به گزارش قدس آنلاین، لیلایی که به پای تمام بیکفایتیهای پدر و برادرانش میسوزد و لاجرم درگیر تصمیمات آنها میشود؛ زنی است با چشمان منتظر برای ساختن حداقلهایی در برونرفت از بحران. فرهاد اصلانی که چندی پیش به جمع متهمان پویش «می تو» پیوسته در این فیلم نقش شخصیتی شکستخورده و مضمحل را بازی میکند. او نگهداری و نظافت توالت عمومی را در پاساژ لوکسی به عهده دارد که لیلا در آن کارمند اداری است. او از اضافهوزنی فاحش رنج میبرد و چهره برافروخته و باد کردهاش نشان از اضمحلالی تدریجی در گردابی از روندهای تو خالی است، مردی که هرازگاهی برای تأمین جیره غذایی خانوادهاش از خانه پدری غذا میدزدد و به امید پسردار شدن هر سال بچهدار میشود و زنش دختر تازهای برایش میزاید.
روستایی با خلق کاراکترها، چند موقعیت را نشانه میرود که بسته به خط سیر داستان هرکدام را پردهبرداری میکند، فیلم از درامی ساده با پرهیز از وضعیتهای ملودرامی و با ضرباهنگی حسابشده برخوردار است. اصلانی و توالتی که از آن نگهداری میکند، پورصمیمی در نقش بزرگ خانواده، خانوداهای فروپاشیده با گروتسکی مضحک و اساسی بر باد، محمدزاده و سکوتی از منظر بیدستوارگی و فروشنده کاری که در برابر عرق ریزانش، با بورژوازی و نئولیبرالیسم روبهرو میشود، معادی و حس رذیلانه ناموفقی در رسیدن به آمال بورژوایی نوین و درگیری با خرده ایدههای کلاهبرداری، محمدی و انتلکتی ورزشی از نوع عامهگرایانه سر در برف و خواب خرگوشی، مجموعه تمام کاراکترسازیها در واقع بازآفرینی مانیفست جعلی کشوری بیسامان است.
این خاتون برای ما پسرزا نیست!
پورصمیمی دودزده و فرتوت در آرزوی صدرنشینی خندهدار خود، ثروت خانوادگیشان را به باد میدهد و در همین حین، اصلانی همچنان فرزنددار میشود و از مردم در ازای قضای حاجت پول میگیرد و نان دزدی میکند، موقعیتی که از منظر کارگردان روایتگر حاکمیتی بلندپرواز و کوتاهقامت در فرآیندی مضحک و البته دهشتناک است و قوه قهریهاش روزبهروز به هوای فروزان شدن فقط گند بالا میآورد و اصطلاح «این خاتون برای ما پسرزا نیست» را به یاد مخاطب میاندازد.
توالتداری که دستش در جیب مردم است و حتی برای پسماندگذاری از آنها جیرهکشی میکند، هم معاندتی از سر نگاههای چند سویه به حاکمیت ملی کشور است، نماینده طبقه فرودست از همه جا رانده شده. پرولتاریای ایرانی با نمایندگی محمدزاده و علیدوستی در فیلم، آنها نمایندگان بالقوه طبقه در حال فرونشست متوسط و سقوط کردهای هستند که نگران وضع مملکت خویش از هر جانفشانی بیسببی مضایقه نمیکند و آخر هم به خاک سیاه مینشیند. معادی نماینده اصلاحات در بازی سیاسی کشور است، کسی که تمام تجددش در کلاهبرداریهای نوینتر از ناندزدیهای اصلانی خلاصه میشود، کسی که لیلا حتی از سر ناچاری به سویش کشیده میشود و با او برای نجات وضع خانواده جلسه میگذارد، محمدی اما تلخندی گوشه لب و حتی به دور از قضاوت تصویر برای جمع بلاتکلیف توده ملت است، کسی که آمال و آرزوهای کوچکشدهاش فارغ از ماجرای حلقه کنش اصلی درام جای میگیرد و اساسا پتانسیلی بالفعل برای سیاه لشکری پشت هر عقیده اکثریت محوری در زمان است.
فیلمهایی که بوی نا میدهد!
