتدا هم چنین بود اما حالا داشت همه‌چیز رخ عیان می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چنین تصوری وجود داشت که می‌توان حضور سینمای ایران در مجامع بین‌المللی را ابزاری برای جلب نظر مردم و به‌خصوص نخبگان سایر نقاط دنیا به کشور خودمان قرار داد. فیلم‌ها را خود مسئولان ایران انتخاب و ارسال می‌کردند و در این میان گاهی بعضی اختلاف‌نظرها هم رخ می‌داد اما به‌هرحال، با نزدیک شدن به سال‌های اخیر، وضع به سمتی رفت که تا حدود زیادی از چهارچوب خودش خارج شد. مثلا فیلمسازان ایرانی با سرمایه دولتی فرانسه در داخل ایران فیلم می‌ساختند و بدون اخذ پروانه نمایش از مراجع قانونی ایران، به فستیوال کن می‌رفتند. دیگر کسی در اینجا اختیار تصویری را که قرار بود از ایران در جهان نمایش داده شود، نداشت. نکته مهم بعدی این بود که همین جریان جشنواره‌ای، به جریان غالب سینمای ایران بدل شد. راه میانبر هم برای رسیدن به قله‌ها همان فرمول‌های سیاسی بود. ایران باید جامعه‌ای نمایش داده می‌شد که در برخورد با جنس مونث، قوانین و عرف عقب‌مانده‌ای دارد. باید انسجام اجتماعی ایران و هویت ایرانی زیرسوال می‌رفت و درنهایت تصویری از کشور به نمایش درمی‌آمد که چندپله به‌لحاظ توسعه، عقب‌تر از جهان متمدن است. البته فیلمسازانی که می‌خواستند همچنان به‌شکل قانونی فعالیت‌شان در داخل کشور را ادامه بدهند، بااحتیاط سراغ این مضامین می‌رفتند. درست است که دیگر دولت فیلم‌ها را به فستیوال‌ها نمی‌فرستاد و این رسم در هشت‌سال اخیر جا افتاد و عادی شد، اما هنوز فیلمسازان، پروانه‌ساخت و مجوز ادامه فعالیت را می‌خواستند. درکنار این، گروه‌های اجتماعی مختلف از فیلمسازان و سایر عوامل توقع داشتند وقتی به این رویدادها می‌روند، مواضع خاصی بگیرند و رفتارهای به‌خصوصی انجام دهند. فیلمسازان عموما با پناه گرفتن پشت خاکریز (سیاسی نبودن) یا لااقل (اهل بیانیه‌خوانی نبودن) از چنین اقداماتی طفره می‌رفتند؛ اما به‌واقع رخدادهای دنیا به‌قدری مواضع سیاسی تمام طرف‌ها را صریح و برنده کرد که دیگر این نوع حرکت ‌گاهی تغافل به‌نظر می‌رسید و شاید گاهی مضحک. در زمانه وضوح غلبه امر سیاسی بر سایر اولویت‌ها و در دوره صریح‌تر شدن مواضع سیاسی در سینما، فیلم «برادران لیلا» یک اثر اجتماعی تندوتیز و به‌شدت تلخ است که به کن می‌رود. تا اینجا نمی‌شود طبق هیچ‌معیاری، اگر آن معیار به منطق سلیم وفادار باشد، از فیلم ایراد گرفت. به‌هرحال حقیقتی که عیان است، قابل‌نادیده گرفتن نیست و جامعه ما دچار مشکلاتی است که باید به آنها پرداخته شود. عامل اصلی بخش عمده‌ای از این مشکلات تحریم‌های آمریکاست. فیلم سعید روستایی علنا به این قضیه پرداخته و با جرقه‌ای سیاسی، موتور نتیجه‌گیری درامش را روشن کرده است. تابه‌حال نمونه‌ای وجود نداشت که فیلمسازی ایرانی در فیلمش به مساله روابط جهان با ایران بپردازد و در یک فستیوال هنری هم شرکت کند اما فیلم روستایی با عبور از بستر چنین موضوعی، به کدام ساحل می‌رسد و نهایتا چه می‌گوید؟ دو نوع نگاه است که به مساله تحریم می‌توان داشت؛ یکی اینکه آن را ضدحقوق بشر بدانیم و دنبال مقصر قضیه بگردیم. آیا در فیلم برادران لیلا چنین چیزی می‌بینیم؟ آیا پدر لیلا و برادرانش اساسا بشر هستند که حقوقی داشته باشند یا این وضعیت آشفته نتیجه تحریم است نه ذات خراب آدم‌ها؟ از طرف دیگر مسائل دیگری هم در این رابطه قابل‌توجه هستند. این فیلم می‌تواند نشان بدهد که آیا تاثیر تحریم‌های آمریکا روی ایران به‌اندازه‌ای بوده که کارزار فشار حداکثری را بتوان موفق دانست؟ به‌عبارتی ما نیاز داریم که یا نگاه دنیا در رابطه با تحریم‌های آمریکا علیه ایران، به عدول عیان آمریکا از معیارهای حقوق بشری جلب شود یا از سوی دیگر آمریکا به این نتیجه برسد که فشارهایش بی‌فایده بوده‌اند و از ادامه آنها منصرف شود. برادران لیلا طرف دوم قضیه را نمی‌گیرد و این به‌طورکلی حرفی نیست که لااقل در بازه زمانی فعلی، مخاطبان داخلی به آن علاقه داشته باشند. می‌ماند طرف اول قضیه؛ یعنی همان نمایش ظلم‌های رواشده بر ایران تحت‌تحریم و ضایع شدن حقوق بشر. نمایش این مسائل نباید به‌شکلی باشد که کارزار فشار حداکثری را موفق نشان بدهد، چون به‌طور مسلم همان تضییع‌کنندگان حقوق بشر را به ادامه این روند تشویق می‌کند. فیلم سعید روستایی اما در اینجاست که چالش‌برانگیز می‌شود. تصویری که از ذات ایرانی‌ها در این فیلم به‌نمایش درمی‌آید، شاید چنان نباشد که به‌طور قاطع و بدون‌شبهه، بتوان از آن چنین نتایجی گرفت. این البته قضاوت ساده‌ای نیست و بخشی از نتیجه‌گیری درخصوص آن را باید به زمان اکران فیلم در ایران سپرد اما به‌هرحال مخاطب این نوع پیام‌های فیلم، بیننده‌های خارجی آن هستند. در ادامه چهار نقد انگلیسی که بر این فیلم در رسانه‌های مشهور دنیا نوشته شده‌اند، آورده می‌شود. با توجه به همین نقدها می‌شود تا حدودی دریافت که برادران لیلا چه پیامی را راجع‌به تحریم به سایر نقاط دنیا خصوصا واضعان این وضع مخابره می‌کند. در بخشی دیگر از پرونده ذیل، به حواشی حضور و نمایش برادران لیلا در فستیوال کن هفتادوپنجم پرداخته شده است.

ترانه علیدوستی، ستاره ایرانی این حماسه متراکم و پرمخاطب خانوادگی را هدایت می‌کند

ورایتی
 پیتر دبروج

ورایتی تیتری که برای نقد فیلم تازه سعید روستایی انتخاب کرده، این است «ترانه علیدوستی، ستاره ایرانی، این حماسه متراکم و پرمخاطب خانوادگی را هدایت می‌کند.» این مطلبی است که پیتر دبروج، نویسنده آن است و با این جملات آغاز می‌شود: «در برادران لیلا، یک خانواده ایرانی را می‌بینیم که زمانی مغرور و باشکوه زندگی می‌کرده و اکنون رقت‌انگیز و در آستانه نابودی است. خواهری مدعی که از تکیه بر مردان برای تصمیم‌گیری درباره سرنوشت خود خسته شده است، به‌سراغ مردان خانواده می‌رود تا آنها را درکنار هم قرار دهد.» پیتر دبروج سپس در ادامه به معرفی کارگردان فیلم می‌پردازد و می‌نویسد: «برخی از مخاطبان ممکن است روستایی را از پرتره خانوادگی پرتلاطم دیگری به نام «ابد و یک‌روز»(۲۰۱۶) بشناسند، درحالی‌که فیلم مهیج پلیسی فوق‌العاده او «متری شیش‌ونیم»(۲۰۱۹)، شبیه‌ترین چیزی است که یک ایرانی می‌تواند به فیلم «ارتباط فرانسوی» بسازد. البته این فیلم در ایالات‌متحده اکران نشده است.» سپس این نویسنده در همان پاراگراف اول، یک تیپ‌شناسی سیاسی از سعید روستایی و سینمایش ارائه می‌دهد و می‌نویسد: «روستایی، متولد۱۹۸۹، نماینده نسل جدیدی از نویسندگان ایرانی به‌حساب می‌آید و آنقدر زیرک است که نقدهای اجتماعی پیچیده خود را چنان عمیق در تاروپود داستان‌های مدرن جای دهد که حکومت ایران را حداقل هنوز ناراحت نکرده است.» نویسنده ورایتی ادامه می‌دهد: «سبک روستایی که پر از دیالوگ‌های پینگ‌پنگی، موقعیت‌های اجتماعی خفقان‌آور و تغییر دیدگاه است، انحراف کاملی از فیلم‌های سرراست و متمرکز ایرانی است که تاکنون به دنیا راه یافته‌اند؛ چه داستان‌های افسانه‌ای مجیدی و چه درام‌های صمیمی فرهادی که سادگی نسبی، آنها را برای مصرف بین‌المللی مناسب می‌سازد. فیلمی مانند «برادران لیلا» در مقایسه می‌تواند