تحولات منطقه

مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران که از رویدادهای صدر اسلام است نشانگر حقانیت دعوت پیامبر(ص) بوده و بر فضیلت همراهان او یعنی حضرت علی(ع)، فاطمه(س) و حسنین(ع) دلالت دارد.

اسرار مباهله در کلام امام رضا (ع)
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

 این واقعه که در منابع اهل سنت و شیعه نقل شده در ۲۴ ذی‌الحجه سال نهم هجری روی داد و آیه ۶۱ سوره آل‌عمران معروف به آیه مباهله ناظر بر آن نازل شد.

در سالروز واقع شدن این حادثه مهم صدر اسلام، گفتاری از دکتر علیرضا هزار، پژوهشگر قرآن و معارف را در این خصوص که در سلسله جلسات «تدبر در قرآن» ارائه شده، از نظر می‌گذرانید.
بیشتر اوقات که از مباهله سخن می‌گوییم مباحث تاریخی آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم؛ اینکه مسیحیان نجران چه گفتند؟ حضرت رسول خدا(ص) چه فرمود و... طبیعی و بجاست که نگاه تاریخی به این قضیه نیز داشته باشیم ولی من ترجیح می‌دهم وارد آیه‌ای از آیات الله شویم که در سوره مبارکه آل‌عمران این حادثه را طرح می‌فرماید و به نوعی نکات معرفتی این آیه و نکات ژرف و عمیق اعتقادی موجود در آن را مورد بررسی قرار دهیم.
به این منظور سراغ سه آیه ۵۹، ۶۰ و ۶۱ از سوره مبارکه آل‌عمران می‌رویم. همان‌طور که مستحضرید ماجرای مباهله در آیه ۶۱ روایت شده است. در آیه ۵۹ سوره آل‌عمران خداوند می‌فرماید: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛ قطعاً داستان عیسی نزد خدا [از نظر چگونگی آفرینش] مانند داستان آدم است که [پیکر] او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: [موجود زنده] باش؛ پس بی‌درنگ [موجود زنده] شد». ماجرای خلق حضرت عیسی بن مریم در این آیه مطرح شده؛ اینکه مثل ایشان در نزد خداوند همچون آدم است که خدای متعال همچنان که آدم را از خاک خلق کرد، عیسی را نیز از خاک آفرید. ادعا در این آیه این است عیسی مانند خلق آدم مخلوق است و همچنان که آدم از خاک آفریده شده، عیسی بن مریم نیز از تراب خلق شده است؛ در مقابل ادعای برخی مسیحیان که می‌گفتند عیسی مخلوق نیست، عیسی ابن الله است و مانند دیگران از تراب خلق نشده است. یعنی این آیه شریفه انگاره آن‌ها را که عیسی را مخلوق نمی‌دانند و ایشان را خدا یا پسر خدا می‌دانند نفی می‌کند. به آیه بعد که برسیم، خداوند می‌فرماید:«الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ حق از [ناحیه] پروردگار تو است؛ بنابراین از تردیدکنندگان مباش». در این آیه، گفت‌وگو به طور خاص با رسول خدا(ص) است. این آیه پیوند جدی با ماجرای مباهله دارد. در آیه قبل خواندیم عیسی بن مریم مخلوق است و از خاک آفریده شده و ادعای نصاری ادعای درستی نبود. بنابراین موضوع اینکه می‌گوییم عیسی از خاک آفریده شده، حق و از طرف پروردگار است و نباید هیچ شک و تردیدی به آن داشته باشید. شک نیز در اینجا نه به معنای شک در صحت قصه بلکه به معنای شک در حادثه‌ای است که الان داریم در مورد آن حرف می‌زنیم. شک نیز نه به معنای عدم یقین بلکه به معنای همین نگرانی است. 

