به گزارش قدس آنلاین، همین چند روز پیش بود که انتشار یک پست عجیب از سوی احسان کرمی، واکنشهای متفاوتی را به خود دید. کرمی در این پست، ضمن انتقاد از برگزاری گردهمایی سلام فرمانده، اعلام کرد که اگر جانب مذهب را در نظر بگیریم، چطور اجازه برگزاری چنین مراسمی در شب وفات امام صادق (ع) داده شده و اگر به دید ملی به موضوع نگاه کنیم چطور میتوانیم بپذیریم که همسو با داغ آبادان، چنین جشنی در تهران برگزار شود.
حدود ۷۰ ساعت پس از انتشار این پست، تصاویری از حضور این مجری به همراه برزو ارجمند، در مراسم عروسی یک خواننده معلومالحال منتشر شد. تصاویری که بهت بسیاری از کاربران شبکه مجازی را به همراه داشت و آنان را وادار به واکنشهای گسترده کرد.
آقای کرمی، این رفتار دوگانه شما، چه تحلیلی دارد؟ وقتی برگزاری یک گردهمایی ملی را نقد میکنید و خودتان، در روزهایی که بر جمعیت فوتشده حادثه آبادان افزوده میشود، به مراسم عروسی میروید و سرمست از این رویداد، شادی میکنید.
جناب کرمی، آیا اخلاقی است به مراسم عروسی خوانندهای بروید که بعد از اینکه متوجه شد همسر قانونیاش (که بهواسطه ازدواج با او توانست جواز حضور در انگلستان را بگیرد)، باردار است، حتی منتظر تولد فرزند خود نماند. فیلمی پیاده کرد و بدون اینکه به کسی بگوید، پنهانی به کالیفرنیا رفت و تا مدتها همسر او نمیدانست که آیا ساسی زنده است یا مرده؟
آقای کرمی، آیا اخلاقی است شرکت در مراسم خوانندهای که چندین نفر از سلبریتیهای مشهور داخلی و لسآنجلسی، به این حضور پاسخ مثبت ندادند و بهانه آوردند تا در این مراسم حضور پیدا نکنند.
جناب کرمی، آیا اخلاقی است حالا که داغ آبادان را تنها در یک پست خلاصه کرده و آن را زمینهای برای وارد کردن هجمه به دولت و ساختار نظام کردید، اینچنین سرمستانه در مراسم عروسی، شادی کنید و با گوشی همراهتان از بخشهایی از این مراسم، فیلم و عکس تهیه کنید؟
قطعا شما این اختیار و آزادی را داشتید که به چنین مراسمی بروید و یا نروید، روی سخن، با زمانی است که آن پست عجیب را منتشر کردید. مثلا خواستید بگوئید من هم هستم. چه دلیل و انگیزهای داشت صحبتهایی که از چند روز قبلتر از پست شما، در پیجهای زرد اینستاگرام ردوبدل میشد را اینچنین به اهرم و ابزاری در جهت همراهی با جریان ضدانقلاب تبدیل کنید؟
مجری محترم، درست است که شما در جهت وارد آوردن یک نقد اجتماعی، از ابزارهای کهنه و نخنما و البته تاریخگذشته استفاده کردهاید اما نمیدانستید که دیگر زمان بزندررو تمام شده و هر جا که بروید، چشمها و گوشهایی وجود دارند که شما را میبینند و میشنوند.
میدانستید که در آن لحظات سرمستانه، پیکر ملیکای نوجوان که زیر سایبان مغازه بستنیفروشی به انتظار مادرش ایستاده بود و ناگهان ساختمان روی سرش آوار شد، از زیر خروارها آوار بیرون کشیده شد و پدر داغدار توانست پیکر دخترش را شناسایی کند؟
میدانستید درست در همان لحظاتی که در آن مراسم، بساط دلگشا داشتید، یک زن آبادانی، از غم از دست دادن سه فرزند و همسرش، چنان مویهای سر داده بود که دل هر جنبدهای را به درد میآورد؟
آن زمان که شاد و خرم، در آمریکا، چنین پستی را منتشر میکردید، چه قافیه خوبی را با همکیشان خود، روی فرش قرمز کن پدید آورده بودید. همانهایی که با چندین دست لباس متنوع و انواع و اقسام حرکات مختلف، جلوی دوربین دهها عکاس فیگور میگرفتند و تا دوربین به سمتشان میرفت، میگفتند که با مردم آبادان همدرد هستند.
مثلا با آن پست خواستید بگوئید ای مردم، من هم با شما همصدا هستم؟ میخواستید با آن پست، خود را در قالب اپوزیسیون جا بزنید؟ یا درصدد کسب محبوبیت و دریافت لایک و فالوئر بیشتر بودید؟
زیاد اذیتتان نمیکنیم؛ پرسش پایانی ماست: شما که با انتشار آن پست درصدد کسب محبوبیت بودید، حالا به نظر خودتان با انتشار تصاویر حضور شادمانتان در مراسم عروسی ساسی، آیا محبوبتر از گذشته شدهاید یا منفورتر؟
و خداوند بهترین پاسخدهنده به مکر است.
انتهای پیام/
منبع: ایرنا
نظر شما