به گزارش قدس آنلاین، این افشاگری پس از اظهارات جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق کاخ سفید که اعتراف کرد در سازماندهی کودتا در کشورهای خارجی دست داشته ، برجسته شده است.این مطالعه در یک مقاله نظری در واشنگتن پست مورد بررسی قرار گرفته که در آن نویسنده دورهای را که طی آن بولتون بهعنوان مشاور امنیت ملی خدمت کرده و دوره کنونی فعالیت وی را با کودتاهایی که واشنگتن در آن مشارکت داشته ، تجزیه و تحلیل کرده است. جان بولتون، سفیر پیشین ایالات متحده در سازمان ملل و مشاور امنیت ملی کاخ سفید در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ تأیید کرده بود که به طراحی کودتا در کشورهای دیگر کمک کرده است؛ بولتون در پاسخ به این پرسش که «احتمالاً مواردی فراتر از ونزوئلا وجود دارد که شما به ما نمیگویید» این موضوع را تأیید کرده بود و گفته «مطمئناً وجود دارد.»
بسیاری از کارشناسان سیاست خارجی از تاریخ طولانی مداخلات ایالات متحده در کشورهای دیگر انتقاد کردهاند. از جمله این اقدامات نقش امریکا در سرنگونی محمد مصدق، نخستوزیر ملیگرای ایران در مرداد ۱۳۳۲ و وارد شدن به جنگ ویتنام و تهاجم به عراق و افغانستان بوده است. اولین نتیجهای که فیلیپ بامپ، تحلیلگر و نویسنده مقاله به آن دست یافته این است که از ۳۵۰ کودتای ایالات متحده، ۱۹۱ کودتا در زمانی که بولتون در قدرت بوده رخ داده است.
این روزنامه نگار تصریح میکند که رقم ۱۹۱ شامل کودتاهایی است که در زمانی رخ داد که بولتون در موقعیتی قرار داشته که میتوانسته در کودتا تأثیرگذار باشد؛ مانند زمانی که او دستیار مدیر آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده (USAID) بوده و یا زمانی که سمت دستیار دادستان کل در وزارت دادگستری را داشته است. این نویسنده همچنین اضافه میکند در زمانی که بولتون در وزارت امور خارجه، سفیر سازمان ملل یا مشاور امنیت ملی ترامپ در دوران تصدی مسئولیت کودتا در ونزوئلا بوده، ۱۳۱ کودتا در فراسوی مرزهای ایالات متحده صورت گرفته است. خبرنگار واشنگتن پست فهرستی را از حمله به افغانستان گرفته تا کودتا در ونزوئلا که با مداخله دولت ترامپ صورت گرفته، تهیه کرده است. در اکتبر ۱۹۸۹، تلاشی برای سرنگونی دیکتاتور پاناما، مانوئل آنتونیو نوریگا صورت گرفت. او پس از هجمه به سیاستهای ایالات متحده، در دسامبر همان سال از قدرت برکنار شد. در سال ۱۹۹۲، کودتایی در افغانستان به طور مشابه منجر به برکناری رهبر این کشور، متحد دیرینه اتحاد جماهیر شوروی شد.
بر اساس این مقاله در زمانی که بولتون در خدمت جورج اچ دبلیو بوش بود، در چندین کشور دیگر نیز کودتا انجام شد؛ از جمله در فیلیپین، آذربایجان، بنگلادش و رومانی که در آنجا نیکولای چائوشسکو، سرنگون شد.
این تحلیلگر میافزاید که پس از تهاجم به افغانستان، مهمترین کودتا، برکناری ژان برتراند آریستید، رئیس جمهور هائیتی در مارس ۲۰۰۴ همزمان با تصدی دولت بوش بود. در سال ۲۰۱۸، بولتون سومین مشاور امنیت ملی ترامپ شد. در همین دوره بود که آنها چندین بار تلاش کردند تا نیکلاس مادورو، رهبر ونزوئلا را از قدرت برکنار کنند، اما موفق نشدند.
