به گزارش قدس آنلاین،سفر یعنی من و گستاخی من در راهی به سوی فراموشی خویشتن زمینی و البته شاید رسیدن به کمالات انسانی. هرچند این دیدگاه درباره سفر، سالهاست که در پستوی ذهن مهجور مانده است اما هنوز هستند جهانگردانی علاقه مند که کمتر تن به آسایش میدهند و سعی میکنند در رنجی دوستداشتنی، پنجه در پنجه چالشها بیندازند. «احسان هرندیزاده» که در پرونده امروز زندگیسلام با او گفتوگو کردیم، خیلی شبیه این آدمهاست. ماجراجویی که همیشه دل به اقیانوس پرخطر و جذاب سفر میزند و سعی میکند در این تلاطم دردانهای از تجربه برای زندگیاش صید کند. در این میان ذوق تجربه زندگی با مردم محلی به مصداق موزه زنده جامعهشناسی با فرهنگ و تاریخ رازآلود که سینه به سینه چرخیده همیشه باید جذاب باشد، به شرطی که شما هم تن به شوق مارکوپولو شدن داده باشید. اما این فقط یک روی سکه است. «احسان» علاوه بر سفر علاقه زیادی دارد که تجربیاتش را هم به اشتراک بگذارد. او تا امروز طی ۱۷ سال به ۴۶ کشور از جمله ایتالیا، اسپانیا، اندونزی، تایلند، سریلانکا، مالدیو، هلند، بلژیک، آلمان، سوئیس، جمهوری چک و ... سفر کرده و به ما از خاطراتش خواهد گفت.
از ارشدMBA تا کارهای تجاری و تدریس زبان
«احسان هرندیزاده»، متولد ۱۰ اسفند ۱۳۵۹ است، لیسانس نرمافزار دارد و دانش آموخته ارشدMBA است. او در ابتدای صحبت هایش می گوید : «شاید بپرسید چرا ارشد MBA؟ چون خیلی علاقه مند به سفر بودم و از آن جا که هزینههای سفر بالاست و از طرفی هم به کار بازار و تجارت علاقه داشتم، تصمیم گرفتم به صورت آکادمیک این رشته را ادامه بدهم تا از این طریق توانایی کار با شرکتهای تجاری و امکان سفر و بازدید از کشورهای مختلف به این واسطه فراهم شود. از طرفی درآمد هم کسب کنم و ۱۴-۱۳ سال است که کار بازرگانی انجام میدهم. همچنین ۱۵ سال است زبان انگلیسی و یک مقدار خیلی کم اسپانیایی را تدریس میکنم بهطوری که به جرئت میتوانم بگویم ۲۰ سال است در این حوزه هستم و هرچه دارم چه از نظر شغلی و تحصیلی چه سفر و درآمد از زبان است چراکه زبان به معنی واقعی کلمه سکوی پرتاب خوبی بود تا بتوانم از طریق آن با شرکتهای کشورهای مختلف ارتباط بگیرم. همیشه اگر بخواهم یک توصیه به کسی داشته باشم، یادگیری کامل یک زبان در هر کسوت و سن است؛ چرا که بدون شک خیلی جاها از نظر کاری و فضای اجتماعی و در سفر این توانایی معجزه میکند هرچند میدانم خیلی سخت است چون باید حداقل یکی دوسال از زندگیتان را درگیر این کار کنید. این هم یک توصیه کتابی نیست بلکه یک توصیه کاملا تجربی و به اصطلاح دلی است.»
