اما از همان ابتدا پیدا بود که با وجود مدعیان سلطنت در گوشه و کنار کشور و ضعف مفرط حکومت مرکزی نمیتوان امیدی به برقراری امنیت در مرزها داشت. در چنین شرایطی، خان خیوه (خوارزم) به طمع غارت خراسان و نفایس خزانه آستان قدس رضوی، به سوی مشهد لشکر کشید و با ۳۰ هزار سوار، خودش را به مرزهای خراسان رساند. ترس و وحشت ناشی از این لشکرکشی موجب بروز هرج و مرج عجیبی در اطراف مشهد، شهرها و روستاهای مجاور آن شد. بسیاری از مردم، ناتوان از دفاع در برابر آن لشکر جرّار، به حرم مطهر رضوی پناه آوردند.
حکم جهاد میدهم
پاییز آن سال، سردتر از سالهای پیش بود و برگهای درختان زودتر از همیشه به زردی گرایید. خبرهایی که به مشهد میرسید، امیدوارکننده نبود؛ سپاه خانِ خیوه هر لحظه به مشهد نزدیکتر میشد. شایعاتی مبنی بر کشتار و غارت روستاهای اطراف هرات و تربتجام، در مشهد منتشر شده بود و همین مسئله به وحشت عمومی دامن میزد. در چنین شرایطی، شورایی مرکب از عوامل حکومتی مشهد و علمای نامدار شهر، در محل «دارالضیافه» حرم مطهر رضوی تشکیل جلسه داد تا درباره خطری که زائران و مجاوران را تهدید میکرد، چارهای بیندیشند. مهمترین نگرانی موسیخان، حاکم خراسان، کمی تعداد نیروهای نظامی بود؛ مدافعان شهر زیاد نبودند و نمیتوانستند حتی در قلعهبانی، کار زیادی از پیش ببرند. این مشکل حاد در آن جلسه مطرح و از حاضران خواسته شد راهکاری ارائه کنند. در تالار دارالضیافه، سکوت مطلق حکمفرما بود. ناگهان صدای رسای یک عالم، آن سکوت دهشتناک را شکست. سیدمحمد رضوی، مجتهد مشهور شهر سر بلند کرد و خطاب به حاضران گفت: «اسلام در چنین شرایطی، جهاد را بر همگان، حتی بر زنان هم واجب کرده است. چرا مردم را به جهاد دعوت نکنیم و از این قوه اسلامی بهرهمند نباشیم؟» با شنیدن این سخن، گره از چهره حاضران گشوده شد؛ دعوت مردم به جهاد میتوانست راهکار مؤثری باشد؛ اما چه کسی باید فتوای جهاد صادر کند. برخی از علما به دلایل مختلف از صدور چنین حکمی ابا داشتند. اما سیدمحمد بدون معطلی اعلام کرد: «من حکم جهاد صادر خواهم کرد».
تأثیر آن حکم تاریخی
سیدمحمد رضوی، زاده سال ۱۱۴۵ خورشیدی در شهر مشهد بود؛ یکی از سادات بنام شهر و محل اعتماد و احترام همه مردم؛ از شاگردان سیدمهدی بحرالعلوم و شیخجعفر نجفی مشهور به «کاشفالغطاء» که سالها در حوزههای علمیه نجف و کربلا درس خوانده و به درجه اجتهاد رسیده بود. او پس از توقف در اصفهان و چند شهر دیگر، به زادگاهش بازگشت و در مدت کوتاهی به دلیل رسایی بیان و گستره اطلاعات فقهی و دینی، به مجتهد اول شهر مشهد مبدل شد. سیدمحمد نقش مهمی در پس گرفتن موقوفههایی داشت که به دلیل سهلانگاری حکومت، توسط برخی افراد سوءاستفادهگر تصرف شده بود. حالا و در این شرایط بحرانی، او به عنوان عالمی شجاع و آگاه، در وسط میدان مبارزه قرار داشت. ساعتی پس از آن جلسه بسیار مهم، فتوای جهاد سیدمحمد رضوی در شهر منتشر شد و با سرعتی محیرالعقول به دیگر شهرها نیز رسید؛ نیشابور، تربتحیدریه، سرخس و... . این فتوا سبب هیجان مردم شد؛ آنها با هر وسیلهای که داشتند، به سوی مهاجمان شتافتند. نخستین گروه از نیروهای خان خیوه، در نزدیکی تربتجام با جمعی از نیروهای دولتی که با جمعیت قابل توجهی از مردم عادی همراه بودند، روبهرو شد و در این رویارویی، شکست سختی خورد. با انتشار بیشتر خبر فتوای جهاد، شرایط برای حضور مهاجمان سختتر شد؛ حملات شبانه به آنها افزایش یافت و حالا این نیروهای غارتگر بودند که دیگر احساس امنیت نمیکردند. به همین دلیل، خان خیوه فرمان عقبنشینی صادر کرد و نیروهایش را به سرعت از خراسان و نزدیکی شهر مشهد عقب برد. به این ترتیب، پیروزی بزرگ مردم در پرتو فتوای جهاد یک عالم شجاع رقم خورد و در تاریخ ماندگار شد. سیدمحمد رضوی چند سال بعد به سفر حج رفت؛ اما هنگام بازگشت، دچار بیماری سختی شد. به ناچار او را به قم منتقل کردند و چون توان حرکت نداشت، مدتی را در این شهر به سر برد تا اینکه در سال ۱۲۵۵ق / ۱۲۱۸ش، پنج سال پس از صدور آن فتوای تاریخی، در ۷۵ سالگی دار فانی را وداع گفت. پیکرش را پس از انتقال به مشهدالرضا(ع)، در روضه منوره، نزدیک ضریح مطهر به خاک سپردند.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
نظر شما