تحولات لبنان و فلسطین

در میان فرقه‌ها و جریانهای فکری به و جود آمده در ۲۰۰ الی ۳۰۰ سال اخیر شاید کمتر فرقه یا مکتبی به ماند شیخیه بخت این را داشته باشد که بتواند به تدوین افکار و عقاید خویش در قالب رساله‌های متعدد بپردازد.

مکتب امام صادق(ع) اینها نیست

اما به روایت تاریخ در سایه لطف و مدارای زعمای مذهبی جهان تشیع به خصوص در ایران معاصر این بخت برای مکتب شیخیه و پیروان و رهبران فراهم شد تا با انجام یک مناظره مذهبی حقیقت عقید خویش را بیان کنند و براساس ترازوی عقل و دین مورد سنجش مرجع عالیقدر و فقید جهان تشیع یعنی حضرت آیت الله اعظمی بروجردی(ره) قرار گیرند. در این میان موضع صریح، محکم و متقن آن مرجع بزرگ و اسطوره تقوا در حمایت از عقاید حقه مذهب جعفری قابل توجه است. در ادامه علی رحمانی خبرنگار فرق و مذاهب خبرگزاری قدس آنلاین در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر عزالدین رضانژاد ضمن پرداختن به برخی مسائل جالب توجه در خصوص مکتب شیخیه به بازخوانی این واقعه مهم فکری در ایران معاصر نیز پرداخته است.

قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با نام و یاد خداوند متعال در جلسه هشتم از سلسله بحثهای ریشه انحراف با موضوع نقد و بررسی افکار و عقاید مکتب شیخیه در خدمت حجت الاسلام والمسلمین دکتر شیخ عزالدین رضا نژاد عضو هیئت علمی دانشگاه جامعه المصطفی هستیم. استاد عزیز بسیار ممنونم که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید تا ار معلومات شما در خصوص مکتب شیخیه استفاده کنیم. به عنوان سؤال نخست بهتر است به سراغ تشابهاتی که بین آراء شیخیه با تفکرات منبعث از حکمت اشراق وجود دارد می‌خواهم بدانم این دو چقدر بر یکدیگر تأثیر داشتند. طبیعتاً آثاری از افکار وابسته به حکمت اشراق در آثار خود شیخ احمد احسائی پیروانش وجود داشته اما این دو جریان چقدر بر هم تأثیر گذاشته‌اند و چقدر این بخش از عقاید مکتب شیخیه با مذهب حقه جعفری در تناقض است؟

رضانژاد: بسم الله الرحمن الرحیم از حضرت عالی و دست اندرکاران این برنامه تشکر می‌کنم. در پاسخ به سؤال اول باید گفت در میان شیخیه مسئله‌ای به نام مسئله هورقلیا مطرح است که البته به صورتهای گوناگون خوانده شده است. مانند هَورقلیا،هٌورقلیاو... آنچه که تفکرات شیخیه را با حکمت اشراق مرتبط می‌کند همین است که این مسئله توسط شیخیه مطرح شده است. گفته شده این مسئله برای اولین بار توسط شیخ اشراق در آثاری که از حکمت اشراق وجود دارد مطرح شده است.

به همین مناسبت گفته می‌شود که ارتباطی بین مکتب شیخیه و مکتب اشراق به وجود آمده است آنچه که به ظاهر به نظر می‌رسد این است که خود شیخ شهاب الدین سهروردی اولین کسی است که در جهان اسلام مسئله عالم هورقلیا را مطرح کرد. در فلسفه اشراق وقتی که بحث احوال سالکین مطرح می‌شود. شیخ اشراق توضیحاتی در خصوص انوار قاهره و انوار معلقه می‌دهد و بعد از این که این انوار را توضیح داده یک جمله‌ای دارد که آن جمله مبدأ بسیاری از حرفها و تفسیرها شد. این جمله در کتاب شرح حکمت الاشراق صحفه ۵۷۴ و در مصنفات شیخ اشراق نیزدر جلد ۲ صحفه ۲۵۴ وجود دارد.

متن عربی آن مطلب با توجه به بیاناتی که نسبت به انوار معلقه و انوار قاهره هست ادامه پیدا می‌کند و شیخ اشراق می‌گوید:« قد یصعدون الی السماء مع ابدانٍ» یعنی با بدنهایی به سمت آسمان می‌روند بعد این عبارت تا این جمله ادامه دارد:«و هذه احکام الاقلیم الثامن الذی فیه جابلق و جابرس و هورقلیا ذات الاعجائب» یعنی این احکامی که ما گفتیم احکام اقلیم هشتم است و در اقلیم هشتم جابلق و جابرس هست که همان جابلقا و جابرسا باشد و هورقلیای شگفت در آن قرار دارد. از این نظر می‌گویند اولین کسی که این اصطلاح را به کار برد شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق بوده است. بعدها کسانی که حکمت اشراق را شرح نمودند در این خصوص نکاتی را نگاشته‌اند. این کلمه جابرسا و جابلقا در برخی از متون روایی ما یافت می‌شود. مثلاً مرحوم علامه مجلسی(ره) نامی از این دو واژه برده و البته خود ایشان هم توضیح داده که روایتی که این دو واژه در آن به کار رفته روایت ضعیفی است.

