تحولات منطقه

استاد دانشگاه مفید ضمن اشاره به حدیث «الفقر فخری» توضیح داد: حضرت نمی‌گویند فقر، فخر یک مسلمان است بلکه می‌فرمایند برای من که موقعیت دارم و می‌توانم برای خودم زندگی درست کنم و در عین حال فقیرانه زندگی می‌کنم، فقر یک افتخار است.

چرا پیامبر(ص) به فقیر بودن خود افتخار می‌کرد؟
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

جلسه بازخوانی خطبه ۱۶۰ نهج‌البلاغه با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا یوسفی، استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه مفید، امروز 12 تیر به صورت مجازی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید:

بحث ما در خطبه 160 بود. حضرت در این خطبه یک بخش راجع به دنیاطلبی افراد صحبت کرد و فرمود یک عده دنبال دنیا افتادند و به خاطر رسیدن به دنیا هر کاری می‌کنند. حضرت اول این را مذمت کرد و بعد در قسمت دوم اینطور می‌فرمایند شما فکر می‌کنید هر که دنیادارتر باشد نزد خدا بهتر است؟ خیر، اینطوری نیست. بعد حضرت چند مثال می‌زند و می‌فرماید وقتی انبیای الهی را نگاه می‌کنیم از جمله رسول خدا(ص) که اسوه همه ما است از نظر زندگی چگونه بود؟ ایشان زندگی بسیار عادی و ساده‌ای داشت و از تمامی تجملات به دور بود.

بیان حضرت این است: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَی ذَمِّ الدُّنْیَا وَ عَیْبِهَا وَ کَثْرَةِ مَخَازِیهَا وَ مَسَاوِیهَا، إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا وَ وُطِّئَتْ لِغَیْرِهِ أَکْنَافُهَا وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَ زُوِیَ عَنْ زَخَارِفِهَا»؛ برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام(ص) را اطاعت نمایی، تا راهنمایی خوبی برای تو در شناخت بدی‌ها و عیب‌های دنیا و رسوایی‌ها و زشتی‌های آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و برای غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت.

روایتی از پیامبر(ص) هست که «الفقر فخری» این را بد معنا کردند و گفتند پیامبر(ص) می‌گوید فقر افتخار من است لذا باید همه مسلمانان فقیر باشند. حضرت نمی‌گویند فقر، فخر یک مسلمان است بلکه می‌فرمایند برای من که موقعیت دارم و می‌توانم برای خودم زندگی درست کنم و در عین حال فقیرانه زندگی می‌کنم، فقر یک افتخار است. پس فقر افتخار پیامبر(ص) است چون در جایی که امکان داشت بهتر زندگی کند این کار را نکرد. الآن در کشور ما خیلی دچار فقر هستند. این که افتخار نیست. افتخار جایی است که انسان دارایی داشته باشد ولی به وظایف دیگری برسد و به دیگران یاد بدهد دنیاداشتن ارزش نیست.

ساده‌زیستی پیامبران الهی

دومین موردی که حضرت مثال می‌زنند حضرت موسی است. بیان حضرت این است: «وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ، حَیْثُ یَقُولُ «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»، وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً یَأْکُلُهُ، لِأَنَّهُ کَانَ یَأْکُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ کَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ»؛ اگر می خواهی دومی را، موسی علیه السّلام و زندگی او را تعریف کنم، آنجا که می‌گوید: «پروردگارا هر چه به من از نیکی عطا کنی نیازمندم» به خدا سوگند، موسی علیه السّلام جز قرص نانی که گرسنگی را بر طرف سازد چیز دیگری نخواست، زیرا موسی علیه السّلام از سبزیجات زمین می‌خورد، تا آنجا که بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن، سبزی گیاه از پشت پرده شکم او آشکار بود.

امیرالمومنین(ع) می‌فرماید اینکه حضرت موسی می‌فرماید «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» مربوط به زمانی است که وسط راه گرسنه مانده بود و از خدا می‌خواست که تکه نانی به او داده شود چون چیزی برای خوردن نداشت و علف‌های بیابان را می‌خورد و سبزی که خورده بود از زیر پوستش مشخص بود. پس موسی که پیامبر الهی بود و صاحب کتاب بود نیز چنین وضعیتی را پیدا کرده بود.

مورد سوم حضرت داوود است. بیان حضرت این است: «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ وَ قَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَقَدْ کَانَ یَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِیَدِهِ وَ یَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَیُّکُمْ یَکْفِینِی بَیْعَهَا وَ یَأْکُلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا»؛ و اگر می خواهی سومی را، حضرت داوود علیه السّلام صاحب نی‌های نوازنده، و خواننده بهشتیان را الگوی خویش‌سازی، که با هنر دستان خود از لیف خرما زنبیل می‌بافت، و از همنشینان خود می‌پرسید چه کسی از شما این زنبیل را می‌فروشد و با بهای آن به خوردن نان جوی قناعت می‌کرد. حضرت داوود هم پیامبر بود و حکومت داشت ولی نان جو می‌خورد.

مثال آخر که حضرت می‌زند حضرت عیسی است: «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ، فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ یَأْکُلُ الْجَشِبَ وَ کَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَ سِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ فَاکِهَتُهُ وَ رَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَ لَا مَالٌ یَلْفِتُهُ وَ لَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَ خَادِمُهُ یَدَاهُ»؛ و اگر خواهی از عیسی بن مریم علیه السّلام بگویم، که سنگ را بالش خود قرار می‌داد، لباس پشمی خشن به تن می‌کرد، و نان خشک می‌خورد، نان خورش او گرسنگی، و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمین بود، میوه و گل او سبزیجاتی بود که زمین برای چهارپایان می‌رویاند، زنی نداشت که او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا او را غمگین سازد، مالی نداشت تا او را سرگرم کند و آز و طمعی نداشت تا او را خوار و ذلیل نماید، مرکب سواری او دو پایش، و خدمتگزار وی، دستهایش بود.

نشانه جامعه جاهلی چیست؟

حضرت دارد این مثال‌ها را برای کسانی بیان می‌کند که اهل نماز و روزه هستند ولی دچار دنیاطلبی شدند. حضرت می‌فرمایند شما به همان جاهلیت برگشتید. جاهلیت چیزی نیست که برای قبل از اسلام باشد. جاهلیت یعنی هنجارها و ارزش‌های زمان جاهلیت باقی مانده باشد. یکی از هنجارهای جاهلیت این است که قدرت و ثروت ارزش باشد. اگر اینها در جامعه‌ای حاکم شد آن جامعه جاهلی است یعنی کسی در این جامعه اهمیت دارد که پول بیشتر و موقعیت بهتر داشته باشد. اگر یک نفر از نظر دانش و تقوا بالا باشد ولی موقعیت مالی خوبی نداشته باشد به آن ارزش نمی‌دهیم. این یعنی جامعه دچار جاهلیت است.

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.