کاملا ظالمانه باشد و فشارهای جامعه ایرانی را بر تماشاگر وارد کند، بی‌اینکه زمینه لازم را فراهم کرده باشد.» ظاهرا فضای سیاه حاکم بر فیلم، نویسنده ورایتی را به‌عنوان یک مخاطب آزرده است و این را در نوشته بسیاری از مخاطبان خارجی دیگر هم می‌توان دید. پس از این توصیفات، پیتر دبروج به شرح داستان برادران لیلا می‌پردازد: «تضاد محوری فیلم در این خلاصه می‌شود: مسن‌ترین مرد طایفه جورابلو، اسماعیل (سعید پورصمیمی) تمام عمرش سخت کار کرده و حالا در معرض این انتخاب قرار دارد که با پس‌اندازش چه کند؟ آیا آن را به پنج فرزند بالغ خود که هرکدام ناسپاس‌تر از دیگری هستند، ببخشد یا از این پول برای تثبیت جایگاه خود به‌عنوان پدرسالار (عنوانی دارای افتخار و احترام در جامعه ایرانی) استفاده کند؟ اسماعیل به وضوح به‌سمت گزینه دوم کشیده شده است که مزایایی مانند «پدرخوانده» بودن را به او می‌دهد؛ بدون اینکه دردسر مدیریت یک گروه گسترده جنایتکار را بکشد. اما این یک قمار است. این انتصاب تضمینی نیست و مانور سیاسی دقیقی ازسوی او می‌طلبد. اول، او باید وانمود کند که این عنوان را نمی‌خواهد، درحالی‌که رقیبش آشکارا برای آن مبارزه می‌کند. سپس باید به پسرعموی دورش بایرام (مهدی حسینی‌نیا) اعتماد کند که از اسماعیل می‌خواهد ازدواج تنها فرزندش را به مبلغ ۴۰سکه طلا (که اساسا کل ثروت اسماعیل) است امضا کند. چیزی در این چیدمان برای لیلا بوی خوبی نمی‌دهد و او باید تصمیم بگیرد که مداخله کند یا نکند. لیلا در ۴۰سالگی از تماشای مبارزه مادر و چهار خواهر و برادرش خسته شده است و حالا که تنها عضو شاغل خانواده، علیرضا (نوید محمدزاده) کار در کارخانه را از دست داده، دیگر نمی‌تواند بیکار بنشیند تا خانواده‌اش کار خود را انجام دهند. آشفتگی زندگی آنها در یکی از شاید نیم‌دوجین صحنه طاقت‌فرسا به نمایش درمی‌آید. لیلا گریه می‌کند و به علیرضا التماس می‌کند که با برادرانش تجارتی راه بیندازند. پرویز (فرهاد اصلانی) بزرگ‌ترین برادر، در یک مرکز خرید مجلل تهران توالت‌ها را تمیز می‌کند و برای دسترسی به امکانات، از خریداران هزینه دریافت می‌کند. فرهاد (محمدعلی محمدی) غیر از یک ماشین، دارایی دیگری ندارد و منوچهر (پیمان معادی) زیربار قرض رفته و در گرداب یک شرکت هرمی افتاده است.» سپس متن این نویسنده به تحلیل فضای داستان نزدیک می‌شود: «تاسیس یک فروشگاه در عمل فکری انتزاعی به‌نظر می‌رسد. آیا هیچ‌یک از این بزرگسالان بی‌پروا، درمورد اداره چنین کسب‌وکاری، چیزی می‌دانند؟ تنها کاری که آنها انجام می‌دهند این است که دعوا و گلایه کنند. به همین دلیل به فردی سازمان‌یافته مانند لیلا نیاز دارند تا به آنها دستور دهد، حتی اگر نقشه‌های او درنهایت قطعی‌تر از برنامه‌های دیگران نباشد. همه در «برادران لیلا» چیزی را پنهان می‌کنند؛ نه لزوما به روشی فریبکارانه، بلکه هرکس دروغ را تا آنجایی پیش می‌برد که اوضاع را کمی برای خودش راحت‌تر کند. در یکی از صحنه‌های اولیه، اسماعیل درحال جشن تولد گرفتن یکی از اعضای جدید خانواده است. به او گفته شده که این فرزند تازه‌متولدشده، پسر است؛ اما دیگر باورش نمی‌آید: این ششمین نوه اوست و هربار پسرانش دروغ می‌گفتند و وانمود می‌کردند که بچه مذکر است. پرویز که در خانه اسماعیل جشن می‌گیرد، برای سیر کردن خانواده‌اش از آشپزخانه پدرش غذا می‌دزدد. اگر فرزندان اسماعیل می‌توانستند ۴۰سکه طلا را به‌دست بیاورند، کارشان به معنی آن بود که از زیر سایه رویاهای اسماعیل برای پدرسالار شدن بیرون می‌روند.» دبروج بعد از