اولینبار با ۱۰ یا ۲۰ دلار، هزینههای سفرم را جور کردم
«من از ۲۰ سالگی که به تدریس مشغول بودم، هرچه درآمد داشتم، خرج سفر کردم.» «هرندیزاده» با بیان این نکته به سراغ ماجراهای اولین سفرهایش میرود و میگوید: «آن زمان هم دلار مسافرتی بود و هم این که من میتوانستم کم کم یعنی ۱۰ دلار، ۲۰ دلار برای هزینه سفر خودم جمع کنم. یکی از مزیت های رشته تحصیلی من آشنایی با خلأهای بازار و تجارت بر همان مبناست. من هم به همین وسیله درسمینارهای مختلف بازاریابی شرکت کردم و توانستم با دیدگاههای مختلف آشنا شوم. از طرفی هم معتقدم نباید به اصطلاح همه تخممرغها را در یک سبد قرار بدهید. این شد که در چند جای مختلف کار کردم و چون دیدم یک سری مخاطب دارم و اعتماد متقابلی هم شکل گرفته، تحقیق کردم ببینم چه وسایلی برای سفر میشود تولید کرد که بعد از تجربه تلخافتادن در آب هنگام عکاسی در ساحل خلیج فنلاند و خیسشدن تمام مدارک و پولها به این نتیجه رسیدم که یک کیف مخفی طراحی و تولید کنم. کیفی که برای طراحی و تولیدش حدود یک سال وقت گذاشتم و برای تک تک قطعاتش بازار را زیر و رو کردم. به عنوان مثال به ۵۰ پارچهفروشی سر زدم تا بتوانم آستر ضدآب و مناسب را پیدا کنم. همانطور که میدانید ما ایرانیها به دلیل همراه نداشتن کارتهای بینالمللی مثل ویزا کارت و ... باید مقدار زیادی پول نقد را حمل کنیم. خلاصه این کیف را الان در یک کارگاه ۵-۴ نفره تولید میکنیم و تا همین الان هزار عدد فروختم و هزار عدد دیگر هم مجدد تولید کردیم. تمام قطعات این کیف هم ایرانی است به جز قفل آن و اگر خدا بخواهد میخواهیم در آینده نزدیک کولهپشتی را هم کنار ماگچوبی و تیشرتهایی که با عکس نقشه جهان تزیینشده تولید کنیم. یک مقدار زمان میبرد تا جا بیفتد. این کار هم جنبه تبلیغاتی ندارد و نسبت به دوندگی و سختیاش حاشیه سود کمی دارد اما همهچیز پول نیست.»
برای آشنایی با چینیها، بارها سوار تاکسیهای خطیشان شدم!
او درباره سن شروع سفرهایش و تجربههای آن میگوید: «من از ۲۰ سالگی کار کردم و اولین سفر خارجی من هم در ۲۶ سالگی بود. چون قبل از آن خدمت نرفته بودم. علاقه به سفر باعث شد کمکم به دلار پول پسانداز کنم. یادم هست اولین سفر خارجی که رفتم دلار حدود ۹۰۰ تومان بود. برای سفر به چین و تایلند، ۳ هزار دلار بردم اما ۲ هزار دلار خرج شد. شاید باورتان نشود پراید آن موقع زیر ۷ میلیون بود و همه میگفتند بیا خودرو بخر به جای این که کل پولت را در ۱۰ روز خرج کنی. البته مدت آن سفر ۱۰ روز بود که چهار روز اضافه ماندم و ۱۴ روز شد. این سفر هم برای نمایشگاه شهرگوانگجو بود و جنبه بازرگانی داشت. من بهواسطه آشنایی با زبان و علاقه زیاد به ارتباط گرفتن با مردم با هرکسی که مواجه میشدم، شروع میکردم به ارتباط گرفتن. گاهی فقط برای ارتباط گرفتن سوار تاکسیهای خطی میشدم. این سفر خیلی چسبید و در نتیجه کمکم بیشتر شد.»
در شرق اروپا، خیلی ایرانیها را دوست دارند
«هرندیزاده» راجع به برخورد ایرانیها و بازخوردهای ملل دیگر با ایرانیها میگوید:« خیلیها رعایت میکنند اما بعضیها متاسفانه زرنگبازی درمیآورند،به نظرم باید طوری رفتار شود که هرجای دنیا هر فردی اسم ایران را شنید، لبخند رضایت بر لب داشته باشد نه این که بگوید وای. مثلا در شرق اروپا خیلی ایرانیها را دوست دارند به ویژه این رفتار را در صربستان مشاهده کردم. آن جا وقتی میگفتم از ایران هستم کلی استقبال میکردند و میگفتند ایران؟ شما خیلی خوبید، استقلال دارید از آمریکا و بقیه کشورها. در کل من در تمام سفرهایم جایی ندیدم که کسی از ایران و ایرانی بد بگوید در حالی که بیشتر آن افراد هم دوست دارند ایران را ببینند. در سفر اخیرم چند خانم و آقا از کشورهای مصر، اردن و اسپانیا از اشتیاق برای دیدن ایران سخن میگفتند. همانطور که میدانید، ایران به همراه چین، آمریکا و البته مکزیک و مراکش اقلیمهای متفاوت و جذابی دارند. »
رفیق اسپانیاییام قبل از سفر به ایران وصیتنامهاش را نوشت اما ...
«من تاریخ و موزه را هم خیلی دوست دارم اما موزهگرد نیستم و بیشتر به دنبال جاذبههای طبیعی و ارتباط با مردم هستم.» «هرندیزاده» ادامه میدهد: «کلا من خیلی دوست دارم با مردم راجع به فرهنگ و رسوم حرف بزنم. البته این یک موضوع دو طرفه است، آنها هم از من و شرایط ایران میپرسند. بیشتر آنها به دلیل تصویری که از ایران در رسانهها منتشر شده، تصور غلطی دارند. شاید جالب باشد بگویم که یک رفیق اسپانیایی داشتم که وقتی حدود ۱۱-۱۰ سال پیش به ایران آمد به همه دوستانش گفتهبود به ترکیه می رود و حتی وصیتنامه نوشته بود! ولی بعدها آن قدر در ایران به او خوش گذشته بود که چند بار دیگر هم به ایران آمد. من همیشه در ورک شاپها و کلاسها و فضای مجازیام تلاش کردم این نکته را بگویم که ما، سفیران فرهنگی کشورمان ایران هستیم. من به شهرهایی رفتم که به من گفتند تو اولین ایرانی هستی که به این شهر آمدی مثلا یک شهر بود در کشور تالین، پایتخت استونی. البته من همیشه یک سوغات کوچک از ایران با خودم میبرم؛ از میناکاری اصفهان تا گز و سوهان یا حتی مجسمههای روی در یخچال با پرچم ایران یا نماد و تصویری از ایران عزیز چون اعتقاد دارم خیلی مهم است که چطور برخورد کنیم. یک بار که به خانه یک لیتوانیایی رفتم کلی سوغات از زعفران و پسته بردم که شاید از هزینه هتل هم گرانتر میشد. خود طرف هم کلی تعجب کرده بود ولی یادگاری خوبی بود و سعی کردم اینطوری یک وجهه خوب از ایران را به نوبه خودم نشان بدهم چون خیلی بابت این هدیههای کوچک ذوق میکنند. یک بار هم یک زوج آلمانی در ایام محرم به ایران آمدهبودند، کلی تعجب کرده بودند از میزان نذریهای مردم در این ۱۰ روز. هرجا میرفتند، میگفتند مگر میشود شما ۱۰ روز هم ناهار هم شام هم چای و هم آب میوه رایگان بدهید؟ خلاصه برایشان خیلی جالب بود.»
تمام تلاشم این است که سفر برای همه آسان شود
«هرندیزاده» در بخش دیگر صحبتهایش گریزی به تجربیات و راههای انتقال آن به دیگران میزند و میگوید: «من هم از طریق برگزاری ورک شاپ، هم در صفحه مجازی به جرئت میتوانم بگویم پیامی نبوده که جواب نداده باشم. روزی چندین ساعت وقت میگذارم و تجربیات ۱۵-۱۴ ساله سفرم را در اختیار افراد قرار میدهم. یادم است در یک سفر به سنگاپور به دلیل خوردن یک نوع غذا مریض شدم و حدود ۱۰۰ دلار برای یک داروی ضد تهوع هزینه کردم، بعد از آن همیشه قرص ضد تهوع با خودم میبرم. من در بیان تجربیاتم این مسائل را اعلام میکنم تا کسی الکی به خرج نیفتد. یا یک مثال دیگر، برای سفر به سریلانکا با تجربهای که داشتم به همه اعلام کردم که در ایران ویزا را با یک مبلغ اضافهتر بگیرید تا دردسر کشور خارجی، زبان و هزینه اضافی و حتی اتلاف زمانی و... در آن کشور را نداشتهباشید. من معتقدم که خیلی وقتها با تور سفر کردن مطمئنتر و کم هزینهتر است و گاه کسانی بودند که بیتجربه بودند و خواستند تنها سفر کنند که ارزانتر بشود اما به دلیل تجربه کم به مشکلاتی برخورد کردند و هزینهشان هم خیلی بیشتر از تور شده است!در کل من همیشه سعی میکنم اطلاعات و تجربهام را در اختیار افراد قرار دهم تا با این تلاش سفر را برای همه آسان کنم. باور کنید هرکسی که به سفر میرود من ذوق میکنم. تجربه زندگی به من ثابت کرده که شما وقتی شادی را تقسیم میکنید خودتان بیشتر شاد میشوید. سفر روح و جهانبینیتان را بزرگ میکند و شما را آدمهای صبوری بار میآورد که در ایران خیلی به آن نیازمندیم.»