اما با توجه به مبنایی که بزرگان شیخیه داشتند و اخباری مسلک بودند و اهمیتی به سند روایات نمی‌دادند مسئله جابلقا و جابرسا را مطرح کردند و قائل به وجود عالمی به نام عالم هورقلیا شدند تا بتوانند از این طریق برخی از مسائل اعتقادی را که به نظر می‌رسید مشکل است یا نسبت به آن دارای شبهه هستند را حل کنند. نمونه آن سه یا چهار مسئله اعتقادی است. مثلاً چگونه معراج پیامبر اکرم(ص) صورت گرفت آیا با همین بدن جسمانی عنصری بوده است یا نه با بدن دیگری متعلق به اقلیم هشتم یا عالم هورقلیا صورت گرفته است. یا در رابطه با بحث زندگی امام عصر(ع) آیا عمر طولانی آن حضرت با این بدن عنصری امکان دارد یا باید قائل به این شویم که امام عصر(ع) هم در عالم و اقلیم هشتم یا عالم هورقلیا زندگی می‌کند و براساس نوشته برخی از بزرگان شیخیه هر زمان بخواهد به این عالم بیاید جسم متناسب با این عالم را خواهد داشت. اینها می‌خواستند مسئله معاد جسمانی را هم به همین صورت حل کنند که آیا معاد جسمانی با همین جسم عنصری است یا با جسم هورقلیایی است. از این نظر بحث هورقلیا در نوشته‌های بزرگان شیخیه به وجود آمد. اگر چه شیخ احمد احسائی فقط اشارتی به این مسئله دارد ولی بعدها شاگرد وی سید کاظم رشتی مفصلاً عالم هورقلیا را مطرح کرد بعدها هم شیخیه کرمانیه همین مباحث را ادامه دادند. یک نقدی که بر شیخیه وارد است این است که این عالم هورقلیا جایگاهی در متون دینی ما ندارد و نمی‌توان مسائل اعتقادی را با این فرضیه تمام کرد.

نکته بعدی این است که آن عالم هورقلیائی که در روایات هست اصلاً ربطی به عالم معاد ندارد و جریان معاد هم با قضیه پناه بردن به مقوله هورقلیا و اعتقاد به جسم هورقلیائی حل نخواهد شد از اینجا است که می‌گوییم اگر بخواهیم تناسبی بین یافته‌های حکمت اشراق که تصریح و تفصیلی در این رابطه ندارند و شیخیه بیابیم و بیاییم همه اینها را با اعتقاد دینی خودمان که بحث معراج، زندگی امام عصر(عج) و معاد جسمانی و روحانی باشد پیوند بزنیم این پیوند با مکتب حقه جعفری سازگار نیست. من همین جا مطلبی را عرض کنم کتابی هست به نام فلسفیه در این کتاب مرحوم آقای فلسفی(ره) از رهبران شیخیه کرمانیه ۲۵ سؤال را پرسید تا اینها آن سؤالات را به صورت شفاف پاسخ دهند و بعد ایشان پاسخش را خدمت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(ره) ببرد. و اگر ایشان پسندیدند دیگر شیخیه یک فرقه جدا نباشد این کار صورت گرفت و پاسخهایی داده شد که آنها را آقای فلسفی خدمت آیت الله بروجردی(ره) بردند و ایشان فرمودند«مکتب امام صادق(ع) اینها نیست» از این رو هم به کلیات دیدگاه شیخیه نقد وارد است و هم به مسائل جزئی که در این رابطه داریم.

قدس آنلاین: من یک نکته‌ای خدمت شما بگویم با توجه به فرمایشات جناب عالی چیزی که در بدو امر به ذهن متبادر می‌شود مقوله اعتقاد شیخیه به تناسخ است همان طور که می‌دانید تناسخ به معنای حلول روح یک فرد در بدنهای مختلف است. مسئله اساسی اینجا است که اعتقاد به تناسخ با مبحث عدالت الهی در اسلام خیلی قابل انطباق نیست و اساساً یک دیدگاه غیر اسلامی است می‌خواهم کمی در خصوص اعتقاد یا عدم اعتقاد شیخیه به تناسخ و نگاه مکتب ناب اسلامی به این قضیه برای ما توضیح دهید؟

رضانژاد: به نظر من در این که به برخی از عقاید شیخیه نقد وارد است بحثی نیست اما این که به شیخیه نسبت داده‌اند که اینها قائل به تناسخ هستند باید بگویم من چنین چیزی را در آثارشان نمی‌بینم. این نکته را هم خدمت خوانندگان محترم عرض کنم که ما وقتی می‌گوییم شیخیه از یک مکتب و مجموعه سخن می‌گوییم اما وقتی کسی از عالمان شیخیه حرفی زد این را نمی‌توانیم به نام کل شیخیه تمام کنیم. لذا در آثار اینها در خصوص بحث تناسخ ارواح و حلول با انواع و اقسامی که داریم من شاهدی برای این مسئله نمی‌بینم.

