تحولات منطقه

سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان و تشدید تنش‌ها میان پکن و واشنگتن بر سر این مسأله، نقطه آشکار ساز نبود عقلانیت در سیاست خارجی ایالات‌متحده محسوب می‌شود. این عدم‌عقلانیت، مختص به حزب حاکم در کاخ‌سفید نیست و به نوعی خصلت حاکمیتی و ساختاری در واشنگتن تبدیل شده است. در این خصوص پروفسور نوام چامسکی، فیلسوف، زبان‌شناس و نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی دیدگاه هایش را عنوان کرده است.

دموکرات‌ها در دیوانگی مثل جمهوریخواهان هستند
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، علی‌رغم هشدارهای چین به تایوان سفر کرد. چرا در این مقطع زمانی آمریکا در تلاش برای تحریک چین است؟
باید بگویم پنتاگون و کاخ سفید - و هر ساختار و سیاستمداری که تنها اندکی به عقلانیت معتقد بود - به پلوسی هشدار دادند و اکیدا از آن جلوگیری کردند. پلوسی ظاهرا این کار را به دلایل شخصی انجام داد: برای این‌که نشان دهد که او هم می‌تواند به اندازه هر مرد دیوانه‌ای سرسخت باشد. درحقیقت، دموکرات‌ها نیز مانند جمهوریخواهان اقدام غیرعقلانی و پرهزینه‌ای را در قبال تایوان صورت دادند که نماد فقدان عقلانیت است.
به نظر می‌رسد این سفر از فصل جدیدی در روابط آمریکا و چین حکایت دارد و حتی نشان‌دهنده تصویری از آینده نظم جهانی باشد. یعنی نظمی که در آن آمریکا درصدد است برای مهار چین، پکن را وارد درگیری‌های ژئوپلیتیک کند. نظر شما چیست؟
باید بگویم اگر جنگی رخ دهد، همه شرط‌بندی‌ها متوقف می‌شود و ممکن است به یک جنگ پایانی تبدیل شود. همان دکترین‌های غیرمنطقی که آمریکا در گذشته دنبال می‌کرد امروز نیز حاکم است. درحال‌حاضر نیز ایالات‌متحده از خود دربرابر تهدیدات اوراسیا دفاع می‌کند. در مرز غربی اوراسیا، ایالات‌متحده با گسترش اتحاد نظامی تهاجمی خود، یعنی ناتو، تا مرز روسیه از خود دفاع می‌کند. در مرز شرقی، ایالات‌متحده با ایجاد حلقه‌ای از «دولت‌های نگهبان» برای «محاصره» چین، مسلح به سلاح‌های دقیق با هدف چین، با پشتیبانی از تمرین‌های نظامی عظیم دریایی (RIMPAC)، مدعی دفاع از خود است. یک‌دلیل ممکن است افزایش انگیزه چین برای حمله به تایوان به‌منظور خروج از محاصره و دسترسی آزاد به اقیانوس‌ها باشد.
این فقدان عقلانیت و تصمیم‌سازی موثر (در آمریکا) از جریان‌های نژادپرستانه عمیقی نشأت می‌گیرد که از زمان پیدایش، جامعه آمریکا را مسموم کرده است. در قرن نوزدهم، مردم چین ربوده و به‌عنوان برده برای ساخت راه‌آهن سر کار آورده شدند. زیرا این کشور تا «مرزهای طبیعی» خود گسترش یافت. در قرن گذشته، در یک سطح، لیندون جانسون هشدار داد بدون نیروی هوایی برتر، تا زمانی که «آنها» را در ویتنام متوقف نکنیم، «آنها» ما را فرا خواهند گرفت و تمام «ما» را خواهند گرفت. در سطحی دیگر، زمانی که کنگره برای تصویب قانونی برای بازسازی زیرساخت‌های در حال فروپاشی و صنعت مهم تراشه‌ها، محدودیت‌های تحمیل‌شده توسط جمهوریخواهان را شکست، نه به این دلیل که ایالات‌متحده به آنها نیاز دارد، بلکه برای غلبه بر چالش توسعه چین.