در بیشمار فیلمها، حتی تصویر شهری و دکور منازل و رنگ دیوارها هم بوی فرسودگی و کهنگی و نا میدهد و تصویری در آمیخته از جهانی عقب رانده شده را به تماشاگر القا میکند. در حالیکه سینمای رئالیسم، باید تصویری واقعگرایانه و شفاف از موقعیت زمانی جامعه باشد. موضوع جایی اهمیت بیشتری پیدا میکند که گونه بازتولید شده رئالیسم در سینما و حتی تئاتر از این رویه در جهت همپوشانی ضعفهای هنری و فنی اثر بهره میبرد و باید گفت که رئالیسم سیاه کنونی به مثابه شالی زرین درآمده که نقصها و عیوب اثر را میپوشاند و آن را در جایگاهی فراواقعی نسبت به کیفیت درونی خود قرار میدهد، برادران لیلا نیز از این امر مستثنا نیست. فیلم در روندی قابل پیشبینی از دید حرفهای و با متدی کاملا عیان پیش میرود و اثری کاملا در حد متوسط را بازتاب میدهد. ماجرایی که از جانبی مهمتر، تن به اگزوتیسم نوین به معنای خرید محتوای ضدوطنی در ازای جایزه میدهد و سینماگر را تا حد جایزهبگیری برای فروختن ماحصل فرهنگ و خردهفرهنگها در خدمت رسانه تلخ و زهرآلود تنزل میدهد. تا جاییکه وقتی خبر شرکت داده شدن فیلم در کن به گوش میرسد، عطای نمایش کشوری اثر را به لقایش میفروشد و دستهجمعی در توفیق اثر همکار میشود که هرچه زهر دارد بریزد و بگزند و نیشتر بزند.
عملکرد دیرهنگام اما مقبول سازمان سینمایی
امری که بهواسطه عملکرد دیرهنگام ولی مقبول مدیران سینمایی ارشاد به صادر نکردن پروانه نمایش فیلم منجر میشود. جا دارد نهیبی بر سر مدیران تئاتری کشور زد که اگر در این موارد تجربه کافی و مشاوران درستی ندارند، کار را از سیر و روند سینماییهای ارشاد مشق کنند. مسالهای که اهمیت صدچندان دارد نه نگاه هنرمند و نه رفتارهای خارج از عرف و مضحکانه عوامل فیلم است بلکه باید زمینه سوءاستفاده از شال زرین رئالیسم غیرواقعی، شیادانه و سیاهانگارانه برچیده شود و جای آن را رئالیسم منتقدانه واقعگرا بگیرد.
رقابت برای چرک کردن واقعیت
جای تعجب ندارد که سازمان سینمایی با رد دیدهشدن نسخه نهایی فیلم نسبت به محتوای آن اظهار بیاطلاعی میکند چرا که برادران لیلا در واقع روایتی تکپرده از سلاخی یک بنیان در دستان بیکفایت دیوانگان رهیده از قفس است که امبینانس کلی در نهان اصلیترین کاراکتر غیرانسانی و کانسپشوال درام است که خونریزی نمادیناش را روی شاهرگهای دختری میبینیم که وامگیرنده نماد محور آن است. در حقیقت لیلا نام همین امبینانس است و برادران لیلا هرکدام بخشی از همین امبینانس خونین. فیلمیکه براساس تئوری و تفکرات معاندان شکل گرفته و تصویری غیرواقعی و انتزاعی از ایران را بازتاب میدهد و برای عرضه آن از هیچ قانونشکنیای دریغ ندارد، حتی دور زدن مجوزهای حضور در جشنوارههای خارجی!
درحالیکه سینمای امروز قرار بود تصویری مطابق با تغییر جهت سینمای ایران پس از انقلاب باشد. تغییری برای گریز از بزکهای عامهپسند شبهفیلم فارسی با قهرمانهای زرد و کاراکترهای پوشالی. تغییری که با رئالیسم اجتماعی تطابق دارد. متاسفانه نبود مدیریت صحیح به رقابت حداکثری فیلمسازان جریان خاص برای هرچه چرک نمودن تصویر واقعی از داخل ایران منجر شد. از این طریق طی هشت سال در دولت حسن روحانی عملا خوراک رسانه معاند را با بودجه وزارت ارشاد و سازمان سینمایی تامین کردند.
محمد حسین الوند - نویسنده و پژوهشگر
انتهای پیام/
منبع: جام جم
نظر شما