این توضیح مفصل از داستان فیلم می‌نویسد: «برادران لیلا در میان شلوغی تهران معاصر اتفاق می‌افتد و به تناوب میان آپارتمان‌های مخروبه و خانواده‌ای ویران و جایگاه‌های از سقوط و ثروت می‌گذرد.» در انتهای این متن آمده است: «در پایان فیلم، می‌بینیم که با تشدید تحریم‌های آمریکا، اقتصاد ایران سقوط کرده است. قیمت طلا ۱۰برابر می‌شود و به‌طور تصاعدی مشکلات خانواده را تشدید می‌کند. اگر آنها ۴۰قطعه طلای اسماعیل را نگه می‌داشتند، اوضاع فرق می‌کرد؛ اما خواهر و برادرها از ابتدا درحال حدس زدن و تضعیف یکدیگر بوده‌اند. روستایی در پایان با این سوال ما را ترک می‌کند: وقتی حتی اعضای خانواده‌ای که منفعت‌طلب هستند از یکدیگر حمایت نمی‌کنند، چگونه می‌توان از یک جامعه انتظار داشت که کار کند؟»

یک زن و ۵ انگل زن‌ستیز در درام خشن ایرانی

گاردین
 پیتر برادشاو

گاردین تیتر زده «یک زن و ۵ انگل زن‌ستیز در درام خشن ایرانی». یک تیتر واضح که ممکن است در نشریات داخلی به‌عنوان تندترین انتقادها به چنین فیلمی مطرح شود. نویسنده این مطلب پیتر برادشاو است؛ یک روزنامه‌نگار معروف انگلیسی که در گاردین فعالیت می‌کند. بردشاو می‌نویسد: «سعید روستایی، فیلمساز ایرانی، یک درام خانوادگی بزرگ، جذاب و شخصیت‌محور را به سبک ایتالیایی-آمریکایی با بازی‌های خشن، صحنه عروسی بزرگ و تلمیحاتی از فیلم‌هایی مثل «روکو و برادرانش» از ویسکونتی و «پدرخوانده» از کاپولا ارائه می‌دهد. حتی آرتور میلر در میان سرزنش‌های عصبی و دردناک فیلم وجود دارد. ترانه علیدوستی که به‌خاطر بازی در فیلم‌های اصغر فرهادی شناخته می‌شود، در نقش لیلای این فیلم بازی کرده است: زنی که توسط مردسالاری بی‌کفایت و بی‌عار به حاشیه رانده می‌شود. لیلا با پدر و مادر مسن خود زندگی می‌کند. او از کمردرد دوره‌ای ناشی از استرس و کار بیش از حد رنج می‌برد و اساسا تنها مزدبگیر معمولی خانواده است که به‌تنهایی از چهار برادر بالغ خودش حمایت می‌کند. پرویز دارای اضافه‌وزن (فرهاد اصلانی) به‌عنوان یک نظافتچی توالت در مرکز خرید کار می‌کند؛ اما به‌اندازه کافی برای تغذیه خانواده‌اش پول درنمی‌آورد. فرهاد (محمدعلی محمدی) فقط به تماشای کشتی آمریکایی در تلویزیون علاقه دارد. منوچهر (پیمان معادی) یک تنبل ذاتی است که به‌دنبال طرح‌های خفن برای سریع پولدار شدن است نه کار و علیرضا (نوید محمدزاده) اخیرا از کارخانه‌ای که روئسایش، دستمزدش را نمی‌داده‌اند، استعفا داده است. در رأس همه این مردان بیهوده و انگل، پدر سالخورده آنها اسماعیل (سعید پورصمیمی) قرار دارد؛ پر از مکر و ناله، خودترحم، معتاد به تریاک و وسواس به «پدرسالاری» طایفه گسترده خود؛ موقعیتی که سقوط کرده و با مرگ پسرعمویش اکنون خالی است. پسرعموی اسماعیل، بایرام (مهدی حسینی‌نیا) به او می‌گوید که تاج استعاری پدرسالار می‌تواند متعلق به او باشد، به شرطی که در عروسی آتی پسر بایرام، ۴۰سکه طلا به‌عنوان هدیه ازدواج بپردازد. اسماعیل حریص و احمق موافقت می‌کند؛ زیرا او سکه‌ها را دراختیار دارد و می‌داند که امتیاز غیررسمی پدرسالار این است که از همه هدایای ازدواج در عروسی‌های آینده سهم پنهانی بگیرد. در همین حال، لیلا به یک طرح تخیلی دست زده است که می‌تواند خانواده را به درآمدی صادقانه برساند: آنها می‌توانند اجاره یکی از واحدهای خرده‌فروشی جدیدی که در مرکز خرید، (به‌طرزی نمادین در محل توالت عمومی پرویز) ساخته می‌شود را بگیرند. اما او فقط می‌تواند وام بانکی را با سپرده دریافت کند و حالا به پول نقد نیاز دارد و از اینکه می‌فهمد انبار سکه‌های طلای پیرمرد قرار است به این روش نادرست و غیرصادقانه هدر برود، عصبانی می‌شود. حالا آیا می‌توان جلوی او را گرفت؟ لیلا در دنیایی از کلاهبرداران مرد زندگی می‌کند که هرگز دست از تمجید خود به‌خاطر موقعیت و اعتبارشان برنمی‌دارند. با این حال از هر کاری شبیه به یک شغل واقعی بیزارند و کاملا راضی هستند که زنان را از پا درآورند و با زن‌ستیزی و اغماض به آنها پاداش دهند. منوچهر، کلاهبردار بدبین، به برادرانش پیشنهاد ملاقات کاری با یکی از دوستانش را داده بود. لیلا طبیعتا به‌عنوان یک زن از جلسه کنار گذاشته شد. بعدا معلوم شد که این فرصت صرفا یک کلاهبرداری برای اجاره اتومبیل‌ها نبوده است، بلکه چیزی شبیه به ترفند «هدیه عروسی» پدرسالار است. در موقعیت‌هایی مانند این، به احتمال بالا شخصی که به شما اجازه آگاهی از رازش را می‌دهد، می‌خواهد شما را به بزرگ‌ترین قربانی تبدیل کند. خشم شعله‌ور لیلا از میان‌مایه بودن تحقیرآمیز پدر و برادرانش و فرسودگی تلاش برای نجات آنها از دست خودشان، همان انرژی احساسی است که به فیلم قدرت می‌بخشد و صحنه عروسی را به اوج می‌رساند.»دبروج بعد از این توضیح مفصل از داستان فیلم می‌نویسد: «برادران لیلا در میان شلوغی تهران معاصر اتفاق می‌افتد و به تناوب میان آپارتمان‌های مخروبه و خانواده‌ای ویران و جایگاه‌های از سقوط و ثروت می‌گذرد.» در انتهای این متن آمده است: «در پایان فیلم، می‌بینیم که با تشدید تحریم‌های آمریکا، اقتصاد ایران سقوط کرده است. قیمت طلا ۱۰برابر می‌شود و به‌طور تصاعدی مشکلات خانواده را تشدید می‌کند. اگر آنها ۴۰قطعه طلای اسماعیل را نگه می‌داشتند، اوضاع فرق می‌کرد؛ اما خواهر و برادرها از ابتدا درحال حدس زدن و تضعیف یکدیگر بوده‌اند. روستایی در پایان با این سوال ما را ترک می‌کند: وقتی حتی اعضای خانواده‌ای که منفعت‌طلب هستند از یکدیگر حمایت نمی‌کنند، چگونه می‌توان از یک جامعه انتظار داشت که کار کند؟»

یک درام خانوادگی جذاب درباره جنسیت و جانشینی در ایران

اسکرین دیلی
 لیزا نسلسون

وزن سنت و پیوندهای خانوادگی در «برادران لیلا»، از نتیجه کار چیز جالبی می‌سازد؛ یک فرو رفتن عمیق و مداوم و غافلگیرکننده در پویایی یک خانواده فقیر و البته صادق تهرانی که تلاش می‌کند سر خود را بالاتر از آب نگه دارد و خفه نشود. سعید روستایی، نویسنده و کارگردان با اطمینان کامل از جنبه‌های بصری و محتوایی، کار جاه‌طلبانه‌اش را با مضامین حیرت‌انگیز موادمخدر، حقیقت، دروغ، ‌انگیزه‌های متضاد(تعارض منافع)، سقوط بر اثر تحریم‌های بین‌المللی و صحنه‌ای انباشته از بن‌بست و دوری از هر چیزی شبیه پیشرفت اجتماعی، نشان می‌دهد. اجراهای عالی و ریسک‌های فزاینده‌ دلخراش، این فیلم بخش مسابقه کن را به یک سرگرمی جذاب تبدیل کرده است. مشاجره‌های مداوم و کینه‌توزی‌، یک ویژگی‌ بارز روندهای پرحرف است. معمای چند لایه در اینجا با کم و زیاد شدن و بدون موعظه، به بینندگان یادآوری می‌کند که وقتی کشورشان در صحنه جهانی بدبین است، این مردم عادی هستند که بیشترین آسیب را می‌بینند. اسماعیل (سعید پورصمیمی) ایلیاتی ۸۰ ساله بی‌سواد که قلبش با باتری کار می‌کند، در اواخر عمر معتاد به تریاک شده و به‌دلیل تورم، برای دهه‌ها کار صادقانه و گران‌قیمت او بی‌ارزش شده است. دو پسر از چهار پسر بالغ او و همسر و دخترش در یک خانه مخروبه، در یک منطقه فقیرنشین زندگی می‌کنند. یک سکانس آغازین وحشیانه ما را با پسر غیرساکن در این خانه، یعنی علیرضا (نوید محمدزاده) آشنا می‌کند. تعداد قابل‌توجهی