هر ساله و در آستانه بیست و یکم تیرماه، سالگرد سرکوب خونین قیام مردم علیه کشف حجاب در مسجد گوهرشاد به دست رضاخان که به همین مناسبت «روز عفاف و حجاب» نامیده شده است، از گوشه و کار میشنویم که این قیام و کشتار هیچ خط و ربطی با آنچه پهلوی اول تحت عنوان «کشف حجاب» درصددش بود، ندارد چرا که اساساً زمان واقعه گوهرشاد ۶ ماه پیش از کشف حجاب است. و بعد با استناد به ظاهر همین تقدم و تاخر تاریخی، چشم بر بسیاری از مستندات تاریخی که نشان میدهد پیش از رسیدن به ۲۱تیرماه ۱۳۱۴، رضاخان از ۱۰ سال جلوتر و در مقاطع گوناگون میزان استقبال از رشد بیحجابی را تست میکند، میبندند.
سعید تشکری به فارغ از قیل و قال این دعواهای تقویمی، مخاطبش را پای قصه هایِ مردمی مینشاند که ماجراهایی بس طولانیتر و کهنهتر را در سینه دارند. او در این کتاب به مخاطب فرصت میدهد تا در میدان دید وسیعتری ماجرای قیام گوهرشاد را ببیند. میخواهد قصه قیام گوهرشاد را از پایان تلخ مشروطه بخوانیم، از زمانی که سرکنسول روس و انگلیس نگرانی موازنه قدرتشان در مشهد بودند، از دوران به قدرت رسیدن یک قزاق...
روی همین حساب است که سعید تشکری که ادبیات نمایشی خوانده و سالها تکنیکهای نوشتن با «ادبیات سینما» را تدریس کرده، در «مردمان قصه کنند» ماجرای گوهرشاد را نه از ۱۳۱۴ شمسی بلکه از سالها قبلتر از آن پلان به پلان روایت میکند. هر کدام از ۸۱ قصه او از این ماجراها را میتوان به مثابه یک پلان کوتاه در ماجرای منتهی به قیام گوهرشاد در نظر گرفت.
نویسنده برای فضاسازی تاریخی، آنقدر واژههای کهنه و نو را خوب کنار هم نشانده که وقتی مخاطب ۸۱ قصه این کتاب را میخواند، از لابه لای سطور کتاب، بوی کوچه پس کوچههای دو و بر حرم را در مشامش احساس میکند، و تصویرش نیز همچون قابهای مستطیلی نوار نگاتیو از جلو چشمش رد میشوند.
همینطور که صفحات کتاب ورق میخورد و قصه جلوتر میرود، نما به نما آنچه ختم به جنایت درگوهرشاد میشود را مخاطب بیپردهتر نظاره میکند. قصهامینه، همسر والی خراسان را میخواند که به شاه عریضه نوشته و در آستانه میلاد سلطان خراسان، رخصت برگزاری جشنهای مختلط در باغ نادری را او میگیرد....
همه ماجراهای این ۸۱ قصه در سینه در نهایت آن روزی را رقم میزند که که به قول تشکری « در تقویمها مینویسند». او مینویسد:
کتابها پر است از این کشتارها.
یکشنبه دوازدهم ربیع الثانی یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار قمری،
حرم ماجراها به خود دیده است.
از به توپ بستن حرم توسط روسها،
تا قتل عام مردم به دست شاه خودشان.
عکاس مشغول عکاسی بود از این حادثه عظمی.
باغ خونی، انداختن جنازهها در گودالها،
ریختن تیزاب و آهک توی پاتیلها.
صدای ناله از جنازهها...
آمد و شد قراقها...
خالی کردن کامیونهای پر از جنازه،
فرمانده قزاق در اتاقک فرماندهی.
از همه جا عکس گرفت. با فلاش، بیفلاش.
پای این عکاس چه مینویسی عکاس؟
دفت بیکفن! حکماً عکسها حرفهای ناگفتهای با مردم دارند.
۲۱ تیر ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۲
کد خبر: 893575
سعید تشکری که سالها تکنیکهای نوشتن با «ادبیات سینما» را تدریس کرده، در «مردمان قصه کنند» ماجرای گوهرشاد را نه از ۱۳۱۴ شمسی بلکه از سالها قبلتر از آن پلان به پلان روایت میکند. هر کدام از ۸۱ قصه او از این ماجراها را میتوان به مثابه یک پلان کوتاه در ماجرای منتهی به قیام گوهرشاد در نظر گرفت.
نظر شما