محور عبری- غربی به رهبری ایالات متحده آمریکا هنگامی که نتوانست در حوزه نظامی جمهوری اسلامی ایران را محدود کند، راهبرد تقابلی خود را وارد فاز براندازی نرم در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کرد. انقلاب زنانه را شاید بتوان مهمترین راهبرد جریان رقیب با بهرهگیری از ظرفیت نخبگان، فعالان حوزه زنان و لژیونرهای ضدنظام در راستای تغییر در الگوی رفتاری زنان ایرانی و بیثباتی سیاسی نامید. حرکتی که اگر چه ظرفیت و قدرت تغییر نظام جمهوری اسلامی را ندارد اما با حرکت نرم در حال تضعیف دال اصلی گفتمان انقلاب یعنی احکام اسلامی است. شاید گزاف نباشد اگر اذعان کنیم از نظر سرمایهگذاری و قدرت شبکهسازی زنان، این جنبش یکی از مهمترین پاشنههای آشیل جمهوری اسلامی شناخته میشود.
موضوع مبارزه این جنبش، رهایی زن ایران در راستای دستیابی زنان به هویت انسانی، آزادی و برابری و مبارزه با همه پدیدههای زنستیز همچون قوانین مردسالار مذهبی و سنتی است. رهبران این جنبش معتقدند حکومت جمهوری اسلامی به عنوان یکی از نمایندگان جنبش اسلام سیاسی و زنستیز باید به اتهام تصویب قوانین مذهبی، ضدزن و خشونت سازماندهی شده قانونی، دولتی و قضایی در دادگاههای بینالمللی مورد کیفرخواست واقع شود. اما از بعد نظری چارچوب فکری این انقلاب، به نوعی با تلفیق نظریههای ستمگری جنسیتی و نابرابری جنسیتی در پی ارزیابی نسبت زنان و حکومت اسلامی بر منطق ستم و نابرابری است. نظریه ستمگری موقعیت زنان را بر حسب رابطه قدرت مستقیم میان مردان و زنان تعریف کرده، به عبارت دیگر زنان ایرانی تحت قید و بند، تابعیت، تحمیل، سوءاستفاده و بدرفتاری مردان هستند. این الگوی ستمگری با عمیقترین شکل در سازمان جامعه عجین شده و ساختار پدرسالاری را به وجود آورده است. از سویی نظریههای نابرابری نیز جایگاه زنان را در بیشتر موقعیتها نه تنها متفاوت از جایگاه مردان بلکه از آن کمبهاتر و با آن نابرابر مطرح میکنند و سرچشمه این نابرابریها را سازمان جامعه میدانند. با توجه به این پایههای فکری و ابعاد عملی این انقلاب و تمرکز جدی بر زنان شاید بتوان حوادث به وقوع پیوسته در چند روز اخیر و تاکتیک نرم و رسانهای دشمن در سوءاستفاده از فوت مهسا امینی را در قالب اهداف انقلاب زنانه روایت کرد؛ چرا که کشف حجاب و ضریببخشی به گشت ارشاد از جمله فرایندها و نقطه مرکزی انقلاب زنانه است. بر اساس این چارچوب فکری، حجاب اجباری مرکز خشونت دولتی علیه زنان در ایران قلمداد شده و طرح مطالبه آزادی پوشش نه تنها مطالبهای حاشیهای و دمدستی نیست بلکه بنیان ایدئولوژیک و ساختار تولید نظامی را نشانه میرود که به موجب آن زنان را محذوف و مطرود ساحتهای گوناگون میکند.
در حقیقت علت این هجمه به متولی بودن حاکمیت اسلامی در ساختن سوژه زن با توجه به مبانی اسلامی و انکار هویت زنان سکولار و تجددگراست. کوتاه سخن اینکه جریان برانداز با محور قرار دادن زنان و بهرهگیری از احساسات و قدرت شبکهسازی زنان در قالب ایجاد دوقطبی و انزجار از طبقه فرادست(مردان) برای طبقه فرودست(زنان)، کشف حجاب، تغییر سبک زندگی زنان ایرانی به دنبال اجراییسازی پروژه بلندمدت انقلاب زنانه و در اصل حذف احکام و ایدئولوژی اسلامی است. نکته مهمی که باید در فرایند حرکت تدریجی این جنبش مورد توجه قرار داد این است که کوتاه آمدن از احکام اسلامی و یا قبول آزادی حجاب در ادامه افزایش مطالبات و گرایشهای رادیکال و افراطیتر را موجب خواهد شد و نتیجه چنین رهیافتی تقدسزدایی از نهاد خانواده و جایگاه مادری، ترویج همجنسگرایی زنانه و مردانه، ازدواجهای خارج از چارچوب و... خواهد بود.
نظر شما