از کارگران در تعطیلی ناگهانی یک کارخانه واقعا عظیم که ماشین‌آلات سنگین و کارگران حیرت‌زده آن مانند وارثان قرن بیست‌ویکم شرایط کار در متروپلیس به نظر می‌رسند را در اعتصاب می‌بینیم. علی با حقوق یک سال، به خانه و خانواده برمی‌گردد(درواقع، او بیشتر از هشت سال گذشته را دور بوده است) او به جایی برمی‌گردد که خواهر مجرد و رنج‌کشیده‌اش، لیلای ۴۰ ساله (ترانه علیدوستی)، از او درخواست کمک می‌کند. او اقداماتی را برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار کوچک انجام می‌دهد تا چیزی محکم برای آینده بسازد. علی باهوش‌ترین عضو خانواده است؛ البته نه اینکه جامعه به او اجازه داده باشد از هوشش سود ببرد. حقوق او در دفاتر اداری یک مرکز خرید لوکس منبع اصلی درآمد خانواده است. پسر بزرگ و چاق خانواده، پرویز(فرهاد اصلانی) که پدر پنج دختر دوست‌داشتنی و یک پسر تازه متولد شده است، خدمتکار توالت‌های عمومی همین مرکز خرید است. فضای کار برای خرده‌فروشی به حدی است که مدیریت مرکز خرید قصد دارد بخش سرویس بهداشتی را هم به یک بوتیک تبدیل کند. رویای عملگرایانه لیلا این است که برادران بیکارش منابع اندک خود را برای خرید فضای بوتیک جمع کنند و با هم وارد تجارت شوند؛ کنایه‌ای از تبدیل مستراح شکوهمند به یک مغازه شیک نمادین. برادر سوم کمتر قاطعیت دارد، زیاد ورزش می‌کند و کارهای عجیب و غریب انجام می‌دهد. حتی اگر برادر چهارم منوچهر(پیمان معادی) آپارتمان کوچک و رقت‌بار خود را بفروشد(دو مستأجر متخاصم دسترسی به پلکان ساختمان را قطع کرده‌اند، یعنی تنها راه ورود و خروج منوچهر یک آسانسور باری عجیب است که از خارج از ساختمان به آن نصب شده است.) آنها نهایتا برای پیش‌پرداخت کوتاه می‌آیند. برادران آنچه را که شبیه یک طرح هرمی است، در نظر می‌گیرند. فیلم به این موضوع اشاره می‌کند که پول اگرچه ممکن است ریشه همه بدی‌ها نباشد، اما چگونه مطمئنا می‌تواند مردم را وادار به رفتارهای شنیع، اغلب در پشت‌نمای سنت‌های محترمانه کند. حتی با وجود اینکه خانواده در زندگی مدرن لنگر انداخته است، حرکات‌شان مملو از وزن سنت و خرافات است. «پدرخوانده» قبیله بزرگ خانواده مرده است و جانشینی باید تعیین شود. اسماعیل به‌عنوان قدیمی‌ترین عضو خاندان، مزیت فنی دارد، اما سنت ایرانی برای تصاحب این عنوان، پرداخت نقدی گزافی را می‌طلبد. آیا یک پیرمرد عجیب و غریب و غیرمنطقی و ظاهرا بی‌پول، می‌تواند هزینه ورودی سنگینی را ارائه دهد تا به افتخاری که میل می‌کند برسد؟ آیا برادران لیلا می‌توانند سرمایه‌ای جمع‌آوری کنند تا راه خوداشتغالی را شروع کنند؟ و آیا لیلا می‌تواند به نحوی از معایب مرکب «خدمت‌کار پیر» بودن در جامعه‌ای مردمحور بگذرد تا غرایز کسب‌وکار درست خود را بر افراد سرسخت و خشمگینی که اتفاقا با آنها مرتبط است تحمیل کند؟ وقتی عقب‌نشینی‌هایی به همان اندازه که محتمل و ویران‌کننده هستند ظاهر می‌شوند، بیننده به اندازه قهرمان‌های داستان به سمتی دیگر منحرف می‌شود. مشاجره‌های خانوادگی همیشه براساس‌انگیزه‌های باورپذیر است و اغلب از بازیگران خواسته می‌شود تا ضربات احساسی خشن را فقط با چشمان خود منتقل کنند. چیزهای ثابت، پریشانی و فوری هستند؛ گاهی در محیط‌های صمیمی و گاهی در محیط‌های بزرگ. به لطف تسلط کارگردان بر موضوع، درهم تنیدگی‌هایی که شاهد آن هستیم ممکن است به طرز باورنکردنی چالش‌برانگیز باشد و در عین حال نیازی به تعلیق ناباوری ندارد. این حرکت هیجانی ظریف و متقاعدکننده، به اندازه زمان سخاوتمندانه آن، طولانی نیست.