این تحلیلگر توضیح میدهد که تلاش بولتون برای سلب مسئولیت از خود در حوزه برنامهریزی این کودتاها تنها توجیهی برای کاهش فشار رسانهها و افکارعمومی بوده است و ایالات متحده باید در قبال دخالتهای خود پاسخگو باشد. پایان جهان دوقطبی، ایالات متحده را از داشتن یک دشمن بزرگ محروم کرد. تلاش کلینتون به عنوان نخستین رئیس جمهور ایالات متحده پس از پایان جنگ سرد برای بازی کردن نقش نسبتاً بیطرفانهتری در منازعات بینالمللی، بویژه در کشورهای عربی خاورمیانه چندان موفقیتآمیز نبود. بودجه عظیم نظامی ایالات متحده که پس از جنگ سرد تنها اندکی تعدیل یافته بود و از ۳۰۰ میلیارد دلار به ۲۶۰ میلیارد دلار رسیده بود، تنها در پرتو یک سیاست خارجی تهاجمی و توسعه طلبانه قابل توجیه بود. حمله یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ به برج های دوقلوی تجارت جهانی و پنتاگون، به ایالات متحده اجازه داد که نخست به عنوان قربانی تروریسم بینالمللی و با مظلوم نمایی از سازمان ملل متحد مجوز حمله به افغانستان را بگیرد و سپس به بهانه حفظ امنیت بینالمللی در منطقه آسیای میانه مستقر شود.
حملات گاه به گاه باقیماندگان القاعده، دستاویز خوبی برای حضور ایالات متحده در آسیای مرکزی است. اعلام سه کشور کره شمالی، عراق و ایران پس از استقرار نیروهای امریکایی در افغانستان به عنوان محور شرارت، بیانگر آن بود که ایالات متحده در صدد است با دستاویز مبارزه با تروریسم، حکومتهایی که منافع ملی آن را به مخاطره میاندازد، از سر راه بردارد.
ایالات متحده از آغاز شکل گیری، یک سیاست خارجی مداخلهجویانه را در پیش گرفته بود. در دهههای نخست تشکیل این کشور، درگیری با قدرتهای استعماری انگلیس، فرانسه و اسپانیا اساس کار این سیاست را تشکیل میداد. در پیش گرفتن این سیاست، نتیجه اعتقاد به «بیانیه تقدیر» بود. نکته مهم در بیانیه تقدیر آن است که چنین مقدر شده که امریکاییها به واسطه وجود دو اقیانوس اطلس و آرام در میانه، از خطر تهاجم نیروهای خارجی در امان باشند!
نگاهی به تاریخ ایالات متحده نشان می دهد که ماهیت سیاست در این کشور با مداخله های خارجی گره خورده است؛ به طوری که به رویه ای ثابت در سیاست خارجی آن تبدیل شده است؛ جنگ با مکزیک (۴۸- ۱۸۴۶) و اسپانیا (۱۸۹۸) زمینه گسترش بیشتر به سمت جنوب و غرب را فراهم کرد. در پایان قرن نوزدهم، ایالات متحده نه تنها مرزهای خود را تا اقیانوس آرام گسترش داده بود، بلکه هاوایی و فیلیپین را که هر کدام حدود ۲۵۰۰ مایل با آن کشور فاصله داشتند و نیز کوبا را که مجاور ایالات فلوریدا قرار دارد، به صورت مستعمره اداره میکرد.
بین سالهای ۱۹۴۷ تا سالهای میانی ۱۹۸۰، ایالات متحده به بهانه مبارزه با کمونیسم نه تنها به مداخله در امور داخلی دیگر کشورها میپرداخت، بلکه در صورت لزوم به سرنگونی آنها اقدام میکرد. با آنکه پایان جنگ سرد در آغاز، نوید جهانی دور از تنش را میداد، اما آنچه در عمل مشاهده میشود آن است که تلاش امریکا برای تثبیت جایگاه خود به عنوان پلیس بینالمللی، امنیت بینالمللی را برهم زده است.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما