به همین بهانه به سراغ دو نفر از نخستین آزادگان سرافراز خراسانی آن دوران که هم اکنون جزو خدمه افتخاری حرم مطهر امام رضا(ع) و یا از بازنشستگان مجموعه بزرگ آستان قدس رضوی هستند، رفتیم و با آنان به گپ و گفت نشستیم.
«سی و هفتمین» فرد از آن ۶۹ نفر
«علیمحمد صفر مقدم» فرزند عبدالله متولد سال۱۳۳۷ شهر مشهد است. وی در تاریخ ۲۳ تیر سال۱۳۶۱ در عملیات رمضان و در منطقه شرق بصره در سن ۲۴ سالگی به اسارت دشمن درمیآید و مدت هشت سال و یک ماه در یکی از ساختمانهای اردوگاه حزب بعث در ۱۰ کیلومتری شهر موصل عراق در اسارت بوده است. در ۲۶ مرداد سال۱۳۶۹ در سن ۳۲سالگی جزو نخستین گروه از آزادگان خراسانی دوران دفاع مقدس از زندانهای رژیم بعث عراق به میهن اسلامی بازمیگردد. براساس اعلام اسامی ۶۹ تن از آزادگان دلاور خراسانی که در آرشیو روزنامه قدس، نسخه شماره ۷۶۷ این روزنامه مورخ دوشنبه ۲۹ مرداد سال۱۳۶۹ مطابق با ۲۸ ماه محرم الحرام سال۱۴۱۱هجری قمری چاپ شده است، نام و نام خانوادگی وی به عنوان سی و هفتمین نفر در بین این اسامی به چشم میخورد.
دلتنگ شنیدن اذان مسجد گوهرشاد بودیم
نیتش از رفتن به جبهه، انجام وظیفه و کسب رضای خدا بوده است. هشت سال دوران اسارت را دوران بینظیر و تکرارنشدنی در زندگی و عمر خود و سایر آزادگان توصیف میکند.
صفر مقدم در ادامه میگوید: همیشه در سختیها و گرفتاریها به ائمه اطهار(ع) متوسل میشدیم و من و سایر اسیران مشهدی و خراسانی بیش از همه به یاد امام رضا(ع) میافتادیم. در بسیاری از گرفتاریها به خصوص وقتی اسیران ایرانی به شدت بیمار میشدند و به مریضیهای واقعاً سختدرمان گوارشی، تنفسی، داخلی و... مبتلا میشدند، برای شفای آنها به امام رضا(ع) متوسل میشدیم. یاد امام رضا(ع) به ما قوت میداد. یک دوست اسیر همبند در اردوگاه موصل عراق داشتیم که همیشه به طریقه مؤذن مسجد گوهرشاد اذان میگفت. هنگام نماز تا صدای اذان او بلند میشد دل همه اسیران مشهدی و خراسانی در اردوگاه موصل پرواز میکرد به سمت حرم امام هشتم(ع) و به خصوص مسجد گوهرشاد.
در دوران اسارت و در هنگام نماز صلوات خاصه امام رضا(ع) را قرائت میکردیم. مشهدیها و خراسانیهای اردوگاه موصل یک تکهکلام برای امام رضا(ع) داشتند و آن این جمله بود: « ... قربون گنبد طلات امام رضا(ع)....» آن هم با لهجه مشهدی که همه اسرای اردوگاه با شنیدن این جمله به وجد و نشاط میآمدند و همیشه این جمله ورد زبان ما بود. اصلاً در دوران اسارت توسل خاصی مشهدیها به امام هشتم(ع) داشتند که قابل توصیف نیست.
وی در پاسخ به اینکه آیا به دوران پس از آزادی از رژیم بعث عراق هم میاندیشید یا نه، اظهار میکند: فکر کردن به آزادی و آزاد شدن از زندانها و اردوگاههای حزب بعث عراق برایمان مبهم بود، شرایط اسارت و نحوه برخورد عراقیها با اسیران به هیچ وجه مناسب نبود و اصلاً فکر اینکه چه زمانی و چگونه اسرای ایرانی آزاد میشوند، در ذهن من و سایر اسیران قابل تصور نبود. آزادی برای ما خیلی مبهم و شاید غیر قابل تصور بود.
من و سایر اسیران مشهدی و خراسانی که در ساختمانهای اردوگاه موصل بودیم، همیشه وقتی صحبت از آزادی و آزاد شدن میشد، به همدیگر میگفتیم به محض رسیدن به مشهد، ابتدا به حرم امام رضا(ع) میرویم و شاید یک شبانهروز در حرم بمانیم و به قول معروف یک دل سیر امام رضا(ع) را زیارت کنیم.