یک خانواده‌ در جامعه‌ای که با فساد و درگیری‌های اقتصادی آسیب‌ دیده است تلاش می‌کند تا سرپا بماند

هالیوود ریپورتر
 جردن مینتزر

این فیلم مانند یک رمان عظیم قرن نوزدهم از زولا یا دیکنز که در یک داستان سه‌ساعته خلاصه‌شده است، داستان پنج خواهر و برادر را روایت می‌کند که درتلاشند در وضعیت سگ‌خواری ایران dog-eat-dog (چیزی معادل عبارت قانون جنگل) که توسط کلاهبرداری، مبارزه طبقاتی، رقابت‌های قبیله‌ای و اقتصادی که برای همیشه پابرجاست و در آستانه فاجعه است، سرپا بمانند. برادران لیلا پر از چرخش‌های قدرتمند گروه بازیگرانی است که بسیاری از آنها در فیلم «متری شیش‌ونیم» هم بازی کرده‌اند و نشان می‌دهد که کار روستایی ۳۲ ساله در فیلمسازی استادانه‌ است؛ اگرچه لحنی به‌شدت تهاجمی دارد که به‌وضوح صدایش قابل‌محاسبه است. با دیدن این فیلم روستایی، فیلم‌های هموطن ایرانی او اصغر فرهادی به ذهن متبادر می‌شود. هر دو کارگردان اغلب با پیمان معادی، یکی از بهترین بازیگران کشورشان کار می‌کنند؛ اما درجایی که فرهادی بیشتر به‌دنبال جست‌وجوگری و تلقین‌ است، روستایی همه‌چیز را به شیوه‌های بسیار جسورانه بیان می‌کند. صحنه‌هایی که شامل صدها مورد اضافی است که به‌اندازه تصویر سیسیل بی. دمیل است. فیلم‌های او درام‌های طاقت‌فرسا و سختگیری برای سینک آشپزخانه هستند (کنایه به ژانر سوپ‌اپرا که به‌شدت عوام‌پسند است و مخاطب اصلی‌اش زنان خانه‌دار آمریکایی بودند) که در آنها هیچ‌مانعی برای سقوط در سینک آشپزخانه وجود ندارد؛ اما شگفت‌انگیز این است که چگونه روستایی می‌تواند آن وضعیت را به‌خوبی از بین ببرد. برادران لیلا حول‌محور خواهر یک خانواده، با بازی ترانه علیدوستی (که در فیلم «درباره الی» فرهادی نقش‌آفرینی کرده بود) و چهار برادر او که هرکدام شکل، اندازه و تیپ شخصیتی خاص خود را دارند، متمرکز است. مرد اخلاق‌مدار داستان، علیرضا (نوید محمدزاده) است که در ابتدای فیلم از شغل یقه آبی خود اخراج می‌شود. او را در سکانسی نفسگیر می‌بینیم که در آن تعداد زیادی کارگر با یورش پلیس ضدشورش به کارخانه‌شان فرار می‌کنند، کارخانه‌ای که می‌دانیم پس از تعطیلی آن، رئیسش تمام درآمدها را اختلاس کرد. نویسنده مطلب سپس سه برادر دیگر و پدر خانواده را معرفی می‌کند و بعد از آن می‌نویسد: «تنها کسی که در این خانه زندگی واقعی دارد، لیلا است. او طرحی را پیش می‌برد که در روند آن، نیازهای فردی و نیازهای خانواده دائما با هم برخورد می‌کنند. همه می‌خواهند پیشرفت کنند، اما انجام این کار ناگزیر به این معنی خواهد بود که از دیگران، چه برادر، خواهر، پدر یا همسایه‌شان، در دنیایی کج‌رو که در آن رشد، بدون فریبکاری غیرممکن است. روستایی که فیلمنامه را نوشته است، زحمت زیادی می‌کشد تا نشان دهد که چگونه فساد در هر سطحی از زندگی ایرانی نفوذ کرده است؛ از کارخانه‌داران مکار در بالا گرفته تا افرادی که در پایین‌ترین سطح قرار دارند؛ مانند پرویز که به‌عنوان نظافتچی در یک مرکز خرید کار می‌کند و مشتریان خود را مجبور به پرداخت دوبرابر برای استفاده از توالت می‌کند. از میان کلاهبرداری‌های فراوان در برادران لیلا، جسورانه‌ترین آنها مربوط به کسب‌وکاری است که فرهاد می‌خواهد همه در آن سرمایه‌گذاری کنند. جایی که خودروها به خریداران احتمالی پیش‌فروش می‌شوند بدون اینکه واقعا تحویل داده شوند. (این یک کلاهبرداری نیست، یک شغل است)؛ او این‌گونه آن را توجیه می‌کند و به‌طورکلی در مورد کشوری صحبت می‌کند که مرزهای بین این دو برای همیشه محو شده است. نقشه فرهاد تنها یکی از نقشه‌هایی است که خواهر و برادرها برای به‌دست آوردن پول درآورده‌اند و یکدیگر را فریب می‌دهند تا بتوانند یکدیگر را از تباهی نجات دهند.