قدس آنلاین: آیا مسئله اعتقاد به توانایی ائمه(ع) برای حضور در این جهان با ابدان مختلف به نوعی اعتقاد به تناسخ نیست؟

رضانژاد: نه این تناسخ نیست بلکه تناسخ انواعی دارد در این وادی ما، نسوخیه، مسوخیه، فسوخیه و رسوخیه داریم. هر کدام از اینها یعنی مباحث فسخ و مسخ و رسخ معنایی دارد. اگر مقصود شما تناسخ اصطلاحی که الان ما آن را نفی می‌کنیم باشد. یعنی این که روح یک انسان پس از مردن به شخص دیگری متعلق شود. شیخیه چنین اعتقادی ندارند و اعتقاد اینها ربطی به تناسخ ندارد. اگر هم کسی قائل باشد که عالمی به نام عالم هورقلیا داریم و ارواح در آن عالم کارهایی را انجام می‌دهند. این اصلاً ربطی به مسئله تناسخ محل نزاع ادیان و غیر ادیان یعنی معتقدان به ادیان الهی و غیر الهی ندارد. به نظر می‌رسد که شیخیه قائل به تناسخ نیستند اگر چه در رابطه با مسائلی مانند فعالیت روح و... دیدگاههای ویژه‌ای دارند ولی قائل به انتقال روح یک انسان به بدن انسان دیگر در هنگام مرگ نیستند. شیخیه مسلمان و شیعه اثنی عشری هستند و حتی در اصل مسئله معاد هم مشکلی ندارند و آن را می‌پذیرند اما در خصوص کم و کیف آن دیدگاه خاص و ویژه خودشان را دارند.

قدس آنلاین: یک نکته دیگری که در خصوص شیخیه مهم است بحث اندیشه سیاسی این جریان است ببینید ما در دوره قاجاریه و حتی پس از قاجاریه به نوعی پیوند اینها را با دستگاه سلطنت شاهد هستیم و حتی من در کتاب آقای نورالدین مدرسی چهاردهی خواندم که می‌گفت شیخیه به دنبال این بودند که به دلیل پیوستگی با قاجاریه نسب این سلسله را به شاه سلطان حسین صفوی برسانند. می‌خواهم بدانم که اگر بخواهیم به طور کلی به اندیشه سیاسی شیخیه نگاهی بیاندازیم باید گفت ادیشه سیاسی این مکتب فکری بیشتر بر روی چه عناصری تأکید می‌کند؟

رضانژاد: مسلماً شیخیه در ابتدای کار ارتباطی با قاجاریه نداشت. ما یک وقتی از شیخ احمد احسائی یا شاگردش سیدکاظم رشتی صحبت می‌کنیم یا از گروههای دیگر شیخیه سخن می‌گوییم اما زمانی از شیخیه کرمان و پیروان محمد کریمخان کرمانی سخن می‌گوییم که چون پدر وی پسر عموی فتحعلیشاه قاجار و خان کرمان بوده است که آن بحث دیگری است. نکته بعدی این است که در ابتدای پیدایش شیخیه چیزی به نام اندیشه سیاسی برای آنها مطرح نبود و بیشتر پیروی از جریان اخباریگری و ارائه قرائت جدید از برخی مسائل دینی با توجه به مبانی شیخ احمد احسائی هدف آنها بود.

اما یک مسئله در طول این ۲۰۰ سال در میان شیخیه هم چنان دست به دست گشت و دچار تطور شد و آن مسئله رکن رابع بود. که اگر ما بخواهیم آن را به اندیشه سیاسی گره بزنیم باید بگوییم مسئله این است که در عصر غیبت امام عصر(عج) ما باید تکالیف و وظایف دینی خود را از چه کسی بگیریم. به عبارت دیگر رهبری امت به دست کیست اگر مقصود شما از اندیشه سیاسی این نکته باشد آن جریان رکن رابع با شیعه کامل یا بحث تولی و تبری و قطب در آن مطرح می‌شود و این مسئله به نوعی شیخیه را با وضعیت سیاسی-اجتماعی و عقیدتی پیوند می‌دهد. البته این نکته عمدتاً در خصوص شیخیه کرمانیه مصداق می‌یابد. ما در این ۲۰۰ سال یک قرائت از رکن رابع نداریم بلکه قرائتهای مختلفی از رکن رابع در این ۲۰۰ سال ارائه شد.