پیش از اسارت برای رفتن به زیارت، از منزل پدریام در خیابان کوهسنگی مشهد، محتشمی۱۲ بیشتر اوقات پیاده به حرم مشرف میشدم و از صحن انقلاب (صحن سقاخانه یا صحن کهنه سابق) وارد حرم میشدم. در کنار پنجره فولاد یک کفشداری بود که از آنجا به داخل حرم و کنار ضریح امام رضا(ع) میرفتم.
سرانجام آن «جمعه آزادگی» فرا رسید
صفر مقدم در ادامه بیان میکند: اسارت سخت بود ولی تلخ نبود. آن چیزی که در اسارت، همه اسیران ایرانی را سرپا و زندهدل نگه میداشت یاد خدا، توسل به ائمه اطهار(ع)، تقوا، صفا و یکرنگی، شاکر بودن و اعتقادات مذهبی بود. دوئیت و تفرقه جایی بین اسرای ایرانی نداشت. یاد و نام امام رضا(ع) هر روز دل و جانمان را صفا میبخشید. در دوران اسارت مأموران صلیب سرخ جهانی هر دو ماه یا حدود هر ۷۰ روز یک بار به اردوگاههای اسرای ایرانی سر میزدند و بازدید میکردند اما از اواخر تیر سال۱۳۶۹ متوجه شدیم هر هفت یا هشت روز یک بار مأموران صلیب سرخ جهانی برای سرکشی به اردوگاه موصل میآیند. برایمان جای تعجب داشت تا اینکه یکی از روزهای مرداد سال ۱۳۶۹ بود که از ساعت حدود ۸صبح رادیو اردوگاه توسط مأموران عراقی روشن شده بود و از پشت بلندگوی اردوگاه، مارش خاصی پخش میشد. رادیو عراق اعلام میکرد صدام حسین، رئیسجمهور عراق برای اسیران ایرانی پیام خاصی دارد. ساعت حدود ۱۰:۳۰ صبح بود که صدای صدام از پشت رادیو و بلندگو پخش شد مبنی بر اینکه عراق معاهده و قرارداد سال۱۹۷۵ الجزایر را پذیرفته و به محل مرزهای قانونی و بینالمللی خود با جمهوری اسلامی ایران برمیگردد و اسیران ایرانی هم یکطرفه آزاد میشوند. با شنیدن این جملات، من و سایر اسرای ایرانی مثل همیشه اصلاً باور نکردیم، چون اطمینان و اعتمادی به گفتههای عراقیها نداشتیم. پس از آن روز رفت و آمد مأموران صلیب سرخ جهانی همچنان به اردوگاه موصل ادامه داشت و طی یک هفته با سرعت اسامی اسیران ایرانی را بررسی میکردند تا اینکه پنجشنبه ۲۵ مردادماه فرا رسید و من و حدود هزار نفر از اسیران ایرانی را فراخواندند و پس از سوار شدن به اتوبوس از اردوگاه موصل خارج شدیم و بعداً فهمیدیم به طرف مرز خسروی در ایران منتقل میشویم. سرانجام آن جمعه رؤیایی فرا رسید و در صبح روز جمعه ۲۶ مرداد سال۱۳۶۹ که همزمان با ۲۵ماه محرم هم بود در ابتدای مرز خسروی من و سایر آزادگان به مقامات ایرانی مستقر در مرز تحویل داده شدیم و به خاک پاک وطن گام نهادیم.
کشیک کفشداری حرم، هدیهای از سوی امام رضا(ع)
صفر مقدم هم اکنون به عنوان کفشدار افتخاری در حرم منور امام هشتم(ع) توفیق خدمت به زائران حرم مطهر را دارد. وی در این باره میگوید: ماههای انتهایی سال۱۳۶۹ یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت آستان قدس رضوی برای حرم مطهر امام رضا(ع) خادم افتخاری جذب میکند. من هم برای نامنویسی به اداره مرکزی آستان قدس واقع در چهارراه شهدای مشهد مراجعه و نامنویسی کردم و به لطف خداوند و امام هشتم(ع) از اردیبهشت سال۱۳۷۰ به افتخار خدمت در کشیک پنجم شب در بخش کفشداری حرم مطهر رضوی نائل شدم. من این کشیک را هدیهای ارزشمند از امام هشتم(ع) میدانم و همان روز نخست خدمت کفشداری، ابتدا جای ضریح مطهر رفتم و از امام رضا(ع) که مرا به نوکری حرم مطهرش پذیرفتند و جزو غلامان خود به حساب آوردند، صمیمانه تشکر و سپاسگزاری کردم.
