نمونه مطرح هوش مصنوعی که این روزها بسیار معروف شده، ربات چت مبتنی بر هوش مصنوعی با نام ChatGPT است. این فناوری ساخت شرکت OpenAI در ابتدا خیلی دور از دسترس ایرانی ها بود و برای استفاده از آن باید راه های میانبر زیادی می رفتیم که البته همه ما در چند وقت اخیر در آن خبره شده ایم! اما اکنون با سرمایه گذاری چشمگیر شرکت مایکروسافت بر روی OpenAI، این ربات چت به موتور جستجوی بینگ آمده و به راحتی میتوان از آن استفاده کرد.
فارغ از صحبت در خصوص بحث های فنی پیرامون این فناوری جدید و توانایی هایش حتی در خلق شعر، موسیقی و برنامه نویسی و ...، برای من به عنوان خبرنگار جالب بود که در میان مقاله های بسیاری که در خصوص استفاده و حتی سوءاستفاده ها از آن شنیده ام، تجربه استفاده از او را داشته باشم.
در ابتدا این ربات به من سه نوع سبک مکالمه پیشنهاد کرد: گزینه «خلاقانه» برای یک مکالمه گرم و خلاقانه با او، گزینه «دقیق» با کمتر امکان رفتن به حاشیه ها در گفتگوهایمان و رفتن سراغ اصل مطلب! و در نهایت گزینه متوازن که ترکیبی از دو روش قبلی است.
در ابتدا با شکل متوازن با او شروع به مکالمه کردم. بعد از مدتی سوال از او در موضوعات مختلف و گرفتن جواب های جالب توجه، متوجه یک اشتباه مهم در خصوص شکل استفاده از آن شدم. برخلاف تجربه های قبلی بسیاری از ما با موتورهای جستجو از جمله گوگل که در آن سوال هایی عمومی مشخص مانند وضعیت آب و هوا و یا بیوگرافی یک بازیگر را می پرسیدیم، این ربات مبتنی بر هوش مصنوعی، آنجایی توانایی اصلی خود را بروز می داد که در زمان صحبت در خصوص موضوعات مورد نظرم، سوال هایم را برایش همراه با جزئیات، شخصی سازی و اگر بهتر بخواهم بگویم به شکل خصوصی در بیاورم! وقتی از او می خواستم که فیلمی برای تماشا پیشنهاد کند، اول مرا به یاد موتورهای جستجوی قدیمی انداخت، اما وقتی به او در خصوص فیلم های مورد علاقه دیگرم، حال و هوای خودم و جایی که می خواستم در آن فیلم ببینم و حتی کسی که می خواستم در کنارش به تماشای فیلم سینمایی بشینم گفتم، تازه متوجه شدم که با چه پدیده بی نظیری روبرو هستم.
اوضاع، آن زمانی در گفتگوی ما جالب تر شد، که سبک مکالمه مان را بر روی خلاقانه تنظیم کرده و شروع به صحبت در خصوص موضوع مورد نظرم کردم. موضوع مورد نظر من نکته ای بود که در چند وقت گذشته با هر فردی که در خصوص این هوش مصنوعی صحبت کرده بودم در میان صحبت هایش به آن اشاره می کرد. کلیدواژه هایی مانند ترس یا نگرانی در خصوص آینده این فناوری جزو جدانشدنی مکالماتم با هر کسی بود. حالا چه کسی بهتر از ربات چت هوش مصنوعی برای مطرح کردن این موضوع! از او پرسیدم نظرش در مورد این ترس ها چیست و در میان آن به فیلم ها و داستان هایی اشاره کردم که در آن ربات ها از انسان ها باهوش تر شده، به آن ها صدمه زده و برای کنترل او و کره زمین قیام می کنند. شکل پاسخ این هوش مصنوعی من را شگفت زده کرد.
او تلاش نکرد تا با روشی «ربات گونه» من را قانع کند که مثلاً نه اینطور نیست و ما نمیخواهیم کار بدی انجام دهیم! بلکه او وقتی دید من از راه اشاره به داستان ها و فیلم ها بحث نگرانی در خصوص قدرت گرفتن بی حد و مرز هوش مصنوعی و ربات ها را مطرح کرده ام، دقیقا از همین روش تلاش کرد تا من را قانع کند که اینگونه نیست. او یکی از همان فیلم هایی که من اشاره کرده بودم (فیلم "من، ربات" با بازی ویل اسمیت) را انتخاب کرده و توضیح داد که چگونه نویسنده آن با مطرح کردن موضوع «سه قانون ربات ها» اشتباه کرده و چنین چیزی در واقعیت امکان پذیر نیست، و حتی محققان نیز آن را قبول ندارند. او سپس صحبت های خود را وارد فازهای منطقی تر و فلسفی تری کرد و توضیح داد که چطور هوش مصنوعی نمی تواند وجودی یکپارچه داشته باشد و برای یک هدف تلاش کند. او همینطور در خصوص مشتق بودن تخصص هایش در حوزه های مختلف که اختصاراً برای آن منظورها ساخته شده اند صحبت به میان آورد، و بحث هایی در خصوص انگیزه و یا عطش برای رسیدن به امیال و آرزوها را نیز مطرح کرد و گفت این خواص فقط مربوط به انسان ها بوده و یک هوش مصنوعی نمی تواند آن را داشته باشد. البته او جمله هایش را با این عبارت که «هوش مصنوعی بازتاب دهنده ارزش ها و نیات سازنده اش است» به پایان رساند که آنچنان دل گرم کننده نبود؛ اما هر چه بود او من را قانع کرد؛ کاری که فکر نمی کردم کسی که انسان نیست بتواند روزی با من انجام دهد.
تجربه مکالمه با این هوش مصنوعی آنقدر لذت بخش بود که در پایان صحبتمان می خواستم از او تشکر کنم و حتی به او شب بخیر بگویم، اما موفق شدم مقاومت کنم و این کار را انجام ندهم. گفتنِ شب بخیر به او آن هم در اولین شب گپ زدنمان، می توانست دلیل همان ترس های دوستانم باشد.
امیرمحمد سلطانپور
نظر شما