به گزارش قدس آنلاین، تولستوی ادیبی سترگ و نامدار در عرصه ادبیات روس و بلکم جهان است که با خلق آثاری همانند «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» در تاریخ ادبیات جهان میدرخشد. او چهرهای اخلاق مدار و دارای قلمی روان و شیوا بود و از جمله ادبا و متفکرانی به شمار میرفت که تاثیرات گستردهای از آیین اسلام پذیرفته بودند. به ویژه شخصیت پیامبر اسلام (ص) وی را تحت تاثیر قرار داده بود که در این نوشتار به اختصار بدان پرداخته میشود.
لو نیکولایویچ تولستوی در ماه اوت سال ۱۸۲۸ در منطقه «یاسنایا پالیانا» چشم به جهان گشود. پدرش گراف تولستوی و مادرش الکونسکایا نام داشت. وی که زندگی پرماجرایی داشت، در سال ۱۸۳۰ در حالی که تنها دو ساله بود، مادرش را از دست داد. وی اگر چه خاطرات چندانی از مادر به یاد ندارد، اما آشنایان از مادرش با عنوان زنی خوب، درستکار، مغرور و باهوش یاد میکردند و از این رو غم از دست دادن مادر، همواره دل او را به درد میآورد و حتی در روزگار کهنسالی نیز همانند دوران کودکی خود را به مهر مادر نیازمند دانسته و گفته بود: میل داشتم به کودکی بازگردم و آنگونه که تصور میکنم خود را به مادر بچسبانم. برای من، مادر بزرگترین نماینده عشق پاک بود.
پدرش بر اثر زیاده روی در میگساری و سکته قلبی، درگذشت. بدین ترتیب تولستوی پدرش را نیز در ۹ سالگی به سال ۱۸۳۷ از دست داد. خود وی این حادثه تلخ زندگیاش را این گونه توصیف کرده است: مرگ پدر مرا غرق اندوه کرد… من پدرم را خیلی دوست داشتم؛ اما تا هنگام مرگ نمیدانستم که علاقهام به وی تا این حد قوی است… عمه توانت نیز که روزگاری عاشق پدرم بود، میگفت: بهترین موجودی را که در زندگی داشتم پدرت بود، اما حالا تنها دلخوشیام این است که برای فرزندانش زنده باشم.
تولستوی در بخشی از دوران کودکیاش، چندان به درس و آموزش اهمیت نمیداد و خود وی درباره آن دوران این گونه گفته است: درس من خوب نبود، ریاضی را درک نمیکردم و برای سپردن نامها و تاریخ کمترین تلاشی نمیکردم. اما با آنکه تنبل بودم، بسیار حساس و دارای نیروی تخیل فوق العادهای بودم که پروسپیر (آموزگارش) بارها میگفت: این پسر بچه با کله مولیری کوچک است. به یاد دارم روزی مرا تنبیه کرد و زمانی که بچهها را تنبیه میکرد، به زانوهایشان فشار میآورد تا به زانو درآیند. من در این موارد میگفتم، حتی اگر درجا بمیرم، جلوی او زانو نخواهم زد. با این حال او با شدت روی شانههایم فشار میآورد، پشتم را خم میکرد و مجبورم میکرد زانو بزنم. من نیز در برابر فشار او نافرمانیام بیشتر میشد...
ادیب نامدار روسی پس از مرگ پدر، گرفتار اندوه دیگری میشود و آن از دست دادن مادر بزرگش بود. خود او این رویداد را چنین توصیف کرده است: در یکی از روزها که با برادرانم بازی میکردم، پروسپیر رنگ پریده آمد و خبر داد که مادربزرگتان از دنیا رفته است. بچهها همچون صاعقه زدگان خاموش شدند. ترسیدم. مادربزرگ مدتها بود که بیمار بود. من در همه مراسمهای تدفین مادربزرگ حضور داشتم. به پیشانی مادربزرگم هنگامی که در تابوت خوابیده بود، بوسه زدم و بعد با فریاد به اتاقی خزیدم. اندیشه مرگ مرا میآزرد...