مقامات آمریکایی بارها در قبال روسیه و چین و دیگر کشورها روی به مداخله‌گرایی آشکار آورده‌اند. نظر شما در این خصوص چیست؟
از منظر واشنگتن، دیگرانی وجود دارند که تهدیدی قریب‌الوقوع برای بقای ما هستند. در حال حاضر، روسیه این نقش را دارد. آدام شیف، رئیس کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان، وقتی هشدار می‌دهد اگر آنها را در اوکراین متوقف نکنیم به سواحل ما حمله خواهندکرد، از بیماری‌های فرهنگی ریشه‌دار استفاده می‌کند. در مورد دشمن، آمریکا هیچ‌گاه کمبود نداشته‌است. به طور مشابه، اگرچه بسیار فراتر از آن بزرگنمایی شده‌است اما ایالات متحده و حوزه‌های نیمکره غربی آن را می‌توان به‌عنوان «جزیره‌ای» در سواحل توده خشکی اوراسیا در نظر گرفت - که براساس نظریه هارتلند مکیندر، مبنایی برای کنترل جهان است؛ بنیانگذار ژئوپلیتیک مدرن که اکنون افکارش توسط استراتژیست‌های جهانی احیا می‌شود.
مناقشه بر سر اتحاد هارتلند، موضوع مهمی در تاریخ پس از جنگ جهانی دوم بوده‌است. طی سال‌های جنگ سرد، برخی ابتکارات اروپایی برای ایجاد اروپای یکپارچه با ترکیب روسیه که نیرویی مستقل در امور جهانی باشد، وجود داشت. چنین ایده‌هایی به‌ویژه توسط شارل دوگل مطرح شد و در آلمان نیز بازتاب یافت. آنها به نفع سیستم آتلانتیک، مستقر در ناتو، که عمدتا از واشنگتن اداره می‌شود، شکست خوردند.
اتحاد هارتلند که در پاسخ به سوال بالا به آن اشاره کردید، از چه زمانی در محاسبات سیاست خارجی آمریکا موضوعیت پیدا کرد؟
خوب است در این خصوص روایتی واقع بینانه از ماجرا داشته باشیم. اتحاد هارتلند با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اهمیت جدیدی پیدا کرد. ایده «خانه مشترک اروپایی» از لیسبون تا ولادی وستوک توسط میخائیل گورباچف مطرح شد، که مشتاق انتقال به سوسیال دموکراسی در روسیه و حوزه‌های پیشین آن بود و به مشارکت همسان با ایالات متحده در ایجاد نظم جهانی مبتنی بر همکاری امیدوار بود. به طور قابل پیش بینی، ایالات متحده - جزیره‌ای در سواحل اوراسیا - به شدت با این ابتکارات مخالفت کرد. در طول جنگ سرد، با توجه به روابط قدرت و دکترین غالب در مورد توطئه کرملین برای تسخیر جهان، آنها مشکل چندانی نداشتند. این وظیفه با فروپاشی اتحادجماهیر شوروی شکل‌های جدیدی به خود گرفت. با برخی تزلزل در حاشیه، ایالات متحده به سرعت سیاست بزرگ شدن سیستم قدرت اقیانوس اطلس را اتخاذ کرده و روسیه تنها با شرایط فرعی در آن شرکت کرد. پیشنهادهای مشارکت برابر در طول سال‌های پوتین تا همین اواخر مطرح می‌شد. در حال حاضرروسیه با منابع طبیعی عظیم خود، احتمالا به سمت پروژه عظیم توسعه اوراسیا مبتنی بر ابتکار کمربند و جاده (BRI) چین ادامه خواهدداد که اکنون به آفریقا و حتی آمریکای لاتین در حال گسترش‌است.

منبع: جام جم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.