به گزارش قدس آنلاین، دکتر نجف لکزایی استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم و رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در مجموعه گفتاری با عنوان «حکمرانی قرآنی و قیام امام حسین(ع)» تلاش کرده این مقوله را تبیین کند. در ادامه گزیدهای از دیدگاههای ایشان را در مقدمه این بحث از نظر میگذرانید.
«سیاست و قدرت»؛ نقطه شروع تحلیل قیام حسینی
اگر ما بخواهیم قیام امام حسین(ع) را تحلیل کنیم، نقطه شروع این قیام با بحث از سیاست و قدرت شروع میشود. معاویه از دنیا رفته و یزید به جای او به حکومت رسیده است. یزید میخواهد نخبگان، رئوس و سران جهان اسلام به ویژه شخصیتی همچون امام حسین(ع) با او بیعت کنند به همین دلیل به حاکم مدینه دستور میدهد از این افراد بیعت بگیرد. جرقه قیام در واقع از اینجا زده شده است. امام حسین(ع) از مدینه خائفاً مترقباً به سمت مکه تشریف میبرند و به این ترتیب خودشان را از ذلت بیعت نجات میدهند.
عزت و ذلت؛ کلیدواژههای اساسی یک قیام
تحلیل امام حسین(ع) این است که بیعت با کسی مثل یزید ذلتآور است و عزت اسلامی را از بین میبرد. دو مفهوم بسیار مهم در نهضت حسینی، مفهوم عزت و ذلت است. همان طور که در قرآن کریم میخوانیم: «العزه لله و رسوله و للمومنین» عزت برای انسان مؤمن خیلی اهمیت دارد و در این شرایط طبیعی است برای امام حسینی که یک رهبر دینی نیز هست اهمیت چند برابر باشد. در مکه هم شرایطی پیش میآید و مأموران حکومت میخواهند امام را در آنجا به شهادت برسانند. ایشان راه میافتد و به سمت کوفه میرود و بعد هم ماجرا به واقعه کربلا ختم میشود.
از نقطه آغاز قیام تا پایان آن که شهادت امام حسین(ع) است؛ حرکت و قیام امام حسین(ع) تماماً در ارتباط با حکومت و حکمرانی است. امام حسین(ع) یک گونه از حکومت را طرد میکند و از یک نوع حکمرانی دیگر دفاع میکند و میخواهد بگوید حکمرانی اسلامی آن گونه که یزید میگوید نیست و رابطه حکومت و مردم آن گونه که یزید میگوید نباید تنظیم شود. «مثلی لا یبایعه مثله» امام حسین(ع) میفرماید کسی همچون من با کسی مثل یزید بیعت نمیکند و کسی مثل من حکمرانی کسی چون یزید را قبول ندارد.
از طرد حکمرانی جاهلی تا تلاش برای حکمرانی عقلانی
ما به لحاظ کلی با دو نوع حکمرانی مواجه هستیم؛ یک حکمرانی طاغوتی که انسانها را از نور خارج و به سمت ظلمت میبرد و یک حکمرانی نیز حکمرانی توحیدی است که انسانها را از ظلمت و بلکه از ظلمات خارج میکند؛ از ظلمت جهل، خودخواهی، غرور و انواع و اقسام تاریکیها به سمت نور علم، تقوا و معنویت میبرد.
یک جملهای در زیارت اربعین میخوانیم که همین نکته در آن نهفته است. خطاب به امام حسین(ع) میفرماید: «لیستنقذ عبادک من الجهاله...» امام حسین(ع) قیام کرد تا بندگان خدا را از جهالت خارج کند. به عبارتی یک حکمرانی جاهلی و مبتنی بر جاهلیت داریم که مجموعه نابسامانیهای مادی و معنوی در آن هست و یک حکمرانی مبتنی بر عقل و عقلانیت داریم. در حکمرانی مبتنی بر معنویت و ایمان که مجموعه دستاوردها و بسامانی مادی و معنوی در آن هست تلاش میشود تا جامعه هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی به سامان شود.
اگر از قرآن کریم استفاده کنیم، فلسفه قیام امام حسین(ع) در این جملهای که برای فلسفه ارسال رسل ذکر شده، نهفته است: «لیقوم الناس بالقسط»؛ قیام امام حسین(ع) تجلی قیام عدالت در برابر ظلم و جور است. قیام امانت در برابر خیانت است. قیام توحید و برابر کفر و شرک است.
امام حسین(ع) احساس میکند جامعه اسلامی از آن چیزی که پیامبر(ص) عزت و رحمت به خاطر آن مبعوث شده بود، دور شده است. جامعه اسلامی ارزشهای دینی را فراموش کرده است. جامعه اسلامی برداشتی از ارزشهای دینی پیدا کرده که دیگر با یزید هم میتواند کنار بیاید.
ضرورت تبیین همزمان حکمرانی قرآنی و حکمرانی طاغوتی
بزرگان ما فرمودهاند حکومتی که مردم دارند، حکومتی در حد لیاقتهای خودشان است و اگر جامعهای، حکومت پادشاهی، طاغوتی و فرعونی دارد در حد لیاقت خودش است و اگر جامعهای حکومتی عادلانه و مبتنی بر عدالت، عزت و کرامت دارد، این نیز متناسب با لیاقتهای خود آن جامعه است. برای ما ایرانیها قیام امام حسین(ع) مایه نجاتمان در دوره جدید شد. هم امام خمینی(ره) وقتی قیام خودش را شروع کرد با محرم شروع کرد و هم زمانی که قیام به پیروزی رسید در ایام محرم و از مناسبتهای اربعین و عاشورا استفاده شد.