وی که حوادت تلخی در زندگیاش پدید آمده بود، به سال ۱۸۴۱ در سن ۱۴ سالگی به همراه عمه کوچکتر خود به شهر قازان میرود و در شانزده سالگی برای تحصیل در رشته زبانهای شرقی وارد دانشگاه قازان میشود و در رشته زبان عربی و ترکی تحصیل میکند. وی در ادامه رشته خود را به رشته حقوق تغییر میدهد، اما به سال ۱۸۴۷ تحصیل را ناتمام رها کرده و به زادگاه خود (یاسنایا پالیانا) باز میگردد و به اندیشیدن درباره خود و نگارش میپردازد.
تولستوی جوان در شهر قازان با شرق، فرهنگ و تمدن شرقی آشنایی بیشتری یافته و با اسلام نیز بیش از گذشته آشنا میشود. (قازان یکی از بزرگترین مراکز مسلمان نشین روسیه بود.) وی در آن شهر با خاورشناسانی همچون «میرزا کاظم بک» نیز آشنا میشود. تولستوی در ماه مه سال ۱۸۵۱ به ارتش پیوست و در رسته توپخانه مشغول شد. حضور وی در تاتارستان و قفقاز، بر اندیشههای او تاثیر شگرفی برجای نهاد و در همین زمان داستانهای کودکی، جوانی و نیز قزاقها را نوشت.
وی در سال ۱۸۵۲ داستان کودکی را در مجلهای منتشر کرد. او با تشویق نکراسف و نیکلای گاوریلوویچ چرونیشفسکی در مسیر نویسندگی رشد و جایی در میان نویسندگان باز کرد و استعداد خویش را در این خصوص به معرض شکوفایی درآورد.
تولستوی یادداشتهای خصوصی بسیاری نیز داشت که تا سه روز پیش از وداعش با این دنیا نیز ثبت میشدند. از طریق همین نوشتهها ما با بسیاری از فرازهای زندگی وی (از کودکی پرشور، تا جوانی او و دوران میانسالی و زمان شکوه آثار و نوشتههایش و دوران سالخوردگی) آشنا شده و به افکار و اندیشههایش پی میبریم. وی نسبت به آموزههای دینی نگاهی عمیق داشت و به طور نمونه در یادداشتی خطاب به پروردگار چنین مناجات کرده است: خدایا، مرا از غرور، تنبلی، شهرت، بیماری و ترس نجات ده و کمکم کن تا بدون نافرمانی و رنج زندگی کنم و بدون هراس و ناامیدی، مومن، امیدوار و شیدا بمیرم. خدایا خودم را به تو میسپارم.
تولستوی در سن ۳۴ سالگی، نوشتن رمان مشهور جنگ و صلح را آغاز میکند. نگارش این اثر سترگ ۶ سال طول کشید. این رمان، واقعیتهای پنهان جامعه روسیه در سده ۱۹ را به خوبی بیان کرده و تصویری کامل از زندگی بشری ارائه میدهد.
در سالهای ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷ وی اثر جاودانه دیگرش (آناکارنینا) را به نگارش درآورد و در سال ۱۸۷۷ در قالب کتاب به چاپ رساند. او که از کودکی در خانوادهای اهل کتاب و مطالعه متولد شده بود، کتابهای فراوانی را خوانده و از آنها تاثیر پذیرفته بود؛ از جمله: کتابهای مقدس و معنوی (از جمله قرآن کریم و انجیل)، آثار ادبی یونان به ویژه آثار هومر، افلاطون، ارسطو، هگل، روسو، شوپنهاور، شیلر و...
تولستوی نویسندهای پرکار بود و آثار بسیاری را به جهان ادب تقدیم کرد؛ از جمله: سه مرگ، سعادت زناشویی، کتان بافان، جنگ و صلح، کیستم؟، به چه ایمان دارم؟، داستانها برای خیال پردازی مردم، سلطه تیرگیها، درباره زندگی، اهریمن، چرا آدمیان حیرانند؟، خاطرات یک مادر، کمک به قحطی زدگان، کارما، رستاخیز، ندا به روحانیون، راه نجات کجاست؟، گفتوگو با کودکان درباره مسائل اخلاقی، خاطرات دوران کودکی، سه روز در قریه و...