ظرافت‌های معنایی تعابیر آیه مباهله
این آیه به‌شدت به معنای آیه بعدی مربوط است که ما می‌خواهیم سراغ آن برویم. «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ؛ هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن‌ها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
خداوند در این آیه می‌گوید کسی که در این آیه با تو محاجه کند بعد از آنکه آن علم را به تو دادیم، به آن‌ها این را بگو. تعبیر «فقل» تعبیر دقیقی است چرا که نه به معنای گفتن صرف بلکه به این معناست که حال دیگر زمان معجزه و امری متفاوت با امور طبیعی است. از اینجا اصل ماجرا شروع می‌شود. 
«فقل تعالوا» خیلی تعبیر دقیقی است. وقتی دو نفر همسطح هستند چه همسطح فیزیکی و چه همسطح رتبه‌ای، یعنی وقتی شما در اتاقی قرار دارید که همسطح با دیگر عزیزان هستید می‌فرمایید «الِیَّ» یعنی نزد من بیا که با تو کار دارم. چرا؟ چون همسطح با همدیگر و در عرض هم هستید. اما زمانی که تفاوت سطح وجود دارد حالا چه در ساحت فیزیکی یعنی مثلاً شما در پشت‌بام هستید و دیگری در حیاط است، یا اینکه به لحاظ رتبه‌ای این تفاوت سطح وجود دارد، در اینجا دیگر «الیَّ» گفته نمی‌شود بلکه «تعالوا» به ‌کار می‌رود که به معنای «بیا بالا» است. به همین دلیل وقتی خداوند به پیغمبرش می‌گوید به آن‌ها بگو «تعالوا» یعنی گفت‌وگوی من و شما، گفت‌وگوی در سطح نیست، نه ادعای ما در یک سطح است و نه تراز و سطح گوینده و شنونده و دو نفری که دارند با هم بحث می‌کنند در یک اندازه است. 
در ادامه آیه خداوند می‌فرماید:«فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ». استفاده از تعبیر «ثَّم نبتهل» نشان می‌دهد پیامبر گرامی اسلام تا چه میزان با انصاف حتی با کسی که دشمن است برخورد می‌کند. نمی‌گوید «بیایید ما شما را نفرین کنیم» بلکه می‌گوید «نبتهل» یعنی همدیگر را نفرین کنیم. کلمه «نبتهل» از «بهل» می‌آید و کلماتی چون ابتهال، امهال و ابهال ریشه معنایی مشترک دارند. خود کلمه «بَهَلَ» در لغت به معنای رها کردن و واگذاشتن است. چرا «نبتهل» را در اینجا به نفرین و لعن معنا کرده‌اند؟ به این دلیل که به دو معنا گرفتند. یک دعا کنیم آن شخص از رحمت خداوند رها و دور شود و دوم اینکه دعا کنیم -به معنای نفرین- که این امر را به خدا واگذار نماییم.
 گاهی می‌شنویم مظلومی که دستش به جایی نمی‌رسد به ظالم می‌گوید تو را به خدا واگذار کردم.
 پس اگر معنای نفرین را از این واژه منظور می‌گیریم به یکی از این دو دلیل است. 

