تحولات لبنان و فلسطین

علی شریعتی در پایان یکی از سخنرانی‌های خود در دلگویه‌ای مختصر، اما نافذ با زینب کبری (سلام‌الله علیها) هم‌کلامی‌ای تاریخی داشته است که امروز در سالگرد درگذشت این متفکر و اندیشمند اسلامی می‌خوانید.

دلگویه‌های علی شریعتی با پیامبر دشت کربلا

به گزارش قدس آنلاین، آنچه در ادامه می‌خوانید و می‌شنوید دلگویه‌های معلم انقلابی، علی شریعتی در پایان یکی از سخنرانی‌های خود با حضرت زینب کبری (سلام‌الله علیها) است:

و شما دو تن، ای خواهر! ای برادر!‌
ای شما که به انسان بودن معنی دادید و به آزادی جان! و به ایمان و امید، ایمان و امید! و با مرگ شکوهمند خویش به حیات، زندگی بخشیدید.‌

از آن روز دردناک که خیال نیز از تصورش می‌هراسد و دل از دردش پاره می‌شود، چشم‌های این ملت از اشک خشک نشده است.‌

یک ملت در طول یک تاریخ در اندوه شما ضجه می‌کند. به جرم این عشق تازیانه‌هاخورده و قتل عام‌هادیده و شکنجه‌هاکشیده و هرگز برای یک لحظه نام شما دو تن از لبش و یاد شما از خاطرش و آتش بی‌تاب عشق شما از قلبش نرفته است. هر تازیانه‌ای که از دژخیمی خورده است، داغ مهر شما را بر پشت و پهلویش نقش کرده است.‌

ای زبان علی در کام!

ای زینب! ای زینب! ای زبان علی در کام! با ملت خویش حرف بزن. ای زن! ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت! زنان ملت ما، اینان که نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می‌افکند، به تو محتاج‌اند؛ بیش از همه وقت.

جهل از یک سو به اسارت و ذلتشان نشانده است و غرب از سوی دیگر به اسارت پنهان و ذلت تازه‌شان می‌کشاند. و از خویش و از تو بیگانه‌شان می‌سازد. آنان را بر استحمار کهنه و نو بر بندگی سنت‌های پوسیده و دعوت‌های عفن، بر ملعبه‌سازان تعصب قدیم و تفنن جدید به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر؛ شهر قساوت و وحشت می‌کوبیدی و پایه‌های یک قصر؛ قصر جنایت و قدرت را می‌لرزاندی برآشوب! تا در خویش برآشوبند و تاروپود این پرده‌های عنکبوت فریب را بدرند و تا در برابر این طوفان بر باددهنده‌ای که به وزیدن آغاز کرده است، ایستادن را بیاموزند و این ماشین هولناکی را که از او یک بازیچه جدید می‌سازد، باز برای استحمار جدید، برای اغفال جدید، برای پر کردن ایام فراغت و برای بلعیدن حریصانه آنچه که سرمایه‌داری به بازار می‌آورد و برای لذت بخشیدن به هوس‌های کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت‌های بی‌شور و بی‌روح اشرافیت جدید و برای سرگرمی زندگی پوچ و بی‌هدف و سرد جامعه رفاه، در هم بشکنند! و خود را از حرم‌های اصالت قدیم و بازارهای بی‌حرمت جدید به امامت تو ای زینب! نجات بخشند!

ای رسالت حسین بر دوش!

ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش!

ای که از کربلا می‌آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می‌رسانی. ای زینب! با ما سخن بگو. مگو که بر شما چه گذشت؟ مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید؟ مگو که خداوند آن روز عزیزترین و پرشکوه‌ترین ارزش‌ها و عظمت‌هایی را که آفریده است یکجا در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا می‌بایست بر آدم سجده کنند.

این تو هستی که باید بر ما بگریی

تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گزارده‌ای. تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی؛ همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می‌گوید. اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم؟ لحظه‌ای بنگر که ما چه می‌کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم، با تو ای خواهر مهربان!

این تو هستی که باید بر ما بگریی. ای رسول امین برادر! که از کربلا می‌آیی و در طول تاریخ بر همه نسل‌ها می‌گذری و پیام شهیدان را می‌رسانی. ای که از باغ‌های سرخ شهادت می‌آیی و بوی گل‌های نوشکفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای که قافله سالار کاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر.

منبع: فارس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.