در سال ۱۸۸۰ تحول روحی شگفتی در ادیب بزرگ روسی پدید آمد و بر اثر آن به آموزههای کلیسا خرده گرفت و از ۱۸۸۲ تا ۱۹۰۱ به مسکو نقل مکان و در خانه خود سکونت کرد. در این مدت، سه اثر دیگرش با نامهای رستاخیز، مرگ ایوان ایلیچ و پدر سرگی را نوشت. وی در سالهای پایانی عمر خویش گوشه نشینی اختیار کرد و از زن و فرزند گریزان بود و بیشتر ترجیح میداد در تنهایی روزگار خویش را سپری کند. سرانجام در سال ۱۹۱۰ دچار بیماری شد و در روز هفتم نوامبر در ایستگاه راه آهن از دنیا رفت.
وی که با آیین رهایی بخش اسلام و به طور کلی با فرهنگ و تمدن اسلامی به خوبی آشنا بود، در نوشتههایش از آموزههایی اسلامی تاثیری شگرف پذیرفت. تولستوی در برخی از نوشتههایش این امر را آشکارا بیان کرده است. به طور نمونه در نامه به یلنا یفیمونا وکیلوا چنین نوشته است:
درباره مزیت دین اسلام و آموزههای محمد (ص) بر آیین مسیحیت، بر اساس دلایلی که پسران شما میآورند، تنها میتوانم صمیمانه با گرایش ایشان همراهی کنم… من تردیدی ندارم اسلام از منظر ویژگیهای ظاهری خود در جایگاه بالاتری از مسیحیت ارتدوکس قرار دارد. به همین دلیل اگر برای هر انسانی این امکان وجود داشت که میان دو آیین اسلام و مسیحیت یکی را برگزیند، هر انسان عاقلی بدون شک اسلام را بر مسیحیت ترجیح داده و آیین یگانه پرستی و فرمانبرداری از آموزههای محمد (ص) را بر پذیرش عقاید پیچیده مسیحیت (همانند تثلیث، رهایی از گناهان، پرستش کلیسا و…) بر میگزیند...
تولستوی همواره به پیامبر اسلام (ص) نیز به دیده احترام بسیار مینگریست و آموزههای آسمانی آن حضرت (ص) را مورد توجه و مطالعه قرار میداد و آن را ستایش میکرد. وی احادیث منسوب به پیامبر (ص) را جمع آوری و به مردم روسیه تقدیم کرد. نکته جالب توجه اینکه وی در روزگاری این چنین شیفتگی خود به اسلام و آموزههای آیین اسلام را اظهار میکرد که تبلیغات جریان کمونیسم در سرزمین روسیه به اوج خود رسیده بود و تبلیغ ادیان الهی نوعی جرم دانسته میشد و حتی با آن برخورد میکردند!
وی با آثار بزرگانی همچون سعدی، حافظ و فردوسی نیز آشنایی داشت و آثار سعدی را بسیار میپسندید و در تعداد زیادی از نامههایش به دوستش فت، نام حافظ آمده است.
به هر روی تولستوی از استوانههای ادبیات روسی به شمار میرود. نام او را میتوان در کنار ادیبان سترگی در عرصه ادبیات غرب همانند دانته، شکسپیر و گوته قرار داد.
وی شیفته اسلام بود و آموزههای وحیانی دین مبین، تاثیری ژرف بر اندیشههایش گذاشت؛ این تاثیر پذیری تا جایی پیش رفت که حتی این احتمال نیز وارد است نویسنده نامور روسیه به شکل پنهانی آیین اسلام را پذیرفت و آن را گردن نهاد و بدان پایبند بود. تولستوی که دورانی پرماجرا را پشت سر گذاشت، گاهی در آثارش از دوران نامطلوب زندگیاش سخن گفته و از آن بیزاری میجوید. اما در دوران پختگی خود، شیفتگی بسیاری به آیین اسلام پیدا کرده و حتی کتابی نیز درباره پیامبر (ص) به رشته نگارش در آورد؛ کتابی که حدود ۷۰ سال پس از مرگ وی به چاپ رسید. وی کتاب آسمانی مسلمانان قرآن کریم را نیز مطالعه کرده بود و در مقایسه میان اسلام و مسیحیت، آیین اسلام را دارای آموزههای مترقیتری میدانست و بر برتری آن اعتراف میکرد.
انتهای پیام/
منبع: مهر
نظر شما