دلیل تقدم «ابناء» و «نساء» بر «انفس» 
در این آیه کلمات «ابناء» و «نساء» بر «انفس» مقدم شده؛ شاید دلیلش این است که همیشه انسان خودش را حافظ «ابناء» و «نساء» می‌داند. همین‌طور شاید دلیل تقدم «ابناء» بر «نساء» و «انفس»  همین باشد که این دو همیشه در خدمت و حافظ آن دیگری هستند. 
کلمه «ابناءنا» مشخص است که به معنی پسران است. «نساءنا» در اینجا به معنای همسر نیست بلکه در این‌گونه تعابیر که در قرآن کریم کم نیستند به معنای مطلق «زن» است. به تعبیری زنانمان را می‌آوریم نه زنی که همسرمان هست. «زنانمان» نیز در اینجا یا به معنای مطلق زنان است یا زنانی که آن زن خصوصیت خاصی در او باشد و دختر این دعوت‌کننده است. 
اینجا «نساء» در مقابل کلمه «ابناء» است پس به معنای همسران نیست. ماجرا این بود که پس از فتح مکه، ماجرای اسلام و طلوع رسول خدا(ص) در جای جای این عالم پیچیده بود و این شهرت گستره پیدا کرده و بعد از فتح مکه ماجرا جدی‌تر شده بود و در سال نهم هجری گروه‌های مختلفی از جای جای سرزمین‌های این عالم به سه دلیل خدمت پیغمبر خدا می‌رسیدند؛ یا می‌آمدند مسلمان شوند یا می‌آمدند به تعبیری پیغمبری پیامبر را آزمایش و معجزه‌ای طلب کنند و یک عده نیز می‌آمدند با پیامبر محاجه نمایند. این دسته نه می‌آمدند اسلام بیاورند و نه حتی پیغمبری او را آزمایش کنند. در ماجرای مباهله گروهی از بزرگان مسیحیان و نجران از جنوب حجاز آمدند و مستقیماً با یک هیمنه‌ای و پرطمطراق راهی مسجدالنبی شدند به این نیت که بانگ اعلام شعائری مسیحیت را علم می‌کنیم به این معنا که ما برای محاجه و احتجاج و مبارزه علمی آمده‌ایم. برای پیغمبر خدا خبر آوردند ایشان ناقوس می‌زنند، شما بروید و به حساب این‌ها برسید. پیغمبر فرمود: بگذارید کارشان را بکنند. چندین دفعه این کار تکرار شد تا اینکه پیغمبر تشریف آوردند و پرسیدند فرمایش شما چیست؟ 
این گروه از نجران شروع به بیان ادعای خود کردند که عیسی پسر خداست و همان حرف‌هایی را مطرح کردند که در آیه ۵۹ سوره آل‌عمران به آن اشاره کردیم. حضرت شروع به گفت‌وگو با آن‌ها کرد و بحث‌های علمی و مناظره مطرح شد ولی آن‌ها در مقابل استدلال‌های پیامبر کبر ورزیدند، یعنی می‌دانستند حرف‌های پیغمبر حق است ولی روی باطلشان در مقابل حق پافشاری می‌کردند. به تعبیری این گروه نیامده بودند ببینند حق چه چیزی است تا به آن بپیوندند. این گروه، مسیحیان معاند، مکابر و مجاهدی بودند که به قصد تخریب و مقابله با اسلام آمده بودند. 