انقلاب اسلامی با اربعین و نام امام حسین(ع) و عاشورا پیوند خورده است. وقتی ملت ایران در پیام امام حسین(ع) دقیق شدند و زمانی که خطبای ما پیام قیام حسینی را برای مردم به درستی توضیح دادند و زمانی که این فرمایش امام خمینی(ره) از سوی مردم به خوبی فهم شد که «خون بر شمشیر پیروز است» و زندگی با ذلت فاقد ارزش است و عزت ارزش آن را دارد که حتی انسان جان خودش را در راه آن فدا کند؛ این منجر به پیروزی ملت در انقلاب شد.
امام حسین(ع) فرمود اگر من در برابر یزید سکوت کنم شاید چند صباحی بیشتر زندگی کنم ولی با این کار فاتحه اسلام را باید خواند و دیگر چیزی به اسم اسلام باقی نمیماند و قرائتی از اسلام پیاده میشود که مایه شرم هر مسلمانی است. همین حالا در هر منطقه ما با حکومتهایی مواجه هستیم که با کمال وقاحت در جلو دوربینها مینشینند و با سران کودککش رژیم غاصب صهیونیستی پیمان همکاری و روابط امضا میکنند. خب این همان اسلام یزیدی است که ادامه پیدا کرده و نمونهاش در اینها تبلور یافته است که کودکان یمنی و فلسطینی را در پیش چشمشان به شهادت میرسانند ولی با این وجود با اینها ارتباط برقرار میکنند و چشم بر این همه جنایت میبندند.
بنابراین ما باید از الگوی حکمرانی قرآنی که مورد توجه امام حسین(ع) است و حضرت برای آن قیام کرده است صحبت کنیم و همزمان از الگوی حکمرانی طاغوتی برای مردم حرف بزنیم که امام حسین(ع) علیه آن قیام کرد. اگر حکومت و دولت و حکمرانی دست خودش را از دست انبیای الهی جدا کند و دست خودش را از دست ائمه(ع) جدا کند سر از طاغوت درمیآورد. آیا امکان آن هست که دولت بدون اینکه سایه دین بر سر آن باشد، شکل بگیرد؛ بله، ولی در نهایت طاغوتی میشود. همان طور که به فاصله بسیار کمی پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت این اتفاق افتاد. در قرآن کریم خطاب به رسول مهربانی و رحمت میفرماید « یا ایها النبی جاهد الکفار والمنافقین» یعنی ای پیامبر! شما دو مدل دشمن داری که باید با هر دو آنها مجاهده کنی؛ هم با کفار و دشمنان بیرونی و هم با منافقین و دشمنان درونی. منافق کسی است که به ظاهر ادعای اسلام میکند ولی به واقع به ارزشهای اسلامی ایمان ندارد. قیام امام حسین(ع) قیام علیه نفاق است؛ قیام علیه یک آسیب داخلی در درون امت اسلامی است. امروز هم امت اسلامی گرفتار این انحطاط است. ما نزدیک به ۶۰ کشور اسلامی داریم ولی وضع و حال و روز این کشورها را ببینید که چگونه است.
زمانی که فرماندار مدینه، خبر مرگ معاویه را به امام حسین(ع) داد و خواست با یزید بیعت کند چون خیر دنیا را برای ایشان به همراه خواهد داشت که امام در پاسخ ابتدا آیه استرجاع را تلاوت فرمودند و سپس فرمودند: «وعلی الإسلام السلام إذا بلیت الأُمّة براعٍ مثْل یزیدٍ» یعنی با حکمرانی کسی مثل یزید فاتحه اسلام خوانده است و دیگر از اسلام چیزی باقی نمیماند. پس برداشتی که امام حسین(ع) دارد این است که با روی کار آمدن یزید و حکمرانی کسی مثل او، اسلام از بین میرود و برای حفظ اسلام و امت اسلام قیام میکند.
مسئله مهم در اینجا توجه به مقوله حکمرانی و اهمیت آن از این جهت است که حکمرانی فردی مثل یزید میتواند منجر به نابودی اصل اسلام شود.
اگر تعریف حکمرانی را، راهبری و هدایت قدرت از ایده تا عمل بدانیم؛ باید قدرت راهبری شود و از آن استفاده شود تا یک آرمان و یک ایده و اندیشه و یک هدف و فکر تحقق و ظهور و بروز عینی پیدا کند. طبیعی است وقتی کسی مثل یزید به قدرت میرسد، آرمانها و اهداف او دیگر رسیدن به عدالت و تحقق آن نیست؛ چرا که شرط تحقق مقولهای چون عدالت این است که در درجه نخست نباید خودِ یزید در رأس قدرت قرار بگیرد و کسی باید بر این منصب تکیه بزند که شایستگی آن را داشته باشد.
اگر کسی معرفت و دانش لازم برای راهبری قدرت و هدایت جامعه از وضع موجود به وضع مطلوب را نداشته باشد یا حتی اگر حائز این معرفت باشد ولی انگیزه الهی نداشته باشد و منافع خود و اطرافیانش را بر منافع جامعه مقدم میکند، مشخص است چنین شخصی صلاحیت ندارد. این نقطه، خود شروع حکمرانی ظالمانه است و بنابراین اگر یزید بخواهد دستورات الهی را در جامعه پیاده کند باید کنار برود و زمانی که حاضر به کنار رفتن از این منصب نیست، به جنگ با امام حسین(ع) و از میان برداشتن او برمیخیزد. از آن طرف نیز امام حسین(ع) حاضر به بیعت با چنین حکمرانی نمیشود؛ چرا که میداند این بیعت منتج به حذف اسلام خواهد شد.
خبرنگار: پارسا نیکوکار
انتهای پیام/
نظر شما