در خیابانهای هلند بوی حشیش اذیتم میکرد
این جهانگرد میگوید: «همیشه دوست داشتم در یک کشور یک ماه بمانم. یک بار سفر یک ماههام به اروپا از ایتالیا و ونیز شروع شد. بعد رفتم هلند، بلژیک، آلمان، سوئیس و جمهوری چک، مثلا در بلژیک زیاد نماندم یا در آمستردام به دلیل قوانین آزاد مصرف دخانیات و حشیش، بویش در خیابان اذیتم میکرد. اما ایتالیا خیلی جالب بود. مردم بسیار خوب و آب و هوای دلپذیر و غذاهای خوشمزه اما برخلاف غرب ایتالیا که هم دیدنیتر و هم ارزانتر و جذابتر بود، ونیز خیلی گران است و به نظرم میتوانید ونیز را در یک نصف روز بگردید و از آن جا بیرون بروید!»
ورزش پیادهروی شمالی را به ایران آوردم
«من سفیر صلح سلامت و گردشگریِ ورزش نوردیک واکینگ در ایران هستم». «هرندیزاده» با ذکر این توضیح به سراغ معرفی این رشته میرود و ادامه میدهد: «این ورزش اصالتا فنلاندی است که شامل پیادهروی شمالی با چوبهای مخصوص است و تمرین سبک صحیح راهرفتن است به این نحو که وقتی شما با این دو چوب حرکت میکنید، تقریبا۸۰ تا۹۰ درصد عضلات بدن شما درگیر است. این ورزش در فنلاند شروع شده و مورد استقبال خیلی از کشورها هم قرارگرفته است. ما این ورزش را از طریق یکی از دوستانم و به اسپانسری شرکتش به ایران آوردیم. اتفاقا چندین جلسه هم در پارک ملت برگزار کردیم که متاسفانه کرونا مانع ادامهیافتن آن شد. این ورزش سن و سال نمیشناسد و همین الان هم به دنبال این هستیم که فعالیت خودمان را در این رشته بیشتر کنیم.»
بهترین سفرم به «مونتهنگرو» بوده است
«هرندیزاده» در بخش پایانی صحبتهایش درباره بهترین جاهایی که سفر کرده میگوید: «برای هرکسی بسته به سلیقهاش شاید متفاوت باشد اما من در کل ایتالیا و اسپانیا را خیلی دوست دارم، مردمان بسیار خوبی دارد که در آن جا دوستان خوبی هم پیدا کردم. البته شرق آسیا هم واقعا قشنگ است و حال خوبی دارد. کشورهایی مثل اندونزی، تایلند، سریلانکا و مالدیو از نظر طبیعت بی نظیرند. شرق اروپا هم عالی است. مردمی ساده و مهربان با کشورهای کم هزینه. پرتغال هم خیلی جذاب بود اما اگر بخواهم از یک کشور فقط نام ببرم باید بگویم بهترین کشوری که رفتم «مونتهنگرو» است. آن قدر این کشور را دوست دارم که اگر به من بگویید در اروپا کجا حاضر به زندگی هستی، انتخابم «مونتهنگرو» خواهدبود، کشوری با مردمی بینظیر و هزینه خوب و طبیعت بکر. مونته نگرو علاوه بر مردمش، طبیعت منحصربهفردی هم داشت. از مردمش هرچه بگویم کم گفتهام، مردمی ساده و مهربان که حتی پول به ایران آمدن هم ندارند. در سفرم به این کشور آن قدر آرامش و آسایش حس کردم که گاهی در آن میان دلم برای ایران خودمان میسوخت. در انتها باید بگویم کشور «چک» و شهر «پراگ» هم بینظیر است این در حالی است که مثلا کشوری مثل آلمان این حس و انرژی خوب را به من منتقل نکرد.»
انتهای پیام/
منبع: روزنامه خراسان
نظر شما