مسیحیان نجران؛ کاذب خبری یا کاذب مخبری؟
در ادامه آیه خداوند می‌فرماید: بگو بیا برای همدیگر و این‌هایی که همراهمان آوردیم، طلب مرگ کنیم. می‌دانیم طلب مرگ فردی کراهت شدیدی دارد. چرا؟ چون به نوعی اعتراض به خداست. «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» در فضای مرگ فردی نیست بلکه مرگ در دفاع از حقیقت و دین است. در این آیه پس از اینکه پیغمبر می‌گوید همدیگر را مباهله و نفرین می‌کنیم از تعبیر «فنجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» استفاده شده است که به معنای حق و ثبات و استحکام ادعاست. یعنی این‌قدر ما در این ادعا محکم هستیم که لعنت خدا را بر کاذبان قرار می‌دهیم. 
«کاذبین» در اینجا به چه معناست؟ ما یک وقت کاذب خبری داریم و گاه کاذب مخبری. کاذب خبری یعنی من خبری را به شما می‌گویم که خبرم دروغ است ولی خودم دروغگو نیستم. اما یک وقت کسی کاذب مخبری است یعنی هم خبرش دروغ است و هم خودش با برنامه و با نقشه، دروغ گفته است. 
حال سؤال اینجاست «کاذبین» در این آیه، کاذبین خبری هستند یا کاذبین مخبری؟ من عرض می‌کنم بیشتر مسیحیان عالم کاذب خبری هستند، یعنی حرفشان مبنی بر اینکه عیسی پسر خداست دروغ است ولی عامدانه و عالمانه این حرف را نمی‌زنند و تصور می‌کنند این حرف درست است. مسیحیان نجران اما کاذب مخبری بودند یعنی می‌دانستند ادعاهایشان اشتباه و دروغ است ولی روی آن پافشاری می‌کردند. نکته بعدی این است که کذب این نجرانیان نیز اصطلاحاً «کذب القول» نیست بلکه «کذب العقیده» است یعنی یک باور خلاف واقع دارند. 
تمام کسانی که در خصوص مباهله صحبت کرده‌اند و کتاب‌های ارزشمندی که علمای شیعه در این خصوص نوشته‌اند، همه حول شعاع دقیق‌ترین‌هایی است که حضرت ثامن‌الحجج(ع) در باب آیه مباهله بیان کرده‌اند. 
علامه مجلسی در جلد چهل و نهم کتاب بحارالانوار آورده: «روزی مأمون به امام رضا(ع) گفت: بزرگ‌ترین فضیلتی را که برای امیرالمؤمنین است و قرآن بر آن دلالت دارد برای من بگو.
حضرت فرمود: فضیلت او در مباهله است که در آیه شریفه «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ...» به آن اشاره شده است.
سپس رسول‏ خدا(ص)، حسن و حسین را فراخواند. آن‌ها دو پسر او بودند و فاطمه(س) را خواند و او در موضع «نساء» است و امیرالمؤمنین را خواند و به‌حکم خداوند عزوجل او نفْس رسول‏ خداست و چون هیچ‌کس از مردمان بالاتر و برتر از رسول‏ خدا نیست، پس به‌حکم الهی باید هیچ‌کس برتر و بالاتر از نفس رسول خدا نباشد.
مأمون گفت: مگر نه این است که خداوند «أَبْنَاءَ» را به‌لفظ جمع آورده و رسول‏ خدا تنها دو پسرش را فراخواند و «نساء» را به‌لفظ جمع آورد، در حالی که رسول‏ خدا فقط دخترش را آورد؛ پس چرا جایز نباشد آن حضرت از نفْس خودش دعوت کند نه از دیگری؟ بنابراین فضلی را که برای امیرالمؤمنین می‏‌گویی ثابت نیست.
امام در پاسخ فرمود: آنچه گفتی صحیح نیست، زیرا داعی باید غیر از خودش را دعوت کند، چنان‌که آمر باید به غیر خودش دستور بدهد و صحیح نیست رسول‏ خدا(ص) در حقیقت خودش را دعوت کند چنان‌که نمی‌‏تواند به حقیقت آمر به نفس خود باشد و هرگاه ثابت شود رسول‏ خدا در مباهله هیچ‌کس جز امیرالمؤمنین را نخوانده است، ثابت می‌شود او نفس رسول‏ خداست که خداوند در کتابش به‌ او نظر داشته و در قرآنش به او حکم کرده است». 
لب فرمایش حضرت رضا(ع) در پاسخ به پرسش مأمون مبنی بر اینکه کدام آیه افضل آیاتی است که بر فضیلت علی(ع) دلالت دارد اشاره به آیه مباهله است. بعد در توضیح چگونگی‌اش  می‌فرمایند: خداوند در قرآن تصریح می‌کند افضل خلایق، رسول خداست و بر اساس آیه مباهله و تعبیر «انفسنا» آن کسی که نفس رسول خداست، افضل خلایق پس از پیغمبر نیز هست. بعد در پاسخ به اشکال مأمون که گفت شاید منظور از «انفس» خود حضرت رسول باشد، امام توضیح دادند اینجا داعی نمی‌تواند مدعو نیز باشد. داعی و دعوت‌کننده اینجا پیغمبر و آن اسقف مسیحی‌اند و مدعو نیز حسن و حسین، فاطمه و علی علیهم‌السلام هستند. 
در گفت‌وگوی دیگری نیز که در منابع آمده، مأمون حضرت رضا(ع) را مورد خطاب قرار می‌دهد که دلیل شما بر خلافت جدتان علی بن ابی‌طالب چیست؟ که حضرت به عبارت «انفسنا» اشاره کردند. نتیجه اینکه باید آیه مباهله را از آیات کلیدی قرآن دانست که اساس اعتقادات شیعه است و به همین دلیل عید مباهله باید از اعیادی همچون عید تولد حضرت علی(ع) نیز برای ما مهم‌تر باشد چرا که کارکرد این عید خیلی بیشتر از اعیاد تاریخی برای شیعیان است. 

خبرنگار: پارسا نیکوکار 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.