یک پایان نامه‌ای هست که من به خوانندگان توصیه می‌کنم آن را ببینند. پایان نامه‌ای با این عنوان« تطور رکن رابع در میان شیخیه» رساله آقای دکتر مصحفی در رشته شیعه شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب که روند تطور نظریه رکن رابع در میان شیخیه را مطرح می‌کند. اگر ما این روند تطور و تفاسیر گوناگون ارائه شده از مفهوم رکن رابع را در شیخیه بررسی کنیم می‌توان این گونه حدس زد که تفاسیر رهبران شیخیه کرمانیه از رکن رابع همواره با مسائل سیاسی-اجتماعی و منطقه‌ای زمان خودشان همراه بوده تا جایی که آخرین تفسیر ارائه شده از رکن رابع توسط پسر ابوالقاسم خان کرمانی که خود را به عنوان رهبر شیخیه می‌داند. این است که «رکن رابع همان مسئله ولایت فقیه است که شما مطرح می‌کنید.» البته این نوع تفسیر برای این دوره است و در ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال قبل این گونه نبوده است.

قدس آنلاین: ما مقوله‌ای به نام هزاره باوری در بین شیخیه داریم می‌خواهم بدانم این نگاه هزاره باورانه نسبت به مهدویت و مضرات آن چگونه است اصلاً ریشه این نگاه کجا است؟

رضانژاد: من اصل مسئله را با مطالعات ناقصی که داشته‌ام نمی پذیرم زیرا از شیخیه چنین چیزی را ندیده‌ام. بلکه شیخیه مثل سایر امامیه معتقد به حضرت مهدی(عج) به عنوان امام دوازدهم شیعیان هستند و فقط یک دیدگاهی در برخی از شیخیه در خصوص زندگی امام عصر(عج) در عالم هورقلیا وجود دارد. که آن هم ربطی به مسئله هزاره باوری ندارد.

قدس آنلاین: آقای نورالدین مدرسی در کتاب« از احساء تا کرمان» مطلبی را از قول محمد کریمخان کرمانی مطرح می‌کند که گویا وی معتقد است در هر عصری فارغ از علما یک شیعه کامل وجود دارد. آقای مدرسی باز می‌گوید اینها در هر عصری ۷۰ نفر هستند آیا ما با چنین تفکری که حتماً باید یک رکن رابع وجود داشته باشد به عقیده هزاره باوری نمی‌رسیم؟

رضا نژاد: اولاً در مقوله رکن رابع مقصود از عصر هزاره نیست. بلکه بر اساس یک روایتی است که شاید در بین اهل تسنن هم باشد که در رأس هر ۱۰۰ سال یک مجدد وجود دارد. ثانیاً در رساله «سی فصل» محمد کریمخان کرمانی آمده است:« اعتقاد ما آن است که رکن رابع ایمان علما و اکابر شیعه‌اند و ایشان در هر عصر متعدند و آنچه از احادیث بر می‌آید این است که در هر عصر ایشان بیش از ۷۰ نفرند.» یعنی اینها اعتقاد دارند که زمین از حجت خالی نیست و اگر ما به صورت ملموس به امام عصر(ع) دسترسی نداریم و به نظرمان امام عصر(عج) غایب است اگر چه که ظاهر است. باید به علماء و بزرگان شیعه مراجعه کنیم البته این یکی از سخنان محمد کریمخانی کرمانی است برخی دیگر از شیخیه تصریح دارند که در هر عصری یک فر می‌تواند مصداق رکن رابع باشد. مثلاً در زمان حیات شیخ احمد احسائی خود وی پس از وی سیدا کاظم رشتی است. اما به نظر بنده این مسئله ربطی به نگاه هزاره باورانه ندارد.

قدس آنلاین: اگر فرمایش دیگری دارید من در خدمت شما هستم؟

رضانژاد: من فقط یک نکته را عرض بکنم حتماً خواندگان باید توجه داشته باشند که شیخیه در این ۲۰۰ سال رهبران شیخییه برخی از اشتباهات خود را در دوران معاصر و دورانهای بعد تعصحیح کردند و برخی از حرفهای متشابه خود را پاسخ دادند اما در عین حال این به آن معنی نیست که عقاید آنها در برخی از موارد نقدپذیر نباشد یا موضع گیری برخی از شیخیه موضعگیری درستی در راستای تشیع اثنی عشری باشد اما این نباید بهانه به دست ما بدهد که برخی از مسائلی را که علما و بزرگان شیخیه به آن قائل نیستند را به آنها نسبت بدهیم.

خبرنگار: علی رحمانی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.