تنشی که فیلم در فواصل منظمش روی هریک از آنها ایجاد می‌کند، در صحنه‌هایی از این درام خون‌گرم بیشتر ظاهر می‌شود که در آن بازیگران به سبکی بیشتر یادآور جان کاساوتیس ظاهر می‌شوند تا آنچه معمولا با سینمای ایران مرتبط است. این یکی از راه‌هایی است که روستایی خود را از بقیه متمایز می‌کند. دیگری در جریان حماسه‌ای شکل می‌گیرد که او به داستان می‌دهد تا با تمرکز بر یک پدرسالار و وارثان جنگ‌زده‌اش، بتواند تصویر فیلمش را به نسخه‌ای کارگری و تهرانی از پدرخوانده تبدیل کند.
کارگردان با همکاری مجددش با هومن بهمنش، از زوم‌های آهسته‌ای استفاده می‌کند که نشان تجاری دهه ۷۰ بود و ما را در یک پلان از مصیبت‌های جهانی جامعه ایران به دردسرهای یک خانواده می‌برد. او می‌داند چگونه در مواقعی که نیاز دارد لانگشات شود، مثلا در سکانس کارخانه یا در صحنه عروسی طولانی که کاپولا و همچنین چیمینو را به ذهن متبادر می‌کند. اما او همچنین می‌داند که چگونه اکشن را به چندنفر محدود کند و برادران لیلا را بیش از هرچیز به یک قطعه اجرایی تبدیل می‌کند. بازیگران انرژی فوق‌العاده و تفاوت‌های ظریف زیادی را به نقش‌های خود می‌آورند. هر شخصیت مملو از تناقض است، برای خانواده یا منافع خود می‌جنگد یا گاهی اوقات هر دو. آنها به‌خوبی می‌دانند که به‌ندرت کار درست را انجام می‌دهند. فقط علیرضاست که به نظر می‌رسد در مورد دور زدن قانون تردید دارد و این بدان معناست که او بیشتر از بقیه مجازات می‌شود. محمدزاده که قبلا در «متری شیش‌ونیم» برجسته بود، در اینجا استثنایی است، به‌یادماندنی‌ترین صحنه او در یک صحنه طولانی و طاقت‌فرساست که در آن باید با یکی از اعضای خانواده رقیب صحبت کند. کسی که اینها قرار است در عروسی گران‌قیمت پسرش مورد کلاهبرداری قرار بگیرند. این سکانس حول‌محور عروج اسماعیل به تاج‌وتخت رهبر قبیله می‌چرخد که مستلزم فریب دادن پنج فرزندش است تا هزینه آن را با آینده آنها بپردازند. در این مورد، از پولی که می‌تواند در یک سرمایه‌گذاری تجاری امیدوارکننده وارد شود، چشم‌پوشی می‌کند. اگرچه حتی این معامله که شامل تبدیل توالت پرویز در مرکز خرید به یک فروشگاه پوشاک جدید می‌شود، ممکن است با مشکلات قانونی مربوط به سند ملک مواجه شود. تنها کسی که بین این خواهر و برادرها به‌ندرت فریب چیزی یا کسی را می‌خورد، لیلا است. او هم پراگماتیست است (مجرد است و هنوز با والدینش زندگی می‌کند) و هم تک‌فرزندی است که شغل مناسبی دارد. او معمولا توسط دیگران نادیده گرفته می‌شود، زیرا یک زن است و شاهد این است که پدر و برادرانش تصمیمات بدی را یکی پس از دیگری می‌گیرند؛ این یکی از نکات مهم در فیلمی است که پر از ایده‌ها و انتقادات اجتماعی است. می‌توان استدلال کرد که رسیدگی به همه‌چیز خیلی زیاد است و لحظات خاصی وجود دارد که درام به یک ملودرام تمام‌عیار تبدیل ‌شود. فیلم مدت‌زمانی دارد که احساس می‌شود بیش از حد بالاست و حتی از نظر فنی کمی شلخته است. گویی دوربین نمی‌تواند همه‌چیز را منظم ثبت کند. از این نظر، برادران لیلا یک فیلم کامل نیست؛ اما یک فیلم عالی است؛ هم از نظر وسعت نگاه و هم از نظر آنچه می‌خواهد در مورد ایران از طریق داستان سختی‌های بی‌شمار یک خانواده بگوید. روستایی به‌عنوان یک فیلمساز، آنقدر هدفش بلند و گسترده است که حتی اگر گاهی از نشانه‌هایش غافل شود، صدای تکان‌دهنده‌اش را پیدا می‌کند.

منبع: فرهیختگان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.