تحولات منطقه

سفیر ژاپن در تهران امروز با حضور در بیمارستان خاتم الانبیا از کونیکو یامامورا (سبا بابایی) که در این بیمارستان بستری است، عیادت کرد.سبا بابایی ژاپنی است و فرزندش در جتگ تحمیلی به شهادت رسید.

سفیر ژاپن در ایران از مادر شهید ژاپنی عیادت کرد
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، کازو توشی آیکاوا سفیر ژاپن در ایران به همراه معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران پیش از ظهر امروز پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ با حضور در بیمارستان خاتم از خانم «کونیکو یامامورا» مادر شهید بابایی عیادت و برای ایشان آرزوی سلامتی کرد. وی در حاشیه این عیادت در صحبت با رسانه‌ها گفت: خانم بابایی نمی‌توانست صحبت کند، اما من بر این باورم که صدای من را می‌شنود، امیداورم هرچه زودتر حالش بهتر شود. ایشان در جهت تقویت روابط ایران و ژاپن نقش مهمی ایفا کرده است.

معاون درمان بیمارستان خاتم الانبیاء نیز درباره وضعیت جسمی خانم بابایی گفت: از هشتم خرداد امسال خانم بابایی با مشکلات تنفسی و بیماری زمینه‌ای در بخش آی سیو بیمارستان خاتم الانبیا بستری شد. درمان‌های حمایتی روی ایشان انجام شده، اما باتوجه به بیماری زمینه‌ای و عفونت‌های ثانویه، سطح اکسیژن و هوشیاری او تحت تاثیر قرار گرفته است. امروز پس از چند روز بستری، سطح اکسیژن و هوشیاری خوب و علائم حیاتی ثابت است.

سبا بابایی (کونیکو یامامورا)، تنها مادر شهید است که اصالتی ژاپنی دارد و محمد بابایی فرزند شهیدش جوان نوزده ساله‌ای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب فعالیت‌های زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبهه‌ها شد و در عملیات والفجر ۱ و در منطقه فکه به شهادت رسید.

کونیکو یامامورا پس از ازدواج با یک ایرانی مسلمان و مهاجرت به ایران اسم «سبا» با الهام از قرآن را برای خود برگزید. او در ژاپن و در خانواده‌ای بودایی مذهب متولد شد و تا بیست و یک سالگی تحت آموزه‌های بودایی بود، اما ازدواج با یک جوان مسلمان ایرانی مسیر زندگی‌اش را تغییر داد و آنقدر روحیات انقلابی و اسلامی‌اش را تقویت کرد که فرزند نوزده ساله‌اش در جبهه‌های جنگ تحمیلی ایران به شهادت رسید.

کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» اثر حمید حسام که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد روایت خاطرات خانم سبا بابایی است. حمید حسام درباره آشنایی با خانم یامامورا و نگارش کتاب خاطراتش چنین نوشته است: «مردادماه سال ۱۳۹۳ با گروهی ۹ نفره از جانبازان شیمیایی برای شرکت در مراسم سالگرد بمباران اتمی هیروشیما به ژاپن دعوت شدیم. در فرودگاه، بانویی محجبه با سیمای شرقی، به عنوان مترجم گروه، به ما معرفی شد. این سفر سرآغاز آشنایی من با کونیکو یامامورا بود. او در مسیر طولانی پرواز دبی تا توکیو بیشتر قرآن می‌خواند و گاهی با زبان ساده و تا حدی نامأنوس خاطراتی برای من تعریف می‌کرد. در ژاپن، به هنگام دیدار جانبازان شیمیایی و بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما، گوشم به سرفه‌های جانبازان بود و چشمم به کونیکو یامامورا که حرف‌های دو گروه را برای هم ترجمه می‌کرد و گاهی قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری می‌شد و عطش من را برای شنیدن داستان زندگی‌اش بیشتر می‌کرد و من تا آن زمان نمی‌دانستم که او یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است. از همان سال، همواره اندیشه نگارش زندگی این یگانه بانو ذهنم را مشغول کرده بود. بنابراین، طبق قاعده شخصی م، پیش از مصاحبه‌ها، طریق «مصاحبت» و همراهی با راوی را پیش گرفتم و طی هفت سال به هر بهانه و در هر دیدار نقبی به دنیای درونی‌اش زدم تا در اتفاقات و حادثه‌ها نمانم و سرانجام پذیرفت که اسرار ناگفته زندگی‌اش را بازگو کند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.