فرزند حاجبابا؛ نخستین فرد از آن ۱۹ نفر
«محمدباقر سلیمانیان» فرزند حاجبابا، متولد سال۱۳۳۷ شهر مشهد در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۶۲ در عملیات والفجر یک در منطقه عملیاتی فکه و حاجعمران به اسارت درمیآید و به مدت ۸۷ ماه (یعنی بیش از هفت سال و چند ماه) و با درجه جانبازی ۴۰ درصد در اردوگاههای موصل عراق، اسیر حزب بعث بوده است. مطابق آنچه در آرشیو روزنامه قدس، نسخه شماره ۷۶۸ مورخ سهشنبه ۳۰ مرداد سال۱۳۶۹ برابر با ۲۹ محرم الحرام سال۱۴۱۱ هجری قمری وجود دارد، نام و نام خانوادگی وی به عنوان نخستین فرد در بین ۱۹ نفر از دومین گروه از آزادگان خراسانی به چشم میخورد. وی یک سال پس از بازگشت به وطن به ستاد امور آزادگان در استان خراسان مراجعه و در مرداد سال۱۳۷۰ معرفینامهای برای کار کردن در آستان قدس رضوی دریافت میکند و ابتدا در دارالشفاء امام(ع) مشغول کار شده و پس از مدتی به سازمان کتابخانهها و موزههای آستان قدس رضوی منتقل میشود و در سالهای ۸۴ یا ۸۵ به افتخار بازنشستگی از این سازمان نائل میشود.
مسیر ویژه زیارت از «طلاب مشهد» تا «سقاخانه حرم»
سلیمانیان در بخشی از سخنانش میگوید: منزل پدری من در منطقه طلاب مشهد، خیابان میثم، نزدیک مسجد قمر بنیهاشم(ع) بود و مغازه جورابفروشی خدابیامرز مرحوم پدرم هم در میدان بیتالمقدس ( فلکه آب سابق) واقع شده بود. من هر روز از منزل پدری به سمت بولوار طبرسی و سپس به سمت حرم مطهر میآمدم . وارد صحن انقلاب (صحن سقاخانه ) حرم میشدم و پس از زیارت از سمت صحن امام خمینی(ره) آن زمان (رواق امام خمینی(ره) فعلی) از حرم خارج و به طرف فلکه آب و مغازه پدرم میرفتم. ما مشهدیها ارادت خاصی به امام هشتم(ع) داریم و با زیارت حرم آقا، انس خاصی گرفتهایم. در دوران اسارت دلم برای زیارت حرم امام هشتم(ع) خیلی تنگ میشد. وقتی یاد این مسیر زیارت روزانه (از منطقه طلاب تا حرم) میافتادم غوغایی در دلم برپا میشد و غربت خاصی مرا فرا میگرفت. از همان داخل اردوگاه موصل عراق با قرائت صلوات خاصه و درود و سلام فرستادن به روح مقدس امام هشتم(ع)، یاد امام رضا(ع) همیشه در دل من و سایر اسیران ایرانی زنده و جاوید بود.
در دوران اسارت هر وقت یاد و نام امام رضا(ع) بین ایرانیها و به خصوص مشهدیها و خراسانیها به میان میآمد، من همیشه یاد گنبد حرم، سقاخانه، کبوترهای حرم و مسیر زیارتی روزانه خودم از منطقه طلاب تا حرم میافتادم.
او درباره خاطرهاش از ورود به حرم مطهر رضوی پس از آزادی میگوید: پس از ورود به مشهد مقدس، هنگام غروب آفتاب وارد حرم مطهر رضوی و صحن امام خمینی(ره) آن زمان شده و بدون وقفه خود را به ضریح مقدس امام رضا(ع) رساندیم. یک لحظه مسیر زیارتی که پیش از اسارت از خیابان طلاب تا حرم را میآمدم در ذهنم مرور کردم. همان جا از خدا و امام هشتم(ع) به خاطر اینکه دوباره توفیق زیارت حرم مطهر نصیبم شده بود، تشکر کردم.
خبرنگار: محمدحسین مروج کاشانی
نظر شما